اگر پنج برنامه عمرانی قبل و شش برنامه توسعه بعد از انقلاب را در کنار هم بگذاریم، عمر طرحریزی برای تبدیل «توسعه» از مفهوم به مصداق، به بیش از 70سال میرسد اما شما قاضی، آیا به اندازه منابع انبوه و فرصتهای فراوان تاریخی (از جمله آن درآمدهای سرشار نفتی در بعضی مقاطع)، آیا آن «توسعه»ای که در این برنامهها تصویر شده بود، رنگ عمل به خود گرفت؟
این روزها که لابهلای بحث دوستان در دستگاههای دولتی، اجرای شماری از تصمیمات و انجام بعضی اصلاحات قانونی به برنامه «هفتم توسعه» حواله میشود، بیشتر از هر زمان دیگر به سوال بالا فکر می کنم.
باتوجه به فرصت کوتاهی که تا پایان دولت باقیست، به نظر میرسد که ماموریت تدوین برنامه توسعه بعدی، به دولت سیزدهم سپرده شده است اما حتی حالا که قرار است برنامه ششم برای مدتی تمدید شود، چه خوب خواهد بود که میزان تحقق آن نیز رسما اعلام شود. نسبت اجرای برنامه پنجم، کمی بیش از 30درصد و کمی کمتر از 50درصد برآورد و از مجاری مختلف اعلام شده بود.
حالا چند نکته:
- توسعهیافتگی عصارهای است از همگراییها و همصداییهای دولت پاسخگو، مردم، نهادهای مدنی و بخش خصوصی. در یک کلام توسعه و تعالی جامعه را باید زاییده خرد جمعی بدانیم و قاعدهمند بودن جامعه.
- بپذیریم که برنامه های پیشین، اگر در متن متوقف ماند و به بطن اقتصاد راهی نیافت، دلیلش تمرکز بر اقتضائات روزمره بود که باعث می شود تا مصلحتاندیشیها، به جای قاعدهمندیها در اولویت قرار بگیرند و افقهای پیش رو مکرر، کوتاه و کوتاهتر شوند.
- مادامی که ذهن جامعه با تاثیرات و تغییرات ناشی توسعه آشنا نشود و تا زمانی که اقشار مختلف جامعه از نخبگان تا گروه های مردم نهاد در برنامه ریزی برای توسعه، مشارکت داده نشوند؛ تحقق این مفهوم در قالب هیچ کدام از برنامه های بعدی هم ممکن نخواهد بود.
- حکایت برنامه ریزی در این کشور، تکرار دوباره و چندباره مسیرهای ترسیم شده اما نرفته است. از طرفی یک عارضه عجیب «برنامهگریزی» هم در سیستم های اجرایی وجود دارد که باعث می شود تا آنچه در اصطلاح «برنامه» شد، به تعارف بیشتر شبیه باشد.
- حرف آخر اینکه؛ در این سالها عمدهترین نقدهایی که به برنامه های مختلف توسعه کشور وارد شده بر کلیگویی، شعارزدگی و ضعف نگاه عملیاتی آنها تاکید داشته است. حالا اگر هفتمی قرار است، راه و نتیجه ای متفاوت داشته باشد؛ باید هم در نوع نگاه آن تغییر اعمال کنند و هم برای اجرایش تضمین.