چهارشنبه, 06 اسفند 1399 11:10

رضا خواجه نائینی: «سرمایه اجتماعی»؛ گمشده امروز و دیروز

نوشته شده توسط

اول:

خبری دیروز لابه‌لای هیاهوهای معمول و دعواهای این و آن گُم شد. خبری که تازه نیست اما هربار تکرارش، در شکل و قواره‌ای تازه، برای من لااقل یک تکانه است... یک تلنگر تلخ.

« در دو سال اخیر ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه از کشور خارج شده که بخشی از آن به خرید ملک در کشور‌های همسایه اختصاص یافته است.»

می‌دانی این کلمات، آه از نهاد چند تولیدکننده و صنعتگری بلند می‌کند که سودای توسعه که هیچ، امید به بقای خط تولیدشان را هم در جواب «نه» بانک‌ها به تسهیلات مورد نیازشان، از دست داده‌اند.

برای آن‌هایی که تصمیم‌ گرفتند سرمایه‌شان را در شرایط تاسف‌بار اقتصادی فعلی، با خرید ملکی در ترکیه نجات دهند؛ قضاوتی ندارم. راستش را بخواهید همراه سرمایه‌های اقتصادی، مدت‌هاست که «سرمایه اجتماعی» نیز در سراشیبی اُفت و گریز قرار گرفته است.

براساس اطلاعات استخراجی از گزارش‌های رسمی بانک مرکزی، در چهار سال و نیم اخیر تراز حساب سرمایه کشور به منفی ۵۸ میلیارد دلار رسیده است.

می‌دانید این ارقام، زنگ خطر دیگری را هشدار می‌دهد و در شگفتم که چرا صدایش را آن‌ها که باید بشنوند، نمی‌شنوند؟

 

دوم:

بند «الف» از ماده 98 قانون برنامه چهارم توسعه، دولت‌های مجری را ملکف کرده تا ساز و کارهای سنجش و ارزیابی سرمایه اجتماعی کشور را فراهم کنند.

به مثابه بسیاری دیگر از بندهای قانون مذکور، این الزام ارزشمند نیز در میان اوراق دولتی، خاک خورده است.

«سرمایه اجتماعی» شاید یک عنوان دهان پُرکن به نظر برسد اما شاخص‌های آن که اعتماد، همیاری و مشارکت است؛ عمیقا در پیشبرد طرح‌های «توسعه ساز»، نقش‌آفرین و اثرگذار واقع می‌شود و کمترین اثر آن، حفظ و بقای سرمایه‌های اقتصادی در درون کشور است.

این مفهوم مدت‌هاست در جامعه ما جدی انگاشته نمی‌شود؛ آن هم در حالی که اذعان داریم؛ نقطه عظیمت برای برون رفت از دور باطل توسعه نیافتگی، شناسایی عواملی است که در مسیر تحقق توسعه، قد علم کرده و یکی از آن‌ها غفلت بزرگ نسبت به «سرمایه‌های اجتماعی»است.

 

سوم:

مرحوم دکتر «حسین عظیمی»، جایی نوشته است:«...اساسی‌ترین مشکل در فرآیند گذار توسعه ایران مشکل نگرشی، تفکری و اندیشه‌ای است...جامعه ما در شرایطی است که پیش‌شرط‌های ملموس توسعه اقتصاد ملی را بیش از پیش‌شرط‌های غیرملموس درک می‌کند پس متاسفانه هنوز از زمینه‌های فکری و اندیشه‌ای که اساس کار است، غافل‌ایم.»

نمی‌دانم تداوم این «غفلت‌»ها ما را تا کجا می‌کشاند اما می‌دانم که آن صدای زنگ خطر بزرگ، هنوز هم لابه لای هیاهوهای معمول و دعواهای این و آن گُمشده است

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: