بعضاً برآمدن «بایدن» را خیزش مجدد دموکراسی نامیدهاند و نیابت «کامالا هریس» را تحقق رویای آمریکایی در تحرک اجتماعی و این دوگانه را با کشف واکسن کرونا، درست چند روز پس از انتخابات در هم آمیختهاند تا قلبها را سراسر امید از روزهایی روشن سازند، اما واقعیت همه این نیست.
برآمدن بایدن در انتخاباتِ درون حزبی، محصول تفوق بخش محافظه کار یا اصطلاحاً استبلیشمنت حزب بر بخش تغییرخواه آن بود، جایی که جناحِ تغییرخواه، شعارهایی در کنترلِ اجتماعیِ سرمایه سر میداد. در میانه راه، تعدادی از کاندیداها مجبور به استعفا به نفع بایدن شدند تا او که شدیداً از دیگران عقب افتاده بود، پیشتاز شده و سندرز را پشت سر بگذارد. درواقع تلاش شد تا نماینده حزب، منافعِ حامیانِ پشتِ پرده حزب را به خطر نیاندازد. در ادامه هم کامالا هریسی که در انتخاباتِ درون حزبی زود قافیه را به بقیه باخته بود، به خاطر رنگ پوست و جنسیتش برگزیده شد تا تضادی را در مقابل ترامپ برای جمعآوری آراء رنگین پوستان و زنان جلب کند، این درحالی است که رسانهها در پایان بازی از او قهرمان ساختهاند که علی رغم دیوار شیشه ای تبعیض ها بالا آمده!
به نظر میرسد آنچه واقعیت سیاست آمریکای امروز است، بیرون کردن ترامپ از اریکه قدرت به عنوان برهم زننده قواعد بازی بوده است، فرادستانِ دو حزب و صاحبانِ رسانهها، تلاش ترامپ برای شخصیسازی قدرت و ماجراجویی سیاسیاش را نوعی تهدید برای بازی احساس میکردند، کرونا به مدد رقبای ترامپ آمد تا او را از صحنه بیرون کنند و به قواعدِ بازیِ پیش از او برگردند، نوعی «نرمال سازی» که در پوشش «دموکراسی» انجام می شود.
نرمال سازی یعنی اینکه سیاستِ انتخاباتی (و نه لزوماً دموکراسی) قواعدی دارد، مجموعهای از بده-بستانهای سیاسی حول میانه. دموکراسی اگرچه نظر میانه جامعه را تامین میکند، اما در ایجاد تغییرات رادیکال شدیداً سست است، تغییرات جدی در جامعه رخ نمیدهد مگر آنکه جنبشهای اجتماعیِ جدی و سازماندهیِ جامعه حول یک مسئله شکل گرفته و موازنه جامعه را شدیداً تغییر داده باشد، در دموکراسی شروع تغییر از بالا، تقریباً امری ناممکن است. آن ساختارها که برای جلوگیری از استبداد طرح شدهاند میتوانند مانع تغییر باشند، این چیزی است که فوکویاما در کتاب اخیرش «نظم و زوال سیاسی» به روشنی متذکر شده و فی المثل قدرت دادگاهها یا ساختار نفکیک قوا در آمریکا را سد راه ابتکارات اجرایی میداند. جامعه با سازماندهی خودش میتواند مسبب تغییر باشد اما در جایی که رسانهها پایههای تفسیر واقعیت را میسازند، رهایی از هژمونیِ رسانهها، رهایی از اصطلاحاً هایپر رئالیتی به سختی ممکن است. جنبش اشغال وال استریت شکل میگیرد اما در میانه رنگ می بازد، این را بشیریه در کتاب «از بحران تا فروپاشی» به خوبی توضیح داده است. البته اینگونه نیست که این سیستم در مقابل تغییر کاملاً صلب و سخت باشد، شعار جناح تغییرخواه حزب، با مقداری تعدیل در برنامههای حزب قرار گرفته است اما نکته در همان «تعدیل» است. دموکراسی تغییر را دیر و با کندی اعمال میکند، با این کار جلوی نزاعهای خونین و خشونت در جامعه را میگیرد، اما وقتی تحولات پرشتاب باشد، این کندی میتواند جامعه را به صورتی دیگر به ستوه آورد. دموکراسی ساختاری نهادی است که برای روزهای ثبات طراحی شده اما اگر چیزی مثل فرایندهای اقتصادی، در حال بی ثبات سازی باشد، دموکراسی برای واکنش به آن به موقع اقدام نخواهد کرد.
ترامپ، به سبک خودش در حالِ برهم زدن بازی و انجام اقداماتی اساسی بود، او سایر سیاستمدارانِ آمریکایی را که به حرافی و بیعملی مبتلا بودند به سخره گرفته بود. فراموش نکنیم که روی کار آمدن اوباما مخلوق بحران بود، بحران مالی 2008، اما اوباما با حدود 60 درصد آراء، دست آخر برای میلیونها آمریکایی که در امواج طوفان مالی خانههایشان را از دست داده بودند کاری نکرد، کمک مالی به بانکهای ورشکسته و تصویب مقررات داد-فرانک بر بانکداری دو اقدامی بود که بسیار کمتر از عظمت امواج بحران بود. بحران به کنترل مالیسازی، کنترلِ اجتماعی سرمایه، اتخاذ سیاستهای صنعتی و عدول از جهانی شدنی که به ضرر طبقه کارگر تمام شده بود نیاز داشت. این تصمیماتی مهم نیاز داشت اما روی کار آمدن ترامپ اساساً مخلوق شکست اوباما در گرفتن تصمیمات جدی بود.
ترامپ به پایان راه خود رسید و این یعنی نرمال سازی. نرمال سازی چیزی است که روزی حجاریان در ایران هم از روحانی انتظار داشت، یعنی اینکه اگر اصلاح طلبان و اصولگرایان از نظر اقتصادی در مقامی هستند که فرزندانشان را برای تحصیل به آمریکا بفرستند (در جایگاه فرادستان نشسته اند) در عرصه تبلیغاتی هم از آمریکا تابوزدایی کنند و اصطلاحاً با حفظ قواعد و مناسبات موجود، «رژیم رشد» را بجای «رژیمِ بسیج سیاسی» بنشانند. در ایران البته نرمال سازی با سد حافظان وضع موجود مواجه شد.
امروز روی کار آمدن بایدن، محصول شکست ترامپ، نه در عرصه «ملی گرایی اقتصادی» بلکه در عرصه مدیریت کرونا است، و اعلام کشف واکسن کرونا، یعنی او بازی داده شده بود تا انتخابات را ببازد. بزرگان اینگونه در میدان سیاست به نبرد می پردازند. در مجموع به نظر من اگر این بیشتر «نرمال سازی» باشد تا «دموکراسی» معنی اش این است که بایدنِ کهنه کار برای حل تعارض های کنونی ایالات متحده، توانِ نهادیِ کافی نخواهد داشت. بعد از این ماه عسلِ روی کار آمدن بایدن، اتخاذ سیاستهای زیست محیطی و اجتماعیِ وعده داده شده که احتمالاً بیکاری را دامن زند، عیار دموکراسی مشخص خواهد شد. آیا بایدن هم رییس جمهور یک دورهای میشود؟
همچنین باید دید که سیاست نرمال سازی، در شرایطی که ابتکار اوباما برای کنترل رژیم ایران تقریباً حتی پیش از ترامپ شکست خورده بود، همچنان قائل به عبور از متحدان عرب و اسرائیل به نفع ایران است یا آنکه موقعیت فعلی برای کنترل منابع درآمدی و تحرکات ایران را مغتنم ارزیابی میکند؟
https://t.me/dasneveshtha