گفتوگو با پویا ناظران درباره معیارهای انتخاب رئیسکل آینده بانک مرکزی
اقتصاددانان معتقدند اگر ابراهیم رئیسی میخواهد انتظارات تورمی را مهار کند باید سه اقتصاددان معتقد به اصول علم اقتصاد را در سازمان برنامه و بودجه، وزرات اقتصاد و بانک مرکزی به کار دعوت کند. فرصت سازمان برنامه و بودجه از دست رفته اما فردی که برای وزارت اقتصاد انتخابشده پالسهایی از باور به این اصول ارسال کرده است که شاید بتواند در کنار یک رئیسکل مومن به علم اقتصاد از برخی فجایع آینده جلوگیری کند. اما سوال این است که رئیسکل آینده بانک مرکزی ایران چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ پویا ناظران از یک زاویه کاملاً متفاوت به این مساله نگاه کرده است. او میگوید ریسک خیلی زیادی متوجه اقتصاد ایران است و فردی که نتواند در برابر خواست رئیس دولت برای پاس کردن چکهای بیمحل بایستد و نتواند اصلاحات پولی و بانکی را پیش ببرد، اصلاً نباید قبول مسوولیت کند.
♦♦♦
احتمالاً همین روزها تکلیف تیم اقتصادی دولت سیزدهم مشخص میشود. هرچند درباره انتخاب رئیسکل بانک مرکزی گمانهها زیاد است اما سوال این است که در حال حاضر اقتصاد ایران به چه نوع رئیسکلی نیاز دارد؟
برای اینکه بدانیم چه کسی شرایط در دست گرفتن سکان ریاست بانک مرکزی را دارد، ابتدا باید به این پرسش پاسخ دهیم که اقتضای این روزهای اقتصاد ایران چه نوع بانک مرکزیای است؟ از نظر اقتصادی، به بانک مرکزیای نیاز داریم که در چهار سال آینده چهار ماموریت را به درستی انجام دهد:
اول: اطمینان حاصل کند که سرعت اعطای اعتبار توسط نظام بانکی، بین بهرهوری حداکثر از منابع اقتصادی و ثبات قیمتی تعادل برقرار میکند.
دوم: این بانک مرکزی نظام بانکی ما را سالم میکند و سالم نگه میدارد.
سوم: زیرساختهای تسویه تراکنشهای ما را بهبود میدهد.
چهارم: بتواند درآمدهای ارزی دولت را به ریال تبدیل کند (البته اقتصاددانان با این کارکرد بانک مرکزی مخالفاند). بانک مرکزی باید بتواند چالشها و موانعی را که تحریم بر سر تبدیل درآمدهای ارزی به ریال قرار میدهد، رفع کند. دلارها را به ریال تبدیل کند؛ ریال را به دست دولت و دلار را به دست واردکننده برساند.
و اگر نتواند این کارها را بکند چه میشود؟
اگر بانک مرکزی نتواند سرعت اعطای اعتبار را به نحوی تنظیم کند که بین بهرهوری حداکثری از منابع و ثبات قیمتی تعادل برقرار شود، سرعت خلق نقدینگی به شکل بیتناسب بالا میرود و دیگر تناسبی با رشد واقعی اقتصاد نخواهد داشت. نقدینگی آنقدر سرعت میگیرد که به مراتب از سرعت رشد اقتصاد بیشتر میشود و این اختلاف در بلندمدت به تورم تبدیل میشود. همچنین اگر بانک مرکزی نتواند نظام بانکی را سالم کند مشکلی که پیش میآید این است که آن رشد نقدینگی مزمن میشود. پانزی شدن نظام بانکی هم از نتایج ناسالم ماندن نظام بانکی است که کاهش سرعت رشد نقدینگی را بسیار دشوار میکند. وقتی رشد نقدینگی متناسب با رشد واقعی اقتصاد نباشد، تورم افزایش مییابد. وقتی نظام بانکی پانزی باشد، اهرمهای دمدست سیاستگذار در اعمال سیاستگذاری پولی به منظور بالا و پایین کردن سرعت اعطای اعتبار، کارایی خود را از دست میدهند و بانک مرکزی عملاً کنترلی بر تورم نخواهد داشت و اگر نتواند بر چالش تحریم فائق آید و ارز تبدیل به ریال نشود و در اختیار واردکننده قرار نگیرد، در ترازنامه بانک مرکزی به اسم دارایی خارجی تجمیع میشود و بر پایه پولی اثر میگذارد.
آنچه اشاره کردید، انتظاری است که اقتصاددان از رئیسکل دارد، سیاستمدار از رئیسکل بانک مرکزی چه انتظاری دارد؟
قطعاً سیاستمدار به زبان نمیآورد اما ته دلش دو انتظار مهم دارد؛ یکی اینکه وقتی سازمان برنامه چک میکشد چک سازمان برنامه برگشت نخورد. رئیس دولت خیلی ضایع میشود اگر مشخص شود که خزانهاش بیاعتبار است. رئیسجمهوری در ایران معمولاً بر دولتی تکیه میکند که فاقد سازوکارهای مالیاتی درست است و درآمد مالیاتی مناسبی هم ندارد. علتش آن است که سالها به درآمد نفت متکی بوده و در حال حاضر درآمد نفت هم کفاف نمیدهد. به همین دلیل چکهای دولت معمولاً بیمحل است. پس رئیسجمهوری به رئیسکلی نیاز دارد که نگذارد چک دولت برگشت بخورد. چکهای بانکها هم نباید برگشت بخورد. چون اگر چک بانکها برگشت بخورد، تنش اجتماعی اتفاق میافتد. به این شکل که روزانه میلیونها تراکنش مالی و انتقال پول میان آحاد جامعه صورت میگیرد و از این بانک به بانکی دیگر انتقال پیدا میکند؛ در این میان اگر بانکی منابع کافی نداشته باشد باید از بازار بینبانکی تامین کند تا بتواند انتقال پول را عملی کند. اما اگر نتواند منابع لازم را از بازار بینبانکی تامین کند دو راه وجود دارد؛ یا چک باید برگشت بخورد یا بانک مرکزی باید چک را پاس کند که در این صورت اضافهبرداشت از منابع بانک مرکزی صورت میگیرد که به رشد پایه پولی منجر میشود و باعث افزایش تورم میشود. اگر بانک مرکزی این منابع را تامین نکند این معنی را میدهد که بانکها پولی برای تامین منابع کارت به کارت کردنهای مردم ندارند. تصور کنید مردم چک بکشند یا کارت به کارت کنند اما بانک پولی برای انتقالها نداشته باشد، قطعاً اقتصاد کشور متلاطم میشود و تنش اجتماعی ایجاد میشود. پس رئیسجمهور از رئیسکل بانک مرکزیاش انتظار دارد چکهای بانکها را هم در کنار چکهای دولت پاس کند.
بنابراین اگر ملاحظات رئیسجمهور را درنظر بگیریم، رئیس کلی لازم داریم که «بلهقربان»گو باشد و در خدمت ساختار سیاسی قرار گیرد. این وضعیتی بوده که در چند دهه گذشته داشتیم و این شرایط تورمی بسیار خطرناک و این وضعیت پولی شکننده و این وضعیت نظام بانکی آشفته، معلول این رویکرد است. در اثر همین بدهبستانها میان سیاستمداران و مدیران بانک مرکزی، اقتصاد ایران به نقطهای رسیده که سرعت رشد نقدینگی به قدری بالاست که تناسبی با رشد واقعی اقتصاد ندارد. وضعیت تورمی شده و البته چون چکهای نظام بانکی هم در این بستر همواره پاس شده، نظام بانکی هم دچار ناترازیهای مزمن شده و در نهایت اینکه رشد نقدینگی هم که به خاطر پاس شدن چکهای دولت زیاد شده بود زخمی کهنه در اقتصاد ما به وجود آورده که نتیجهاش همین تورم کمرشکن پنج دهه گذشته است که اخیراً به مرز 50 درصد و بیشتر هم رسیده است.
برگردیم به سوال اول، یک رئیسکل بانک مرکزی ایدهآل از نظر اقتصاد نه از نظر رئیسجمهوری چه مشخصاتی دارد؟
فرض کنید مسوولیت انتخاب رئیسکل بانک مرکزی به من محول شده و من باید فردی مناسب را پیدا کنم، آن وقت چه پرسشهایی باید از نامزدهای این پست بپرسم؟
اولین پرسشها حول این مساله مهم است که آیا او میتواند نظام بانکی را سالم کند یا خیر؟ در این جهت اولین سوالی که از او میپرسم این است که متمم نهم گزارشگری مالی بینالمللی (IFRS) چه میگوید؟ میخواهم بدانم چقدر با این مقوله آشنایی دارد، اصلاً میداند گزارشگری مالی بینالمللی چیست؟ و اینکه تا چه میزان میتواند وارد جزئیات این استانداردها شود. موضوع این است که اگر کسی با IFRS آشنایی نداشته باشد، نظام حسابداری بانکهای ایران را نمیتواند اصلاح و متحول کند. تا حسابداری بانکی متحول نشود نظام بانکی سالم نمیشود.
سوال دومی که میپرسم این است که متمم CECL حسابداری GAAP چه میگوید؟ اینها موضوعات مشابهی هستند که در اروپا و آمریکا پیاده شدهاند و برای اینکه یک نفر بخواهد نظام حسابداری بانکی ما را اصلاح کند لازم است با تجربیات مختلف نظام بانکی دنیا کاملاً آشنا باشد.
سوال بعدی این است که سازوکار حاکمیت شرکتی (Corporate Governance) در نظام بانکی چگونه باید کار کند؟ فلسفه حاکمیت شرکتی این است که چالشهایی را که به خاطر تعارض منافع و کژمنشی در درون یک شرکت ایجاد میشود و مشکل کارگزار-کارفرما ایجاد میکند سعی میکند حل کند. حاکمیت شرکتی میتواند تعارض منافع و کژمنشیها را کم کند و به نوعی بهینگی را در تصمیمهای درون بنگاه افزایش دهد. همین بحث را در مورد بانکها هم داریم. بنابراین سوال بعدی این است؛ تعارض منافع بین کارمند و بانک-به مثابه شخص حقوقی-، بین مدیر بانک و سهامداران بانک، بین سپردهگذاران بانک و سهامداران بانک، بین مشتریان بانک و خود بانک و همینطور بین سهامداران بانک و سیاستگذار پولی را توضیح دهد. او باید عرصههای شکلگیری تعارض منافع میان بازیگران نظام بانکی را به خوبی بشناسد و توضیح دهد. اگر این موارد را توضیح دهد، متوجه میشویم نسبت به مسائل مهم نظام بانکی آشنایی دارد و آن وقت دوباره از او میپرسم در چنین عرصهای، حاکمیت شرکتی را چگونه طراحی میکنید؟ قاعدتاً فردی که با تجربه دنیا آشنا باشد ضرورتی نمیبیند که تجربیات دیگران را کنار بگذارد و چرخ را دوباره اختراع کند.
سوال بعدی این است که ساختار سرمایه (Capital Structure) یک بنگاه تجاری چگونه شکل میگیرد؟ از او میخواهم ساختار سرمایه یک بانک را تشریح کند و بگوید این ساختار در بانک چه تفاوتی با بنگاه دارد. اگر او ساختار سرمایه یک بنگاه تجاری را متوجه شده باشد میتواند بگوید که به چه دلیل عقد مشارکت مدنی یا مضاربه به عنوان عقد تسهیلات بانک برای یک بنگاه تجاری نامناسب است. اگر ساختار سرمایه بنگاه را بشناسند میفهمد چرا عقود موجود در نظام بانکی ما کارکرد مناسبی برای تامین مالی بنگاه ندارند و همینطور میتواند توضیح دهد اگرچه عقد مبادلهای، مناسب است، اما چرا ناکافی است؟ عقد مبادلهای بخشی از مشکلات بنگاه تجاری را حل میکند اما مشکلات سرمایه در گردش بنگاه را حل نمیکند. به این ترتیب از او راهکار میخواهم و میگویم حالا که ساختار سرمایه بنگاه را میفهمید، چه راهحلی برای عقود نظام بانکی دارید که بتواند نیازهای تامین مالی بنگاهها را حلوفصل کند؟
بعد همین سوال را از سمت نظام بانکی مطرح میکنم و میپرسم اگر با ساختار سرمایه بانکها آشنا هستید باید بتوانید توضیح دهید که چرا رابطه وکالتی بین سپردهگذار و بانک اصلاً شدنی نیست و چگونه چالشهای مختلفی هم در حسابداری بانکی و هم برای تعیین سود سپرده و سهام ایجاد میکند. کسی که ساختار سرمایه بانک را بفهمد میتواند توضیح دهد که چرا بین سپردهگذار و بانک، عقد استقراضی وجود ندارد و اینکه چرا عقود کنونی برای تامین مالی بانک چالش ایجاد میکند و چون بانک نمیتواند به طور بهینهای هم از نظر هزینه و هم از نظر مدیریت ریسک، تامین مالی کند ما دچار مشکلات ریسک اعتباری در نظام بانکی میشویم که این مشکلات خود را در قالب ناترازیها بروز میدهد و آن زخم قدیمی و دردناک تورم را تشدید میکند.
بیشتر پرسشها مربوط به عقود بانکی و ساختار سرمایه و حسابداری بانکها بود، برای محک تخصص اقتصادی رئیسکل چه پرسشهایی میشود مطرح کرد؟
رئیسکل بانک مرکزی باید بتواند درسهای بحران 2008 برای نظام بانکی آمریکا و اروپا را به خوبی توضیح دهد. پس از آن بحران، نظام بانکی آمریکا خیلی متحول شده و فردی که قرار است رئیسکل بانک مرکزی شود باید با این تحولات آشنا باشد. سوال بعدی این خواهد بود که نظام کفایت سرمایه بازل را توضیح دهد؟ اصول بازل 1 چیست؟ بازل 2 چه رویکردی دارد؟ بازل 3 چه میگوید؟ فرقشان چیست؟ نظام بانکی ایران تا چه اندازه اصول بازل را اجرا میکند؟ چرا بحث کفایت سرمایه بانکها مهم است؟
بعد از او در مورد نکول بازل میپرسم و از او میخواهم توضیح دهد که به لحاظ بینالمللی، تعریف استاندارد از نکول چیست؟ تعریف ما از نکول در داخل کشور چیست؟ کسی که به این مباحث مسلط باشد، میتواند توضیح دهد که چرا ما نقدینگی مزمن داریم و چگونه میشود این عارضه را اصلاح کرد.
او باید بداند چرا در 40 سال گذشته نقدینگی به طور متوسط هر سال حدود 28 درصد رشد کرده و باید سازوکار خلق و امحای نقدینگی را توضیح دهد و بگوید چرا در یک سال گذشته رشد نقدینگی بیشتر شد؟
سوال بعدی درباره اعتبارسنجی است؛ اینکه چقدر درباره اعتبارسنجی اطلاعات دارد و به نظر او فرق اعتبارسنجی افراد حقیقی با افراد حقوقی در چیست؟ اینکه روشهای مختلف اعتبارسنجی چه فواید و چه زیانهایی دارند؟ در مورد مدیریت ریسک ترازنامه بانک میپرسم که فقط بحث اعتبار نیست و ریسکهای دیگر را چگونه باید توضیح داد. میخواهم ببینم آیا در مورد انحراف ریسک (Risk Diversion) به اندازه کافی اطلاع دارد؟ میخواهم ببینم آیا در مورد Duration Risk به اندازه کافی اطلاع دارد؟ فرض کنیم درباره ریسک اعتباری (Credit Risk) اطلاعات دارد، اما چقدر میتواند Asset Liability Duration Mismatch را توضیح بدهد؟ چقدر میتواند درباره مدیریت ریسک تمرکز (Concentration Risk) توضیح دهد؟ در نهایت از او در مورد ریسک پولشویی میپرسم. به این دلیل که در نقطهای میخواهیم بحث FATF را خیلی کارشناسی و فنی حل کنیم.
برای همین میخواهم مطمئن شوم که رئیسکل آینده بانک مرکزی ایران در این مقوله هم تسلط لازم را دارد.
از منظر سیاستگذاری پولی چطور؟
درباره همه این مسائل که توضیح داد متوجه میشوم که توان سالم کردن نظام بانکی را دارد. حالا باید بگوید ابزارهای متعارف سیاستگذاری پولی چیست؟ میپرسم چه زمانی باید از نرخ بهره یکشبه استفاده کرد؟ چه زمانی باید از سیاستهای تسهیلگری کمی استفاده کرد؟ هزینه و فایده هر کدام از این ابزارها چیست؟
از او درباره نرخ بهره واقعی میپرسم؛ اینکه ارزیابیاش در مورد نرخ بهره واقعی در اقتصاد ایران چیست. تبعات افزایش یا کاهش نرخ بهره واقعی از نظر او چیست و در کوتاهمدت سیاستگذاری پولی تا چه اندازه میتواند روی نرخ بهره واقعی اثر بگذارد؟ و نکته آخر هم بحث تحریمهای اقتصادی است که باید بتواند در چند سناریو توضیح دهد که چه راهی برای بازکردن مسیرهای مسدود اقتصاد ایران دارد؟ از این مهمتر این که در آینده از چه مسیرهایی محتمل است که با ریسکهای تحریمی جدید مواجه شویم؟
همه اینها به کنار، توان او در زمینه ارتباطات چیست؟ چگونه سخنرانی میکند؟ پیشینه او چه سیگنالی به جامعه میدهد؟ دقت میکنم که وقتی سخن میگوید از چه کلماتی استفاده میکند؟ چقدر نسبت به انتخاب کلمات وسواس دارد؟
رئیسکل بانک مرکزی باید بتواند با جامعه، دقیق و حسابشده سخن بگوید.
در جمعبندی بحث به نظرم ما چهار انتظار خیلی مهم از رئیسکل آینده بانک مرکزی داریم. او باید بتواند سیاستگذاری پولی را منطبق بر اصول اقتصاد پیش ببرد، نظام بانکی را سالم کند و سالم نگه دارد. سیستم تسویه تراکنشها را به درستی اجرا کند و در نهایت در این شرایط تحریمی، باید بتواند درآمدهای دلاری دولت را تبدیل به ریال کند و امکان استفاده از آن را فراهم آورد. اگر بخواهیم از این وضعیت بحرانی اقتصاد ایران خارج شویم مانع بسیار بزرگی پیشروی ماست؛ اینکه هیچکدام از رئیسکلهای بانک مرکزی، دبیر کلها و مقامهایی که تاکنون بانک مرکزی ما به خود دیده، یا نتوانستند اصلاحات موردنیاز در عرصه سیاستگذاری پولی و نظارت بر نظام بانکی را اجرا کنند یا نمیدانستند. به نظر میرسد وزن «ندانستن» خیلی بیشتر از «نتوانستن» است. به همین دلیل کار اقتصاد ایران گره خورده و اقتصاد ایران در آستانه واگرایی پولی است. هنوز از نقطه بدون بازگشت رد نشدهایم ولی داریم به مرز میرسیم. ریسک خیلی زیادی متوجه اقتصاد ایران است و فردی که نتواند در برابر خواست رئیس دولت برای پاس کردن چکهای بیمحل بایستد و نتواند اصلاحات پولی و بانکی را پیش ببرد، اصلاً نباید قبول مسوولیت کند. زمان چندانی نداریم و برای اینکه کسی را انتخاب کنیم که مطمئن باشیم میتواند در زمان بسیار کوتاه ما را از لبه پرتگاه پولی دور کند باید تلاش مضاعفی داشته باشیم. هنوز برای قضاوت زود است اما به نظر میرسد این دولت هنوز متوجه نیست که اقتصاد ایران در چه شرایطی به سر میبرد و در این اوضاع نگرانکننده نقش رئیسکل بانک مرکزی چقدر مهم است.
تجارت فردا