پیشتر عوامل تولید بهطور سنتی شامل کار، زمین و سرمایه فیزیکی و مالی محسوب میشدند. ولی دو عامل مهم دیگر نیز باید به آنها اضافه کرد. اطلاعات و سرمایه اجتماعی. امروز سهم اطلاعات بسیار مهمتر از عوامل دیگر شده است؛ ولی در این میان اهمیت سرمایه اجتماعی به علت آنکه کمتر در معرض مبادله قرار میگیرد، فراموش میشود.
کار، زمین و سرمایه جزو کالاهای خصوصی و قابل مبادله هستند؛ به همین علت در محاسبات اقتصادی قرار میگیرند حتی اطلاعات نیز تا حدی همین وضع را دارند؛ هر چند اطلاعات از جهتی دیگر با کار و زمین و سرمایه فرق دارد؛ زیرا تکثیر آن کم هزینه و در حد صفر است. ولی سرمایه اجتماعی که بستر مناسب را برای ترکیب عوامل دیگر فراهم میکند، ویژگی کالای خصوصی را ندارد. سرمایه اجتماعی چیست؟ خیلی چیزها را میتواند شامل شود. ولی در نهایت همان چیزهایی است که موجب میشود یک سرمایهگذار سود ۱۵ درصدی در یک کشور را به سود ۵۰ درصدی در کشور دیگری ترجیح دهد یا برای تولید یک دلار کالا نیاز کمتری به نهادهها و عوامل دیگر تولید داشته باشد. در حقیقت سرمایه اجتماعی روانکننده گردش امور اقتصادی و جز آن است؛ ضمن اینکه ذاتا نیز مطلوبیت دارد.
رکن مهم سرمایه اجتماعی، اعتماد است. اعتماد به همکار، اعتماد به نهادها، اعتماد به حکومت و اعتماد به دیگران. اعتمادی فراتر از پایگاههای انتسابی؛ مثل خانواده، قوم، قبیله و... مثال مشهور آن نیز از بازرگانان الماس و اعتمادی است که در دادن قطعات الماس به یکدیگر دارند. همه آنان که در بازار کار کردهاند، میدانند تا چه اندازه بازرگانان و فعالان اقتصادی نیازمند اعتماد به یکدیگر هستند و اعتماد چگونه هزینه مبادله را کم و چرخهای اقتصادی را روان و روغنکاری میکند و همه مردم بدون استثنا از آن بهرهمند میشوند. یکی از دغدغههای اصلی دولتها کسب اعتماد مردم است؛ زیرا بدون اعتماد هیچ سیاست و برنامهای نمیتواند موثر باشد یا حداقل کم هزینه باشد. اعتماد نیز به سختی به دست میآید و به سادگی از دست میرود. سرمایه بزرگی است که فقط افراد کوتهبین حاضر میشوند با بیان دروغ آن را به باد بدهند. داستان چوپان دروغگو را از کودکی آموختهایم؛ ولی در عمل به کار نمیبندیم. اینکه اعتماد چگونه به دست میآید، بحث دیگری است که فرآیند طولانیمدت و پیچیدهای دارد. ولی اینکه وضع ایران از حیث اعتماد چگونه است و چه روندی را در سالهای اخیر طی کرده، موضوع مهمی است که باید به آن پرداخت.
پیمایشی که در سال ۱۳۹۴ با هدف سنجش سرمایه اجتماعی کشور انجام شد، میزان اعتماد را در کشور در سه سطح کلان، میانی و خُرد اندازه گرفت. توضیح همه آنها نیازمند چند مقاله یا کتاب است. کافی است که برخی از این شاخصها را با یکدیگر مرور کنیم. ارقام شامل زیاد و خیلی زیاد به کم و خیلی کم است. متوسط حذف شده است. هر کدام از این شاخصها سرجمع پرسشهای جزئیتر است که آنها را سنجیدهاند که امکان ورود به جزئیات نیست. هر چه شاخص کم به زیاد بالاتر باشد، ارزیابی مردم از آن موضوع بدتر است.
با چنین شاخصهای اعتمادی که بهجز یکی دو مورد در بقیه موارد مقادیر کم و خیلی کم آن بیشتر و خیلی بیشتر از مقادیر زیاد و خیلی زیاد است و در برخی موارد به نسبت ۱۰ نیز میرسد. شاخصهای اعتماد اجتماعی در سطح کلان و سپس میانی اندک است. در سطح خرد نیز به شدت وابسته به تعلقات خانوادگی و قومی و فامیلی است و اعتماد تعمیمیافته به نسبت اندک است.
در چنین محیطی هزینههای سیاستگذاری، بسیار بالا و کارآیی آنها بسیار کم میشود؛ زیرا بخش مهمی از منابع صرف خنثی کردن بیاعتمادی ساختاری و ریشهای میشود. در موضوعی چون اپیدمی کرونا این مشکل حادتر میشود؛ زیرا برنامهریزی و سیاستگذاری بیش از آنکه به انگیزههای اقتصادی و تولیدی مربوط شود، به موضوع رفتارهای انسانی ربط دارد و این نیازمند سطح بالاتری از اعتماد عمومی تعمیمیافته است. مهمترین وظیفه یک دولت مدرن این است که تا حد ممکن میزان اعتماد و سرمایه اجتماعی را در تمام حوزهها و شاخهها افزایش دهد. این متغیر نه تنها نقش برجستهای در روانسازی امور اقتصادی و اجتماعی و کاهش هزینهها و افزایش کارآیی دارد، بلکه آرامش روحی و روانی ایجاد میکند که یک مطلوبیت ذاتی و ارزشمند برای فرد و جامعه است. بنابراین بهبود این شاخص نه تنها نقش ابزاری برای رسیدن به اهداف دیگر دارد، بلکه ذاتا نیز یک هدف مطلوب محسوب میشود. متاسفانه از سال ۱۳۹۴ تاکنون نه تنها این شاخصها بهبود نیافته که بدتر شده است. برای نمونه امید به آینده به طرز معناداری کاهش چشمگیری یافته است. به نظرم اگر امکانی فراهم شود که یک انتخابات دموکراتیک برگزار شود، بهترین شعاری که یک نامزد ریاست جمهوری میتواند برگزیند، برنامهای برای بازسازی و ارتقای سرمایه اجتماعی است.
دنیای اقتصاد