پنج شنبه, 01 آبان 1393 13:21

دینی ترکمانی در همایش آموزش علم اقتصاد: اقتصاد يعني علم اجتماعي: رويکرد واقع گرايي انتقادي

نوشته شده توسط

وحید صابری: 22 و 23 مهر ماه 1393 دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی برگزار‌کننده همایشی دو روزه با عنوان «چهارمينهمايشآموزشوپژوهشعلماقتصاددرايران» بود. در این دوروز چهره‌های برجسته‌ای حضور داشتند. چهره‌هایی چون محسن رنانی، محمدسعید نوری نایینی، عباس شاکری، فرشاد مومنیو ...

متن برنامه و عناوین سخنرانی چهارمین همایش آموزش و پژوهش علم اقتصاد در ایران

 

علی دینی ترکمانی

در سال 2009 نوبل اقتصاد به دو اقتصاددان نهادگرا داده شد. تعدادی از دانشجویان دانشگاه‌های مطرح اقتصاد واکنش‌های پرخاشگرایانه‌ای به این موضوع نشان دادند. چرا چنین برخوردی در ایران نیز با اقتصاددانان نهادگرا وجود دارد. سوال این است که چرا چنین واکنش‌های انحصارگرایانه‌ای شکل می‌گیرد؟ دلیل این مساله آن است که بسته آموزشی علم اقتصاد اینگونه القا می‌کند که تنها چارچوبی که خود ارایه می‌کند علم اقتصاد است و باقی رویکردها راهی به علم اقتصاد ندارند. زبان دیگر رویکردها زبان ریاضی نیست و رویکرد تاریخی و مساله‌محور دارد. از این‌ جهت با نگرش غالب طرفداران بازار آزاد رقابتی در تضاد است. اما ویژگی‌های این بسته آموزشی علم اقتصاد چیست؟ اولین ویژگی آن است که به‌لحاظ هستی‌شناختی معتقد به اصالت فرد است. یعنی هیچ اعتقادی به وجود جامعه ندارد و هویت مستقلی برای گروه‌های اجتماعی نیست. از این ‌جهت است که در تمامی کتاب‌های اقتصاد خرد و کلان اولین مفهومی که با آن برخورد می‌کنید، عقلانیت اقتصادی و انسان اقتصادی و رهیافت سود حداکثری اشخاص است. به‌لحاظ انسان‌شناختی و روانشناختی هم تمام انگیزه‌های افراد به‌نفع‌طلبی شخصی احاله داده می‌شود. به‌لحاظ معرفت‌شناختی اقتصاد متعارف معتقد به امکان وجود علم اثباتی است؛ علمی که می‌تواند فارغ از گزاره‌های ارزشی باشد. به‌لحاظ روش‌شناختی نیز معتقد به الگوسازی و مدل‌سازی‌های بسته در چارچوب رویکرد استنتاجی قیاسی ریاضی‌گراست. این در حالی است که تمام این محورها، مسایل مورد مناقشه و غیرقابل اثباتی هستند اما در کتاب‌های آموزشی به‌‌گونه‌ای مطرح‌ شده‌اند که انگار هیچ شبهه‌ای در این موارد وجود ندارد. اما پیامدهای چنین دانشی چیست؟ پیامد اصلی آن تولید دانشی باریک‌بین است که انطباق زیادی با واقعیت ندارد و به این دلیل، نه قدرت تبیینی بالایی دارد و نه قدرت پیش‌بینی بالایی. وقتی این نقد در دهه50 و 60 به علم اقتصاد وارد می‌شد، میلتون فریدمن در مقاله معروف خود چنین پاسخ داد مهم نیست چقدر مفروضات با دنیای واقع مطابقت دارند بلکه مهم قدرت پیش‌بینی نظریه و مدل است. اتفاقی که افتاده این است که قدرت پیش‌بینی نظام آموزشی اقتصاد بسیار پایین بوده است. حتی نوبلیست‌های کمی‌نگر، نتوانسته بودند بحران 2008 را پیش‌بینی کنند. اما از آن طرف اقتصاددانی مانند روبینی که رویکرد تاریخی دارد، با استناد به روندهای گذشته و شاخص‌های خیلی ساده بحران را پیش‌بینی کرده بود. پیامد دوم نبود فضای عمومی و عقلانیت ارتباطی در ساحت علم اقتصاد متعارف است و پیامد سوم جزیی‌نگرشدن این دانش و غفلت از موضوعات کلان است. دانش کنونی اقتصاد هیچ‌کاری با کژکارکردهای ساختارهای کلی جامعه‌ندارد.

سوال اینجاست که چرا اقتصاد متعارف باوجود این پیامدها قادر به بازتولید خود است؟ اولین دلیل، جاذبه زیاد رویکرد استنتاجی قیاسی ریاضی‌گرا و ظاهر باشکوه آن است. دومین دلیل رابطه قدرت با دانش است. در اینجا چیزی به نام رژیم حقیقت یا صورتبندی دانایی شکل می‌گیرد. یعنی چیزی که فرضیه‌ها و نگاه ما به واقعیت را شکل می‌دهد. صورتبندی مدرن اقتصاد به‌عنوان یک دانش پوزیتیو و خارج از قضاوت ارزشی و جزیی‌نگر ناشی از همین نظام آموزشی علم اقتصاد است.

منبع: شرق

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: