تجربه کره خیلی جالبه! یک ملت، با یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ، و یک عقبه تاریخی، صرفا با دو سیاستگذاری متفاوت، ظرف نیم قرن به دو کشور کاملا متفاوت تبدیل شدند.
کره جنوبی حکمرانی اقتصادیش رو بر بازار مبتنی کرد، و سیاست خارجیش رو بر تعامل و توسعه تجارت با کشورهای دیگه؛ ولی کره شمالی حکمرانی اقتصادیش رو بر توزیع دولتی کالا و خدمات، خودکفایی در تولید، و استقلال از بیگانگان مبتنی کرد، تا بتونه یک سیاست خارجی ضد امپریالیستی رو پیگیری کنه.
بعد از نیم قرن، نتیجه این دو سیاست متفاوت، ناگفته پیداست.
ما هم چهل ساله درگیر مناقشات بینالمللی خودمون هستیم.
البته در عرصه داخلی هم، پنجاه ساله که نتوانستیم یک حکمرانی اقتصادی موفق پیاده کنیم. هر زمان که گشایشی در سیاست خارجی رخ داده، دولتمون نفت فروخته، کالا وارد کرده، و تولید داخل رو نابود کرده، رانت توزیع کرده، اختلاف طبقاتی ایجاد کرده، و دلالی رو رواج داده. حکمرانی اقتصادی ما اینقدر مسمومه، که علیرغم مضرات تحریم، ناتوانی دولت در صادرات نفت بیفایده نبوده و داره به بهبود بودجهنویسی منجر میشه.
سابقا در این کانال در مورد حکمرانی اقتصادی صحبت کردیم، و بعد از این هم صحبت خواهیم کرد. اما تو این پست، و دو پست بعد، تاکیدمون رو بر اهمیت تجارت با دنیا قرار خواهیم داد.
تخصصی شدن تولید، برای افزایش رفاه خیلی مهمه.
در دوران غار نشینی، هر کس باید همه نیازهای خودش از خوراک تا پوشاک رو تامین میکرد. بعد که قبیلهها شکل گرفتند، اگرچه هنوز هر کسی باید کارهای مختلفی میکرد، اما دیگه لازم نبود همه کارها رو انجام بده. در زندگی قبیلهای، تقسیم وظایفی شکل گرفت که رفاه رو افزایش میداد.
با یکجا نشین شدن و بسط کشاورزی، روستاها شکل گرفتند، و اقتصاد به این سمت رفت که هر کس یک محصول تولید میکرد، و بعد اهالی روستا با هم تجارت میکردند. یکی گندم میکاشت، یکی آرد میکرد، یکی نون میپخت؛ بعد با هم معامله میکردند. با تخصصیتر شدن تولید، رفاه باز هم بیشتر شد.
تا اون زمان، روستاها خودکفا بودند، و مردم با آنچه در روستاشون تولید میشد سر میکردند. بعد با شکل گیری تجارت بین روستاها، تولید باز تخصصیتر شد. حالا یک روستا برنج میکاشت و دیگری گندم، یکی میوه میکاشت و دیگری سبزی. با بسط تجارت بین روستاها، دسترسی مردم به غذاهای متنوع بیشتر شد، و رفاه زندگی افزایش پیدا کرد.
جادهکشی بین شهرها و روستاها، هزینه تجارت رو پایین آورد، و برقراری امنیت در راهها، ریسک تجارت رو کاهش داد. از اونجا که کاهش هزینه و ریسک تجارت، تولید رو حتی تخصصیتر میکرد و رفاه رو هم بیشتر، دولتهای ملی شکل گرفتند، تا با کشیدن جاده و برقراری امنیت، تجارت بین مردم باز هم بیشتر بشه.
تخصصی شدن تولید به اون جا رسید که پدیدهای به نام «شخص حقوقی» شکل گرفت تا ذیل اون، چندین نفر، یک محصول تولید کنند. یعنی ظرف چند هزار سال، از «یک نفر چند محصول» رسیدیم به «چند نفر یک محصول». (در آینده نزدیک، در مورد دیگر تبعات این تحول بیشتر صحبت خواهیم کرد.)
این سیر تحول بلندمدت بشریت، در مسیر تخصصی شدن تولید و افزایش رفاه بود. گام بعد در این مسیر چیه؟
گام بعدی در بسط تجارت، جهانی کردن تجارته. تجارت جهانی تولید رو باز تخصصیتر میکنه و رفاه انسانها رو بیش از پیش افزایش میده. میبینیم که هر کشوری که بیشتر در تجارت جهانی شرکت کرده، تولیداتش تخصصیتر، و رفاه مردمش بیشتر شده. توجه کنید که تخصصی شدن تولید، نقطه مقابل خودکفایی هست!
این داستان دو کرهست. یکی به سمت تخصصی شدن رفت و دیگری به سمت خودکفایی؛ یکی مرفهتر شد و دیگری فقیرتر.
در چهل سال گذشته، در بسط تجارت خارجیمون ناموفق بودیم! بخشی از فقر جامعه ما به همین خاطره. تو پست بعد چرایی این مسئله رو تحلیل میکنیم.
منبع: https://t.me/Economics_and_Finance