محمدرضا فرزین، رئیس پیشین صندوق توسعه ملی، با اشاره به اثرات منفی وجود نفت در اقتصاد ایران، راهکارهایی را برای حذف وابستگی به نفت مطرح کرده است. به گفته او، در حالحاضر سهم مالیاتها از PDG کشور حدود 6 درصد است که یکی از پایینترین نسبتها در جهان محسوب میشود. او در این خصوص توضیح میدهد: اگر بخواهیم، دولت، همه هزینههای جاری خود را با مالیات، پوشش بدهد، سهم مالیات در PDG کشور باید حدود 51 درصد بشود. اینکه گفته میشود روزی کشور بدون نفت اداره شود؛ یعنی این 6 درصد، باید به 51 درصد برسد. در آن صورت میتوانیم ادعا کنیم دولت میتواند بدون نفت اداره شود .
فرض کنید، ایران، از سال 94، با محدودیتهای خارجی شدیدتری مواجه شود و نتواند حتی یک بشکه نفت نیز صادر کند. به نظر حضرتعالی، در این شرایط، اقتصاد ایران با چه چالشهایی روبهرو خواهد شد؟ چگونه و با چه راهکاری میتوان چالشها را به حداقل رساند؟
بنده معتقدم، علاوهبر تاثیرات منفی کاهش فروش نفت بر اقتصاد ایران، تاثیرات مثبتی نیز وجود دارد که میتواند منجر به بهبود شرایط اقتصادی کشور شود که البته در ادامه به آن نیز خواهم پرداخت؛ اما اول به تاثیرات منفی آن میپردازم.
از سال 91 که تحریم نفتی ایران آغاز شد، مقدار فروش نفت، حدود یک میلیون بشکه و حتی در مواقعی بیش از یک میلیون بشکه، کاهش پیدا کرد؛ یعنی از حدود 3/2 میلیون بشکه نفت، در بعضی از ماهها، به 700 هزار بشکه رسید. این امر، تاثیر عدم حضور نفت را بر اقتصاد ایران نشان میدهد.
کاهش فروش نفت، در دورهای کوتاهمدت، باعث کاهش درآمد دولت میشود. دولت با بودجه کمتر، باید در دورهای کوتاهمدت، خود را کوچک کند و چون معمولا نمیتواند این کار را انجام دهد، هزینههای عمرانی را کاهش میدهد؛ یعنی حضور دولت در عرصه اقتصاد، از طریق ساختوساز و سرمایهگذاری، کاهش پیدا میکند. تمام مطالعات نیز نشان میدهند در مجموع، بودجه عمرانی و مخارج دولت، سهم بسیار بالایی در رشد کشور دارند. بنابراین، این موضوع یکی از نکاتی است که معمولا در دورهای کوتاهمدت، با کاهش فروش نفت، با آن روبهرو میشویم.
نکته بعد، درآمدهای ارزی نفت است. قاعدتا اگر کشور، در دورهای کوتاهمدت، با محدودیت فروش نفت نیز روبهرو شود، میزان صادرات غیرنفتی آن، کمتر از میزان واردات آن است. خوشبختانه در چند سال گذشته نیز وضعیت کشور بسیار بهتر شده است؛ اما در هر صورت، اگر این اتفاق در کوتاهمدت بیفتد، کشور برای موازنه تراز پرداختها، دچار مشکل تامین منابع ارزی میشود. حال اگر موازنه تراز پرداختها، در کوتاهمدت، دچار مشکل شود، مجددا احتمال تغییرات نرخ ارز نیز پیش میآید. بنابراین نفت، هم در تراز پرداختها و هم در بودجه دولت نقش دارد. قطعا عدم فروش نفت، در کوتاهمدت، بر هر دو تاثیرگذار خواهد بود. ایران تقریبا هر دو را تجربه کرده و هزینه آن را نیز پرداخته است. بانک مرکزی ادعا کرده است در سال 91، با وجود فروش نفت، نرخ رشد، منفی 7/5 بوده است و بدون فروش نفت، منفی 1/3. اگر توجه کنید متوجه میشوید که دلیل اصلی، مشکل فروش نفت بوده است که منجر به کاهش بودجه عمرانی دولت و کاهش حضور دولت، در اقتصاد شده است. در یک مطالعهای بررسی کردیم که اگر این اتفاق نمیافتاد و کاهش فروش نفت نداشتیم (در سال 91)، شاخصهای کلان سال 1391 چگونه بود؟ این مطالعه نشان داد که در این صورت در سال 1390 رشد 7/2 و تورم
21 درصد در اقتصاد حاصل میشد. با کاهش درآمدهای نفتی، بسیاری از بخشهای دیگر نیز که به آن وابسته هستند، دچار مشکل میشوند. یکی از عوامل منفی بودن نرخ رشد همین است؛ زیرا بخش بازرگانی وابسته به آن دچار مشکل میشود. از طرف دیگر بودجه عمرانی دولت دچار مشکل میشود و ساختوساز جاده، سد،مراکز خدمات عمومی کاهش مییابد که در دورهای کوتاهمدت منجر به کاهش سرمایهگذاری دولتی و درنتیجه منجر به کاهش نرخ رشد میشود.
اما در مورد اینکه چرا نفت تا این حد مهم است؟ چرا بعضی از اقتصاددانان، آن را بلا و نفرین میدانند؟ باید توضیح دهم این دیدگاه که منابع طبیعی برای کشورها نفرین است و موهبت نیست، اولینبار توسط ریچارد اوتی، اقتصاددان انگلیسی مطرح شد. او در دورهای با مقایسه نرخ رشد کشورهایی که صاحب نفت و منابع طبیعی هستند و کشورهایی، مثل کشورهای آسیای شرقی که صاحب منابع طبیعی نیستند به این نتیجه رسیدند نرخ رشد کشورهایی که صاحب منابع نفتی نیستند، دو تا سه برابر نرخ رشد کشورهایی است که صاحب نفت و منابع طبیعی هستند. این امر به این معنا است که این کشورها، اگرچه منابع طبیعی و نفت دارند؛ ولی نتوانستهاند نرخ رشد خوبی داشته باشند. در واقع در فرآیند توسعه کشوری، عقب افتادهاند. این موضوع در عرصه تفکر اقتصادی بسیار مورد توجه قرار گرفته است تا حدی که افراد بسیاری نیز در این زمینه تحقیق کردهاند.
این را نیز بگویم نفرین منابع طبیعی یا بلای نفت، قانونی اقتصادی محسوب نمیشود؛ زیرا در حال حاضر کشورهایی هستند که با داشتن منابع طبیعی، رشد خوبی نیز داشتهاند؛ مثل آمریکا، بوتسوانا و مالزی. این کشورها، با داشتن منابع طبیعی، رشد خوبی نیز داشتهاند؛ اما آنچه امروز گفته میشود و تقریبا مثل یک قانون نیز به آن نگاه میشود، این است که حضور منابع طبیعی، باعث عدم کارآیی میشود. این گفته به این معنا است که نفت، باعث عدم کارآیی بخش تولید و رفتارهای مصرفی میشود و این عدم کارآیی، جلوی رشد اقتصاد را میگیرد.
چگونه وجود منابع طبیعی موجب عدم کارآیی میشود؟
ادامه مطلب را در دنیای اقتصاد بخوانید
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره ۳۲۴۲