فضای رسانهای اقتصاد ایران به سمتی حرکت کرده که میتوان آن را مسیر تکفیر و جزم اندیشی نامید. طیف وسیعی از رسانههای ایران عقاید و ساختاری تحت عنوان اقتصاد بازار که شامل عدم دخالت دولت در امور اقتصادی و مقررات زدایی که به عنوان راهی برای افزایش جذب سرمایه و افزایش انگیزه برای فعالیت اقتصادی و در نتیجه افزایش تولید ناخالص داخلی معرفی میشود را تبلیغ میکند. مقرراتی مانند تعرفه بر کالای وارداتی، تعیین حداقل دستمزد، حداکثر ساعت کار، سقف قیمت، افزایش مالیات، تخصیص یارانه به صنایع داخلی و مانند این را جزو دلایل کاهش تمایل فعالیت اقتصادی و جذب سرمایه و فرار آن معرفی میکنند. این رسانهها اقتصاد بازار را حقیقتی ازلی ابدی و راه حل نهایی برای سعادت بشری معرفی میکنند و با علمی نامیدن آن رد و یا تغییر آن را غیرممکن میدانند در حالی که علمی بودن در همان نظام فکری که اقتصاد بازار از آن آمده یعنی کاملا ابطالپذیر بودن. باید دانست هر راهکاری در امور انسانی موقت است و عمری دراز مدت ندارد! بسیاری از راهحلها و فرمولها نیز موقتی و لازمه عبور از هر دوره اقتصادی است و نمیتوان آن را رد کرد و برای همیشه کنار گذاشت و یا تا ابد با آن پیش رفت. هرگونه عقیده و راه حلی غیر از این مسیر که گفتهشد را طیف وسیعی از چهرههای سیاسی، دانشگاهی و فعال اقتصادی با برچسب پوپولیستی، چپی، غیرعلمی و آرمانگرا تکفیر کرده و صرفا روش خود را بهترین مدل برای توسعه ایران معرفی میکنند و چون جامعه ایران چندان خاطره خوشی از این نامها در طول تاریخ معاصر ندارد این گروه برای برچسب زنی بر عقاید مخالف از آن استفاده میکند. جالب است این طیف هرگونه توسعه اقتصادی در جهان را اینگونه تحلیل میکنند که سران آن کشور مسیر مدنظر آنها را پیمودهاند! برای مشخص شدن این امر لازم است متن زیر از کتاب تازه منتشر شده اوباما را بررسی کرد که آیا این ادعا درست است یا خیر؟! آیا دولتها از صنایع کشور خود برای کسب جایگاه بینالمللی به روشهای گوناگون حمایت نکردهاند؟
《صبر راهبردی چینیها به آنها کمک کرد بتوانند با احتیاط از منابع خود بهرهبرداری کرده و از ماجراجوییهای پرهزینه دوری کنند همچنین بتوانند تلاش نظاممند و مداوم خود را برای طفره رفتن از تمامی قوانین مصوب تجارت بینالملل، سر تعظیم فرود آوردن در برابر آنها یا نقض آنها در طول برنامه طلوع صلحآمیز پنهان کنند. این کشور برای پایین آوردن مصنوعی قیمت صادرات خود و کاهش دستمزد عملیات تولید کالا در ایالات متحده، سالیان سال از یارانههای دولتی، دستکاری ارز و فروش کالا به قیمتی کمتر از قیمت تمام شده بهره برده است. بیاعتنایی چین به استانداردهای محیطزیست و نیروی کار نیز در همین راستا بود. در عین حال چین از موانع غیرتعرفهای مانند سهمیهها و تحریمهای تجاری نیز بهره برد؛ همچنین کشور چین برای واگذاری فناوریهای مهم کلیدی و در راستای سرعت بخشیدن به ارتقای ناگهانی زنجیرهی تامین جهانی، در کار سرقت داراییهای معنوی ایالات متحده و اعمال فشار مداوم بر شرکتهای امریکایی در حال دادوستد با چین، نیز دست داشت. هیچ یک از این کارها مختص چین نبودند. تقریبا همه کشورهای ثروتمند از ایالات متحده گرفته تا ژاپن در مراحل مختلف توسعهیافتگی خود از راهبردهای مرکانتلیست برای ارتقای اقتصادشان استفاده کردهاند》
(سرزمین موعود/باراک اوباما/ص۶۸۴)
گفتههای اوباما ثابت میکند همه کشورهای توسعهیافته در مسیر توسعه دولتهایشان در اقتصاد دخالتهای فراوان داشته و از روشهای مرکانتلیستی بهره بردهاند تا از پس رقابت تجاری در ابعاد جهانی بربیایند! اما باید گفت این طیف رسانهای در روش تبلیغاتی خود همانند لیبرالهای روس در اواخر قرن بیستم بهره میبرند. ارائه یک تصویر آرمانشهری از بازار آزاد بدون در نظر گرفتن نهادها و شرایط حمایتی جوامع غربی و الگوگیری از آن! در تعریف این طیف از بازار آزاد دولت باید تمام سیاستهای حمایتی از مردم و تولیدکنندگان را به حداقل برساند! و این در حالی است که نهادهای حمایتی که در غرب وجود دارد در همه جای دنیا وجود ندارد. برژینسکی به خوبی در اوایل دوران سقوط شوروی این را بررسی کرد و شرح داد و نتایجی که روسیه تجربه کرد به نوعی اثبات ادعای اوست.
《یوتوپیای افراطی دنیای غرب، 《یوتوپیای افراطی دنیای غرب، تبلیغ و ترویج بیقید و شرط مکانیسم بازار آزاد است که به عنوان مایه رستگاری و رهایی از میراث کمونیسم ارائه میشود. بدون توجه به عدم وجود هرگونه پناهگاه امن اجتماعی در برخی از جوامع کمونیستی سابق، تبلیغات دنیای غرب در واقع دست به سوی اصل بقای داروینی دراز کردهاست. در نتیجه تلاش برای استقرار بازار آزاد در برخی مناطق بر اساس عقاید اولیه عدالت اجتماعی انجام میگیرد. البته برای دنیای پس از کمونیسم با توجه به شرایط اقتصادی بسیار بحرانی آن فوقالعاده دشوار است رفاه اجتماعی مشابه نظام بازار و موفق دنیای غرب را فراهم نمایند》
(خارج از کنترل/زیبیگینیو برژینسکی/ص۸۹)
حرف ما در این مطلب این نيست که رویه دولت در دخالت اقتصاد ایران درست است و هدف دفاع از مسیر فعلی نیست بلکه هدف آن است اگر قرار به تغییر ریل گذاری اقتصادی هست نباید عدم دخالت دولت در اقتصاد تبدیل به یک امر عادی و حتمی شود. با وجود این توضیحات این را هم باید گفت شاید در ظاهر دولتهای غربی در اقتصاد دخالت نکنند اما به روشهای گوناگون قیممآبی را در فعالیت اقتصادی مردم خود دنبال میکنند و سیاستهای حمایتی خود از مردم و صنایع کشور را اینگونه پیش میبرند. در سالهای اخیر با رشد اقتصاد رفتاری و افزایش محققان آن به همه ثابت شده که انسان اقتصادی که اقتصاددانان برای ارائه تحلیل و طرح خود آن را فرض میکردند و در اقتصاد کلاسیک مدنظر است جز معدودی از افراد در جهان وجود ندارد.
《اگر به کتابهای درسی اقتصاد نگاهی بیندازید، خواهید فهمید که انسان اقتصادی میتواند همانند آلبرت انیشتین فکر کند، حافظهاش به اندازه ابرکامپیوتر ظرفیت ذخیره دارد و عزم و ارادهاش نظیر مهاتما گاندی است؛ اما جماعتی که ما میشناسیم اینگونه نیستند》
(سقلمه/ریچارد تیلر/ص۲۲)
پیش فرض تمام کتب اقتصادی خصوصا در مکتب اتریش از انسان اقتصادی چنین فردی است. مردم چه به عنوان تولیدگر و چه مصرف کننده [البته توجه عمده در مبحث تلنگر بر روی مصرف کننده است اما در کل قیم مآبی آزادی خواهانه شامل هر دو گروه میشود و توسط دولتها به کار گرفته میشود]مدام در حال گرفتن تصمیمات فاجعهبار اقتصادی برای خود هستند. اما دولتهای غربی بدون قانونهای سختگیرانه با روشهای گوناگون یا همان سقلمه و تلنگر با عنوان قیممآبی آزادیخواهانه سعی در حمایت و هدایت مردم خود دارند.
《به منظور فراهمآوردن زندگی طولانیتر، سالمتر و بهتر برای افراد، معماران انتخاب به دنبال تاثیرگذاشتن بر رفتار افراد هستند و تلاش آنها با رعایت و حفظ اصول موجه است. به عبارت دیگر استدلال ما درباره تلاشهای آگاهانهای است که نهادهای بخش خصوصی و دولت آنها را انجام میدهند تا انتخابهای مردم را در جهاتی هدایت کند که زندگیشان را بهبود ببخشد》
(سقلمه/ریچارد تیلر/ص۱۹)
و باز هم باید تاکید کرد که روش کار برای مهندسی تصمیمات فعالان اقتصادی در غرب و اقتصاد بازار توسط دولت به صورت قیممآبی آزادی خواهانه است و اجباری در کار نیست نه به این معنی که دخالتی در کار نیست.
《سقلمه به مفهومی که ما استفاده خواهیمکرد، جنبههایی از معماری انتخاب است که رفتار مردم را به نحوی پیشبینیپذیر تغییر میدهد، بدون آنکه هیچ گزینهای را منع کند یا هیچ تغییر عمدهای در انگیزههای اقتصادی آنان ایجاد کند. برای آنکه مداخلهای سقلمه به حساب بیاید باید ساده و جلوگیری از آن راحت باشد. سقلمهها اجباری نیستند؛ مثلا قراردادن میوه در معرض دید نوعی سقلمه محسوب میشود اما ممنوع کردن تنقلات بیارزش غذایی سقلمه به حساب نمیآید》
(سقلمه/ریچارد تیلر/ص۲۰)
و اما سوال اصلی این است که در چه اموری این دخالت لازم است و دلیل اینکه مردم در آستانه ارتکاب خطای اقتصادی هستند چیست؟
《بر اساس گفتههایمان تا بدینجا، مردم در موارد زیر به سقلمهای مناسب نیاز دارند: در انتخابهایی که آثار مشهود آنان به تأخیر میافتد، انتخابهایی که دشوار و غیرمعمول هستند و بازخورد ضعیفی درپی دارند، انتخابهایی که در آنها رابطه میان انتخاب و تجربه مبهم است یا انتخابهایی که آثار آنها در زندگی آینده قابل پیشبینی نیست. حال این پرسش مطرح میشود که در چنین شرایطی، بازارهای آزاد میتوانند مشکلات مردم را حل کنند یا خیر؟ در بیشتر موارد، رقابتهای موجود در بازار بسیار خوب عمل میکنند؛ اما در بعضی موارد، شرکتها انگیزهای قوی برای افزایش اشتباهات انسانی فراهم میآوردند تا از آنها بهرهبرداری کنند》
(سقلمه/ریچارد تیلر/ص۱۴۴)
در این مقاله هدف دفاع یا رد دخالت دولت در اقتصاد یا اینکه مقررات زدایی سودمند است یا خیر نیست بلکه هدف بررسی این است که کارکرد قانون در اقتصاد چیست و قانونگذاری اقتصادی به طور کلی باید در راستای چه اهدافی قرار گیرد و در اقتصاد مقررات چگونه موثر خواهندبود.
مدلسازی و شبیه سازی، بسیار میتواند به ما در فهم بهتر مسئله کمک کند. اقتصاد را هم میتوان یک بازی فرض کرد که رقابتی بین بازیکنان یا همان فعالان اقتصادی متعدد هست همانند فوتبال! اگر هدف فعالان اقتصادی کسب حداکثر سود لحاظ شود در فوتبال نیز هدف به ثمر رساندن حداکثر گل و پیروزی است هرچند که پایان بازی اولی مانند بازی دوم مشخص نیست. آنچه یک بازی را بین انسانها دارای اهمیت میکند میزان جذابیت آن است. سوال اصلی در هر بازی، خصوصا فوتبال این میتواند باشد که اگر تیمها بدون خلاقیت فردی و کار تیمی که باعث جذابیت آن و خلق زیبایی و نمایش استعداد است به گل برسند و پیروزی کسب کنند آیا فوتبال کماکان جذابیتی دارد؟ و اگر از قبل بدانیم برنده کیست و بازی در شرایط نابرابر باشد آیا دیگر میتوان آن را بازی نامید؟
فوتبال اگر جذابترین بازی جهان نباشد بیشک جزو جذابترینها بوده و هست. اما چه چیزی باعث شده به مرور زمان این ورزش از جذابیتش کاستهنشود و به مرور نیز بر جذابیت آن افزوده شود؟
قوانین فوتبال در هر دوره دچار تغییرات اساسی میشود و میتوان ادعا کرد اگر این تغییرات نبودند فوتبال به مرور مسیر سقوط و کاهش جذابیت را طی میکرد و میتوان نتیجه گرفت ماهیت هر بازی را قوانینش تعیین میکند. قطعا خلاقیت فردی و کار تیمی جزو اساسیترین دلایل جذابیت فوتبال هستند ولی در هر بازی نتیجه از عملکرد مهمتر است و بنا به نتیجه برنده معرفی میشود پس مهمترین عامل زوال فوتبال راههای میانبر برای کسب نتیجه است که تیمها به مرور به آن دست مییابند و با کشف آن مسیر وقتکشی و امتیازگیری گشوده میشود و راههای خلاقانه و گردش توپ در زمین با کار تیمی به کنار گذاشتهمیشود و راههای بهینهتر را تیمها برای پیروزی انتخاب میکنند.
در فوتبال اگر سه قانون آفساید، کارت زرد و ضربه غیر مستقیم از داخل محوطه جریمه برای گرفتن توپ با دست توسط دروازهبان با پاس به عقب و کارت قرمز برای تکل از پشت نبود فوتبال هرگز جذابیت فعلی و ریتم تند و بیوقفه را نداشت.
اگر قانون آفساید نبود شاید گمان کنید موقعیت گل در فوتبال بسیار بیشتر از حالتی خواهدبود که قانون آفساید وجود دارد. و به همین خاطر لغو این قانون بسیار تقاضا شدهاست. اما در یک بازی رسمی نه چندان مهم قانون آفساید حذف شد و برخلاف تصور این بازی تنها با یک گل و موقعیت گلهای بسیار کم به پایان رسید. اما علتش چه بود؟ تیمها توپ را روی زمین و با خلاقیت به سمت دروازه حریف به حرکت درنمیآوردند و بهینهترین کار سانترهای بلند به سمت دروازه حریف بود و بازیکنان در وسط زمین علنا حضوری نداشتند و مدام در اطراف دروازه خود یا حریف تجمع میکردند.
جالب است بدانیم کارت قرمز برای تکل از پشت هم قانون چندان قدیمی نیست. اگر تکل از پشت کارت قرمز نداشت مدافعان در صورت فرار مهاجمان مدام از آن استفاده میکردند و ریتم بازی به شدت کاهش پیدا میکرد و رسما تک به تکی وجود نداشت.
و اگر هم پاس به عقب آن هم به گلر و گرفتن توپ با دست توسط گلر وجود نداشت تیمها بعد از زدن گل برتری دقایق پایان بازی را بدین شکل از بین برده تا بازی تمام شود. در بازیهایی این ترفند در دقایق پایانی بسیار به کار گرفتهمیشد که با این قانون بازی با وجود نتیجه برتری یک تیم باز هم در جریان قرار میگرفت.
آیا این مقررات اضافی و محدود کننده باعث کاهش جذابیت فوتبال شدند یا افزایش آن؟ پاسخ بدیهی است.
در اقتصاد هم داستان به همین روال هست. بسیاری که قوانین مختلف را باعث دشواری تجارت، فساد و کاهش جذب سرمایه و مانع رشد اقتصادی میدانند به عواقب مقررات زداییهای زیاد و از آن مهمتر سیاستهای مالیاتی توجهی ندارند. سرمایه مانند توپ در زمین فوتبال است. اگر قوانین به سمتی حرکت کنند که توپ یا همان سرمایه در انحصار یک تیم بتواند باقی بماند و در گردش قرار نگیرد و یا راههای میانبری جز از راه خلاقیت و کار تیمی برای کسب و حفظ آن پیدا شود یا به تعبیر اقتصادی انحصار ایجاد شود مانند این است که در فوتبال برای رسیدن به دروازه حریف و زدن گل مسیرهایی غیر از کار تیمی و خلاقیت در کنترل توپ ایجاد شود.
اقتصاد هم مانند فوتبال بدون سه قانونی که درباره فوتبال گفته شد دچار انحصار میشود. تبعات نبود رقابت و فاصله زیاد تیمها و بازیکنان و معلوم بودن نتیجه پیش از شروع رقابت، تاثیر آن در انگیزه و حداکثر تلاش را هایک به خوبی شرح داده است.
《چه در داخل و چه خارج از حوزه اقتصاد و به صورت کاملا عام، تنها در صورتی که از پیش ندانیم چه کسی بهترین نتیجه را خواهدگرفت، به کارگیری رقابت رویهای خردمندانه خواهدبود. با این حال، رقابت در بازار به مانند امتحانات یا مسابقه ورزشی تنها نشان میدهد که در فرصتی خاص چه کسی بهترین کاری را که در توانشان بوده انجام دادهاند هرچند که رقابت انگیزهای برای انجام بهتر کار نسبت به نزدیکترین رقیب ایجاد میکند، ولی چنانچه این رقیب خیلی عقبتر باشد در این صورت نفر اول، برای تصمیمگیری نسبت به شدت تلاش خود از آزادی عمل گستردهای برخوردار خواهدبود. نفر اول تنها زمانی حداکثر تلاش خود را به کار خواهدبست که نفر دوم خیلی به او نزدیک باشد و در ضمن نداند که چقدر از نفر دوم بهتر است و تنها در صورتی که تغییر کمابیش دائم در درجهبندی تواناییها وجود داشتهباشد و همه مشتاق به دست آوردن بهترین رتبهای باشند که در توانشان است، هرکس مراقب خواهدبود که مبادا نفر بعدی به او برسد. به این ترتیب رقابت، به مانند آزمون تجربه در علم در درجه اول یک فرآیند اکتشاف است. اگر از این فرض حرکت کنیم که واقعیتهایی که قرار است کشف شوند از پیش میشناسیم. هیچ نظریهای نمیتواند حق مطلب را در خصوص رقابت ادا کند.》
(قانون، قانونگذار و آزادی/هایک/جلد سوم/ص۲۱۷)
البته میان این دو بازی فرقی اساسی وجود دارد و نمیتوان گفت دقیقا مانند هم هستند اما این را هم نمیتوان منکر شد که مدل بازی اقتصادی و ورزشی شباهت زیادی با هم دارند.
《در بازیهای نامحدود بازیکنان معلوم و نامعلومی وجود دارند. هیچ قاعده مشخص یا توافق شدهای وجود ندارد. شاید آداب یا مقرراتی ناظر بر رفتار بازیکنان وجود داشتهباشد ولی مرزهای این مقررات به اندازهای گسترده است که هر بازیکن هر گونه که دلش بخواهد میتواند عمل کند و اگر بخواهند این آداب را زیر پا بگذارند. چیزی جلودارشان نیست. اینکه هر بازیکنی چطور بازی کند تمام و کمال به خودش بستگی دارد. و هر زمانی به هر دلیلی که بخواهند میتوانند نحوه بازی کردنشان را تغییر دهند. بازیهای نامحدود افقهای زمانی نامحدود دارند و در عمل، چون هیچ خط پایانی در کار نیست، چیزی با عنوان پیروزی در بازی نامحدود نداریم. هدف اصلی در بازی نامحدود این است که به بازی ادامه دهیم و پی بازی را بگیریم》
(بازی نامحدود/سایمون سینک/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۱۳و۱۴)
قوانین مالیاتی کارایی اصلیشان مقابله با انحصار است. انحصار یعنی خروج بازی اقتصاد از رقابت! مالیات صفر دقیقا مشابه مالیات صد درصدی هست. در اولی شرکتها انحصار را در دست میگیرند و در دومی دولتها. این قانون ضامن حفظ رقابت پذیری اقتصادی هست تا مانع حرکت بازار رقابتی به انحصار شود. این طیف رسانهای همواره از کاهش و حتی نبود مالیات حمایت کرده بدون آنکه اثرات آن را بررسی کند.
《هر اقتصاد سرمایهداریای در دنیا سطحی از رقابت بازار آزاد را تجربه میکند و همچنین دارای سطحی از مقررات بازار و مالیاتبندیست. هر دو حلقههای یک زنجیرند و هیچ اندیشمند صادقی در احزاب راست و چپ باور ندارد که بتوانید یکی را به طور کامل حذف کنید. نرخ مالیات نزدیک به ۱۰۰درصد انگیزه و نوآوری را کاملا نابود میکند. فروپاشی سیستمهای کمونیستی در قرن بیستم در مجموع گواهی بر این ادعا دانسته میشود که سطح فوقالعاده بالا و افراطگونه مقررات دولتی و مالیاتبندی نمیتواند با اقتصاد بازار آزاد رقابت کند. در آن سوی طیف، بازاری که کاملا بدون نظارت و مقررات باشد به سرعت به شکلگیری انحصارگراییای منجر خواهدشد که با هدف اصلی رقابت بازار در تضاد است. فقدان مالیات هم کهنگی جادهها و زیرساختها و همچنین زوال تجهیزات نظامی را در پی خواهدداشت. در دنیای واقعی، اقتصادهای بازار در میانه این دو حد افراطی قرار دارند. هر هر کشور سرمایهداری دارای شکلی از مقررات دولتی، شکلی از مالیاتبندی و شکلی از چتر حمایتی برای محافظت از طبقات پایین است》
(نردبان شکسته/کیت پین/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۲۵۵تا ۲۵۷)
توضیح علمی و دقیقتر آن را لافر در منحنی معروفش به این شکل ارائه دادهاست. تبعات مالیات کم در بلندمدت میتواند ماهیت یک اقتصاد رقابتی را تغییر دهد
《اگر نرخ مالیات صفر باشد، درآمد حاصل از مالیات هم صفر خواهدبود. در طرف مقابل، اگر نرخ مالیات ۱۰۰درصد باشد، کل درآمد افراد به عنوان مالیات مصادره میشود. وقتی نرخ مالیات ۱۰۰ درصد باشد، دیگر کسی کار نخواهد کرد و در آن صورت، باز هم درآمد مالیاتی دولت صفر خواهدشد. در صورت قرار گرفتن نرخ مالیات بین صفر و ۱۰۰ درصد، مقدار درآمد مالیاتی وصول شده از سوی دولت بالاتر از صفر خواهدبود.》(اقتصاد روایی/ رابرت شیلر/نسخه الکترونیکی طاقچه/ص۱۶۹)
در ساختارهای رو به انحصار و تمرکز سرمایه کاهش مالیات صرفا منجر به آن میشود که بازار به جای آنکه حجمش افزایش یابد انحصاریتر شود. انحصار صرفا محدود به انحصار سرمایه و ابعاد بازار در کنترل عدهای از افراد اندک نیست بلکه منظور هر مدل از انحصار حتی در اطلاعات را شامل میشود که بازی را از حالت رقابت خارج و نتیجه از قبل مشخص شود!
《بانکهای سرمایهگذاری به دو بخش تقسیم میشوند: واحد فروش و معاملات که به کار خرید و فروش سهام میپردازد و واحد بانکداری سرمایهگذاری که به شرکتها در خصوص امور مربوط به ادغام شرکتها و سهام جدید مشاوره میدهد. این دو بخش توسط یک مانع قوی به نام دیوار چینی از هم جدا میشود تا تاجران سهام از رانت اطلاعات محرمانهای که بانکداری سرمایهگذاری از مشتریان خود جمعآوری کرده به نفع خودشان سو استفاده نکنند. من در بانک سرمایهگذاری کار میکردم و بنابراین اجازه خرید و فروش سهام را نداشتم. به بیان علمیتر یعنی هنگامی که ما نهایتا از نحوه خرید سهام در روسیه مطلع شدیم برای ادامه کار میبایست به صحن معاملات مراجعه میکردیم》
(اعلان قرمز/بیل براودر/ص۱۶۷و۱۶۸)
ایجاد رقابتی شدن اقتصاد جزو اهداف اقتصاد بازار بودهاست و قانونگذاری در راستای حفظ فضای رقابتی است. تصور و پیش فرض آن نظام این است که سرمایه به سمت تخصص و مهارت حرکت میکند. و تولیدگر در رقابت اقتصادی هر کالا و خدماتی تجربه و علم کافی را دارد. و ثروتهای بادآورده و غارت شده در اختیار افرادی بدون هیچ تجربه و مهارتی در امور تجارت به هیچ عنوان لحاظ نشدهاست. پیش فرضی که هیچگاه در ایران توسط این طیف رسانهای مدنظر قرار نگرفته و همواره از بخش خصوصی و خصوصی سازی تحت هر شرایطی حمایت کردهاست.
《رقابت، چنانچه مانع آن نشوند، معمولا موجب ایجاد وضعیتی میشود که در آن اولا هر کالایی توسط کسی تولید میشود که میداند چگونه آن را تولید کند و به قیمتی که خریداران آن را نسبت به بقیه کالاهای
قیمتی که خریداران آن را نسبت به بقیه کالاهای موجود ترجیح دهند بفروشد و سود ببرد؛ ثانیا هر کالایی توسط کسانی تولید میشود که میتوانند آن را به ارزانترین قیمتی تولید کنند که دیگران نمیتوانند به آن قیمت تولید کنند و به همین علت نیز تولید نمیکنند. ثالثا هر چیزی به قیمتهایی پایینتر یا لااقل همانقدر پایین، فروختهخواهدشد که هیچکس پایینتر از آن نمیتواند بفروشد و عملا این کار را نمیکند》
(قانون، قانونگذار و آزادی/هایک/جلد سوم/ص۲۳۸)
این تصور از آنجا میآید که در ساختارهایی که سالها با اقتصاد بازار و سرمایهداری زیستهاند بهترینها از حیث تجربه و سواد سرمایه در اختیار دارند و بالا آمدهاند. از ثمرات ایجاد چنین فضای رقابتی و دوری از انحصاری همواره این بوده که گردش نخبگان در جامعه ایجاد میشود که به نوعی یک عدالت اجتماعی و لیاقت سنجی در دریافت منزلت اجتماعی است. اما در شرایط انحصار چه در تملک سرمایه و چه در تولید و ارائه خدمات دیگر چنین چیزی وجود نخواهدداشت. این آرمان اقتصاد بازار و سرمایهداری با مسیر رو به انحصار اقتصاد رو به نابودی میرود!
《در سرمایهداری جدید، پدیدهای وجود دارد که جامعهشناسان آن را تحرک اجتماعی میخوانند. ویلفردو پارتو جامعهشناس و اقتصاددان ایتالیایی آن عامل را که موجب این تحرک اجتماعی میشود گردش نخبگان مینامد. یعنی همیشه کسانی در راس هرم اجتماعی هستند که ثروتمند و از جهت سیاسی مهم هستند، اما این افراد یا نخبگان، مدام جایشان عوض میشود. در جامعه سرمایهداری، دقیقا همین وضع جاری است؛ اما در جوامع سلسله مراتبی ماقبل سرمایهداری اینگونه نبود. خاندانهایی که زمانی خاندانهای اشرافی بزرگ اروپا شمرده میشدند، هنوز هم هستند یا به تعبیر دیگر، خاندانهای امروزی اعقاب همان خاندانهای قدیمی اروپا هستند که هشتصد سال پیش، هزار سال پیش یا قبل از آن میزیستهاند…حال آنکه در جامعه سرمایهداری مدام تحرک اجتماعی رخ میدهد و تهیدستان به ثروتمندان تبدیل میشوند و ثروتمندان به تهیدستان》
(سیاست اقتصادی/لئودویگ میزس/ص۷۱و۷۲/نسخه الکترونیکی طاقچه)
این ساختار وعده یک عدالت اجتماعی را میدهد که در حالت انحصار چنین چیزی وجود نخواهد داشت و نسل اندر نسل ثروت و تجربه در اختیار یک خانواده و گروه باقی خواهد ماند.
《در جامعه سرمایهداری مدام تحرک اجتماعی رخ میدهد و تهیدستان به ثروتمندان تبدیل میشوند و ثروتمندان به تهیدستان》
(سیاست اقتصادی/میزس/ص۷۱)
《در جامعه کاپیتالیستی اگر کسی به مرتبهای که میخواهد نرسد مقصر خود اوست》
(سیاست اقتصادی/ص۷۳)
اگر هم در ساختار اقتصاد بازار سرکوب قیمت را عموما اقتصاددانها رد کردهاند به خاطر آن است که تولید کالاها انحصاری نیست و افرادی معدود نمیتوانند قیمت را تغییر دهند و قیمت را بازار مشخص میکند و آشفتگی و بیثباتی در قیمتها وجود ندارد و یک نظم خودساخته شکل میگیرد. این طیف رسانهای بدون لحاظ این پیش فرض، همواره به سرکوب قیمتها توسط دولت اعتراض داشتهاست. آن هم اقتصاد به شدت انحصاری ایران!
《وقتی ما در خود امریکا از نظام قیمتهای آزاد حمایت میکنیم، دلیل این نیست که طرفدار نظامی هستیم که در آن قیمتها به شدت نوسان دارد.
آنچه ما میخواهیم نظامی است که در آن قیمتها آزادانه در نوسان باشند، اما نیروهای موثر بر تعیین قیمتها آنقدر پایدار باشند که در مواقع تغییر و تحول آنها در محدودهای معقول صورت گیرد. این موضوع در مورد نظام نرخهای شناور ارز هم به همان اندازه صدق میکند. هدف غایی نیل به جهانی است که در آن نرخ ارز، در عین تغییر آزادانه بسیار باثبات باشد زیرا سیاستها و شرایط اساسی اقتصادی پایدارند》
(سرمایهداری و آزادی/ میلتون فریدمن/ص۸۷)
در اقتصاد انحصاری عدم دخالت در قیمتگذاری منجر به آن میشود که عده کمی توان تغییر ساده قیمتها را خواهند داشت. به همین دلیل چیزی به نام نظم بازار وجود ندارد زیرا خبری از تولیدکنندگان انبوه در کار نیست! کاهش مالیات هم منجر به افزایش انحصار میشود و اساس اقتصاد بازار از بین خواهد رفت و در چنین ساختار انحصاری نه خبری از گردش نخبگان و ظهور و کشف استعدادهای نو است و نه خبری از آزادی که وعده بزرگ این مکتب است.