علی دینی ترکمانی
در تیر ماه سال ۱۳۹۲ در مطلبی با عنوان " گشایشهای سیاسی ورزشی و امید به ارتقای شادی"، در توضیح ناشاد بودن جامعه ایران، فرضیه نظام حکمرانی و قواعد رسمی نادرست را به بحث گذاشتم و با اشاره به چند مورد از جمله مطالبه زنان برای حضور در استادیومها و تماشای مسابقات فوتبال نوشتم:
"فوتبال، ورزشی است با جاذبه فراوان. یک دلیل آن مرتبط با ساخت و بافت آن است. مستطیل سبز رنگ فوتبال، همچون زمینهای زیبای گلف دلانگیز است. با این تفاوت که در زمين گلف رقابت انفرادی است و در زمین سبز و بزرگ فوتبال، تیمی و دو گروه یازده نفره. زمین 100 در 70 متری فوتبال این اجازه را میدهد که در حاشیه آن جایگاهی برای تماشاگران ساخته شود که در مقایسه با ورزشهای گروهی دیگر ظرفیت بیشتری دارد. حضور بیش از یکصد هزار نفر در برخی مسابقات فوتبال، هیجان خاصی به آن میبخشد. کرکریهای دو طرف، حرکات موزون و موجي، و اشکها و لبخندها چه در درون مستطیل سبز رنگ و چه در میان تماشاگران، به آن زیبایی خاصی میدهد.
این زیبایی و هیجان، درمحدوده زمین و استادیوم باقی نمیماند. از طریق امواج تلویزیونی به خانههاي میلیونها نفر در اقصینقاط جهان راه پیدا میکند و تب فوتبال همه جا را و همه كس را میگیرد. در این میان، زنان به عنوان نیمی از جامعه انسانی نیز تحت تاثیر این هیجان و زیبایی قرار میگیرند و مانند درصدی از مردان تمایل پیدا میکنند از نزدیک به تماشاي برخی مسابقات بنشینند و به طور زنده هیجان آن را تجربه و ابراز شادي کنند.
طبیعی است وقتی در گوشه و کنار جهان مشکلی برای ورود خانمها در استادیومها نيست، این مطالبه در جغرافیایی مانند ایران نیز شکل میگیرد و پررنگ ميشود. فوتبالي شدن فضا، زمينه را براي طرح بحثهاي جديد درباره ورود خانمها به استاديومها فراهم ميكند و انتظار ميرود كه موجب شكل گيري قواعد رسمي جديد مبتني بر الزامات اين شرايط و ارائه راهكاري براي حل و فصل آن بشود. در غير اين صورت، نادیده گرفتن چنین مطالبهای میتواند موجب بروز تنش و ناشادی اجتماعی شود به ویژه وقتی که کارشناسان ذی ربط بنا بر تجربه جهانی معتقدند با ورود خانمها به استادیومها، جو غیربهداشتی جاری در استادیومها تغییر میکند و پاکتر میشود".
داستان اخیر برخورد فیزیکی با زنان مشتاق برای تماشای بازی ایران و لبنان در مشهد، نمونههای دیگری نیز دارد. چند سال پیش مجوز برگزاری کنسرت همایون شجریان در مشهد صادر و سپس نیروهایی مانع از برگزاری ان شدند.
این موارد، شواهد قوی از آن چیزی است که من "تو در توئی نهادی" نامیدهام و نظریهپردازانی چون کلاوس اوفه در گذشته و مشتاق خان در حال حاضر" چیدمان (ترتیبات) سیاسی" (political settlement) مینامند. چیدمانی که موجب بروز تناقضات جدی و کم و بیش لاینحل در درون نظام حکمرانی، و افزایش میزان شکست در هماهنگسازی سیاستی و ناتوانی دولت در کنترل فساد یا پیشبرد امور مورد نظر خود میشود.
اوفه در مقالهای با عنوان " برخی از تناقضهای دولت رفاه مدرن" (۱۹۸۲) مینویسد: "تناقض آن است هر چند سرمایهداری نمیتواند با دولت رفاه همزیستی داشته باشد، اما بدون دولت رفاه هم نمیتواند وجود داشته باشد". منظور وی این است که چیدمان سیاسی نظام سرمایهداری به نوعی است که از سوئی مساواتگرایی اجتماعی و ساخت قدرت مرتبط با آن را بر نمیتابد و از سوی دیگر نیاز به دست کم حداقلی از تامین رفاه عمومی، با هدف پیشگیری از تشدید تضادهای اجتماعی، دارد.
مشتاق خان نیز در مقالهای با عنوان " چیدمان سیاسی و تحلیل نهادها" (۲۰۱۸) سعی میکند به این پرسش پاسخ بدهد که چرا در کشورهایی که قواعد رسمیشان مشابه کشورهای دیگر ( از جمله کشورهای اسکاندیناوی) است، فساد سازمانیافته وجود دارد. وی در پاسخ میگوید برای فهم صحیح ریشههای این تفاوت، بهرغم تشابهات ظاهری، باید به نوع خاص سازمانیابی سیاست و چینش نهادهای آشکار رسمی و پنهان غیررسمی مستقل یا غیررسمی وابسته به قدرت در چنین کشورهایی توجه کرد.
مساله تناقض درونی دولت و نهادهای پنهان قدرقدرت، زمانی حادتر میشود که نظام حکمرانی اساسا بر مبنای تناقضهای جدی رسمی، سامان یافته باشد. زمانی که تو در توئی نهادی، به مثابه وجه مشخصه اساسی و مهم، مرتبط با قدرت رسمی و ناشی از زیرساخت حقوقی تعیینکنندهی فرم و چارچوب ساختار قدرت باشد.
در چنین موفعیتی، دولت متناقض جدیتر از انچیزی میشود که اوفه در نقد کاربرد دولت رفاه بر بستر نظام سرمایهداری لسهفری مطرح میکند. همانطور که تجربه تاریخی نشان میدهد و مصادیق کشورهای اسکاندیناوی تائید میکنند، امکان غلبه بر چنین تناقضی از طریق دموکراتیزه کردن نظام تولید و توزیع ثروت، تا حد زیادی وجود دارد.
اما، در متن تو در توئی نهادی مبتنی بر سنتگرایی تجددستیز، امکان رهایی از دولت متناقضی که در سوئی بر مبنای هزینههای جاری بودجه، بزرگ و در سوی دیگر، بر مبنای هزینههای عمرانی و رفاهی، بسیار کوچک است وجود ندارد؛ مگر آنکه مشکل اساسی دولت در دولت و دستگاههای متعدد بودجهخوار، حل شود.
این تناقض در مباحث اجتماعی نیز وجود دارد. در سوئی بخشی از نظام حکمرانی، در پی ایجاد گشایشهائی از جمله اجازه دادن به زنان برای حضور در مسابقات فوتبال است. از سوی دیگر، بخشی از قدرت، با آن مخالف است. از سوئی ساخت کلی قدرت بنا به تعریفی که از زیرساخت حقوقی دریافت میکند، در چارچوب سیاست دینی یا دین سیاسی، با موضوعات مرتبط با زنان و هنر و ورزش به ناچار رویکردهای خاص و متفاوت دارد و در سوی دیگر با توجه به شرایط زمانه، ناچار از پذیرش تغییراتی در این باورهاست؛ که بهدلیل نهادهای پنهان و ناپنهان قدرتمند، امکان عملیاتی شدن پیدا نمیکند.
طبعا، ابعاد میدانداری نهادهای پنهان و ناپنهانِ حامی و پیشران ایدئولوژی سنتگرایی تجدد ستیز، بیشتر از زمانی میشود که ساخت رسمی قدرت بر مبنای چنین سنتگرایی شکل نگرفته است. به عبارتی دیگر،، وقتی، چنین مخالفتهایی بر مبنای قرائت خاصی از دین، تبیین و مورد حمایت بخشهایی از نهادهای رسمی باشند، هم کنترلشان بسیار سخت میشود و هم ابعادشان به حوزههای مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی سرایت پیدا میکند.
همانطور که مشتاق خان بحث میکند در کشورهای دیگری که قدرت واقعا دموکراتیزه نشده است، بازیگران پرنفوذ با کارکرد منفی در عرصه قدرت وجود دارند. اما، تفاوت این کشورها با ایران در دو چیز مهم است. اول، ابعاد این نهادها در کشورهای دیگر، بهدلیل زیرساخت حقوقی کم و بیش مشابهشان با کشورهای دیگر، فراگیر و وسیع نیست. دوم، اگر تاثیر منفی چنین وضعی از چیدمان سیاسی در کشورهای دیگر، بیشتر به حوزه اقتصاد و ناتوانی دولت در مبارزه با فساد محدود میشود، در ایران، تو در توئی نهادی مبتنی بر سنتگرائی تجدد ستیز، موجب میشود که نهادهای پنهان و ناپنهان، در همه حوزهها از اقتصاد و سیاست گرفته تا هنر و ورزش و زنان حضور جدی داشته باشند و مانع از پیشبرد اقدامات بخش دیگر ساخت قدرت بشوند.
نتیجه این موقعیت چیست؟ در حوزه اقتصاد، استمرار چالشها و تعمیق آنها در گذر زمان است. ساخت بودجه، به گونهای شکل گرفته و تکامل پیدا کرده که کارکرد رفاهی و عمرانی دولت را کلا از بین برده است.
شکست در هماهنگسازی سیاستی نیز چه در حوزه اقتصاد و سیاست و چه در حوزه فرهنگ و هنر و ورزش، ابعاد بسیار بالایی دارد که ناکارآمدیها و تنشها و تضادها را تشدید میکند.
راهکار
تنها یک راهکار وجود دارد. تغییرات در زیرساخت حقوقی و دموکراتیزه کردن واقعی قدرت. اما، گفتن این موضوع ساده، و عملیاتی شدن آن سخت است. بخشی از چالش عملیاتی شدن مربوط به ایدئولوژی مخالفان ورود زنان به استادیومها یا نوع پوشش آنان است. جریانهایی که کیان دین را با نوع خاصی از نگاه به زن و هنر و ورزش، گره عمیق زدهاند، طبعا بهسادگی تغییرات را نمیپذیرند. بخشی از چالش هم مرتبط با منافع گروهها و نهادهای ذینفع است. تصویر واقعبینانهتر این است که تلفیق این دو را در نظر بگیریم. ترکیب سنتگرائی تجدد ستیز و منافع. مواجهه با چنین چالشی در عمل به آسانی بیان ان نیست. پیجیدگیهای خود را دارد.
علی دینی ترکمانی
۱۱ فروردین ۱۴۰۱