در اتاق کارم نشستهام و مشغول فکر کردن هستم. از پنجره صدای هلهله میشنوم. گویا چند خانه آن ورتر مراسم نامزدی یا عقد برپاست. ۹ هفته از اعلام رسمی ورود کرونا به ایران میگذرد. در طی این ۹ هفته تنها حدود ۲ هفته فاصلهی اجتماعی به شیوهی اصولی و ۴ هفته نیز به شیوهی تعطیلی گزینشی اماکن عمومی و سازمانها برقرار بود. از روز گذشته اعلام شد که پارکها و بوستانها باز هستند. تردد در شهر به میزان ۷۵٪ شرایط عادی باز گشته است. از چند روز پیش نیز پاساژها بازگشایی شده اند. این تصویر تنها مربوط به ایران نیست. در برخی از کشورهای اروپایی و آمریکا هم در برنامهای تدریجی در حال برگرداندن زندگی به وضعیت عادی هستند. شاید به این دلیل که ویروس کرونای جدید به گرما حساس است و آمار بیماری و مرگ و میر، علیرغم کاهش فاصلهی اجتماعی رشد چندانی نیافته است. شاید به دلیل عبور از نقطهی اوج و چه بسا گسترش رفتار پیشگیرانهی مردم هم مؤثر افتاده است.
اما این تنها یک روی سکه است. روی دیگر سکه انتخاب نوع زندگی و ارزیابی مخاطرات آن توسط نوع بشر است. در هفتههای نخستی که همهگیری کرونا در کشور اتفاق افتاده بود، بسیاری از مردم با ترس اخبار آن را دنبال می کردند و تلاش میکردند که هر آنچه را که برای پیشگیری از بیماری درست مییافتند یاد بگیرند و به کار ببندند. رعایت توصیههای در خانه ماندن و حفظ فاصلهی اجتماعی، مخاطبان روز افزونی مییافت و چنین شد که در دو هفتهی نوروز ۹۹ مردم خانه نشینی را به دید و بازدید و سفر ترجیح دادند و حتی سیزده بدر دامن طبیعت خالی از مردم ماند.
اما پس از تعطیلات نوروزی ورق برگشت. دولت نگران پیامدهای اقتصادی این بحران ناخوانده و نامطمئن به سرمایهی اجتماعی خود با ابداع فاصلهگذاری هوشمند پیچ قرنطینه را شل کرد و مردم هم کمکم به سر کار خوب بازگشتند. بیتردید توان دولت و امکان نظام بهداشتی ایران بسیار کمتر از دیگر کشورهایی که درگیری شدیدی با این بیمار پیدا کردند بود و انتظار تصمیماتی از سر ناچاری میرفت.
اما سوی دیگر این تصمیم هم دیگر طاقت مستوری نداشت. مردم شاید بیش از دولت برای شکستن این حصر بهداشتی اشتیاق داشتند. گویی همهی درسهای بهداشتی و پیشگیری که در طول این مدت با نگرانی گرفته بودند را به فراموشی سپردند.
بسیاری این اشتیاق را از سر ناچاری برای امرار معاش قلمداد کردند. اما هنگامی که جاده های منتهی به شمال کشور و بوستانهای سطح شهر هم مملو از آدم شد این فرضیه روایی خود را از دست داد. این وضعیت تنها محدود به ایران نیست، حتی در آمریکا که بیشترین ابتلا و تلفات ناشی از این بیماری را داشته است، مردم در برخی ایالتها از طولانی شدن شرایط فوق العاده به تنگ آمدهاند و دست به اعتراضاتی زدهاند. پس داستان چیز دیگری است. قوهی ادراک بشر ترسهای ناشناخته را اهمیتگذاری بالایی میکند، اما پس از مدتی این ترسها شناخته و آشنا می شوند و اندازهی اهمیت آنها تغییر می یابد. این چنین است که انسانی که برای نخستین بار به جنگل میرود با ترس و احتیاط و پاییدن دور و بر خود گام بر میدارد، در حالی که کسانی که در نزدیکی جنگل زندگی میکنند یا در آن تردد بیشتری دارند چنین میزان از ترس را ندارند. ترس از مرگ در انسان نمیتواند میل به زندگی را سرکوب کند، شاید برای کوتاه زمانی بر آن چیره شود اما پس از مدتی هیمنهی خود را به اشتیاق به زندگی خواهد باخت. ما هنوز در شرایطی هستیم که بیماری کرونا کنترل نشده است. اگر پیش بینی ها از حساس بودن این ویروس به گرما چندان درست از آب در نیاید شاید تا ماهها این بیماری از ما جان بستاند. کرونا برای دولتها درسهای زیادی داشت، از بایستگیهای نظام کارامد درمانی، تا آسیب پذیری اقتصاد در برابر همهگیری و همچنین تابآوری اجتماعی. برای ما یک درس دیگر هم داشت و آن اینکه ترس جامعه از هر پدیدهای ناگزیر روند نزولی دارد. اگر مردم برای ترس از بیماری امروز اهمیت کمتری از ۲ ماه پیش قائلند، برای ترس از هر فشار و بحران دیگری هم این منحنی سیر نزولی پیدا خواهدکرد. شاید نشود به آسانی نقطهی افول منحنی ترس جامعه از دیگر فشارهای وارده به خود را پیشبینی کرد، اما وقوع آن را باید حتمی دانست. دولتها باید بدانند که در کشورداری بالاتر از سیاهی باز هم رنگی هست و اینگونه است که هیچ فشاری را با پایانی نامعلوم نمیتوان به جامعه وارد کرد.
منبع: https://t.me/pedram_soltani