تیمور رحمانی - دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
علم اقتصاد و امکان به کارگیری آن برای حل مشکلات اقتصادی همواره مورد پرسش بوده است. گرچه در حالت کلی تحلیلهای علم اقتصاد قابل استفاده از سوی عاملان اقتصادی خصوصی نیز هست و این در عرصههای مختلف، از بانکداری گرفته تا استراتژی قیمتگذاری بنگاهها در دنیای واقعی رخ میدهد، اما اهمیت علم اقتصاد بیشتر به عنوان یک علم با جهتگیری سیاستگذاری عمومی مورد توجه قرار گرفته است.
البته در سالهای اخیر، تردید در سودمندی علم اقتصاد و توصیههای حاصل از آن بهویژه بههنگام وقوع مشکلات بزرگ اقتصاد کلان از قبیل بحران و تورمهای شدید مانند آنچه در رکود بزرگ 2008 اتفاق افتاد، بیشتر خود را نمایان ساخته است. گرچه تردید در ناتوانی علم اقتصاد موضوعی فراگیر بوده و در کل دنیا گاهی به صورت برجسته و گاهی در قالب یک نقد کمطرفدار مطرح است، اما این موضوع در ایران به نظر پررنگتر بوده است، به گونهای که در مواردی برخی از مسلمترین یافتههای علم اقتصاد نیز زیر سوال رفته است. از برخی تحصیلکردههای اقتصاد گرفته تا آنانکه تنها شناختی سطحی از علم اقتصاد دارند و نهایتا عامه مردم که مشکلات اقتصادی آنان را میآزارد، در اهمیت این علم ابراز تردید میکنند، حتی در مواردی باور بر عدم سودمندی به کنار گذاشتن علم اقتصاد متعارف میرسد، اما نگاه به اندک مواردی از آنچه علم اقتصاد ما را قادر به فهم آنها ساخته است و انطباق آن با آنچه در واقعیت اقتصاد ایران رخ داده است، میتواند سودمندی علم اقتصاد و امیدواری به استفاده از آن را در مقابله با مشکلات اقتصادی براي ما فراهم كند و اعاده حیثیتی برای علم اقتصاد در ایران باشد.
علم اقتصاد به ما آموخته است که کاهش ارزش پول ملی برای کاهش مشکل تراز پرداختها اگر با سیاستهای انبساطی پولی و مالی اجرا شود و اقتصاد پتانسیل بیکار چندانی نداشته باشد، قرین به موفقیت نخواهد بود. در گذشتهای نه چندان دور، این سیاست اجرا شد و دقیقا همان نتیجهای حاصل شد که نظریه اقتصادی بیان میکرد. علم اقتصاد به ما آموخته است که رشد نقدینگی در بلندمدت تورم به بار میآورد، هر چند به طور موقتی با گسترش واردات، میتوان آثار تورمی آن را کنترل کرد. این موضوع در گذشته اقتصاد ایران، حداقل سه بار اتفاق افتاد و دقیقا همان چیزی مشاهده شد که نظریه اقتصادی بیان میکرد. علم اقتصاد به ما آموخته است که نمیتوان تنها با تلاش برای بهبود عرضه آموزش (توسط نهادها و موسسات آموزشی)، چه از جهت کمی و چه از جهت کیفی، به بهبود نظام آموزشی پرداخت، در شرایطی که تقاضای آموزش و محصول عرضه شده آن عمدتا توسط بخش دولتی و شبهدولتی صورت گیرد. این سیاستی بود که در ایران دنبال شده است و دقیقا آنچه نظریه اقتصادی پیشبینی میکرد اتفاق افتاد (گرچه به معنی سودمند نبودن تلاشهای نظام آموزشی نیست و صرفا به معنی آن است که در مقابل هزینهای که انجام شده است منفعت حاصله چشمگیر نیست). علم اقتصاد به ما آموخته است که اگر فعالیتی اقتصادی دارای اثرات خارجی منفی یا پیامدهای جانبی منفی باشد، باید بر آن مالیات بسته شود تا قیمت محصول تولید شده انعکاس درست جمع هزینههای خصوصی و اجتماعی تولید کالا باشد و تولید کالای مربوطه از حد بهینه اجتماعی آن فراتر نرود. در اقتصاد کم آب و خشک ایران، به تولید محصولات کشاورزی انواعی از یارانه داده شد و بهرهبرداری بیرویه از منابع آب سطحی و زیرزمینی با این یارانهها توجیه اقتصادی پیدا کرد و آنچه اتفاق افتاد به تراژدی مالکیت عمومی معروف است و منابع آبی کشور دچار صدمات جدی شد. به عبارت دیگر، به جای وضع مالیات، به تولید این محصولات دارای پیامد خارجی منفی یارانه داده شد و نتیجه آن پایین نگهداشتن قیمت، اما تشدید صدمه به منابع آبی با پیامدهای بسیار آن در آینده است؛ بنابراین اینجا نیز دقیقا آنچه اتفاق افتاد که علم اقتصاد به ما آموخته بود. علم اقتصاد به ما آموخته است که اگر مانع تعدیل تدریجی قیمت حاملهای انرژی شویم، یا ناچاریم بپذیریم که منابع ارزشمند انرژی را در مقیاس گسترده هدر دهیم، به گونهای که زمانی حتی این منابع عظیم جوابگوی مصرف ناکارآمد ما نباشد و ناچار به واردات شویم یا آنکه ناگهان مجبور به جهشهای شدید در قیمت حاملهای انرژی با تمام پیامدهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی سنگین آن شویم. این موضوع در اقتصاد ایران در گذشته رخ داد و همان چیزی اتفاق افتاد که نظریه اقتصادی بیان میکرد. علم اقتصاد به ما آموخته است که در درون یک اقتصاد به دلیل تحرک بالای نیروی کار، نابهرهمندی مناطق از توسعه یکسان متاثر از سیاستهای دولت سبب میشود تمامی موانع مهاجرت رنگ ببازد و مهاجران خود تبدیل به معضلی برای مناطق برخوردار شوند و همانند بهمن حجم مطالبه خدمات عمومی از دولت را افزایش دهند و دولت را از دنبال کردن استراتژیهای بلندمدت توسعه باز دارند و درگیر در روزمرگی کنند. در اقتصاد ایران این دقیقا اتفاق افتاد و به تدریج کلان شهر واقعی تهران (نه آنچه به صورت اداری تهران نامیده میشود) را تبدیل به شهری با طول و عرض چند صد کیلومتری ميکند. علم اقتصاد به ما آموخته است که در شرایطی که قیمت اتومبیل خارجی به دلیل افزایش نرخ ارز افزایش یافته است و همچنین هزینه تولید اتومبیل به خاطر مواد اولیه وارداتی آن افزایش یافته است، نمیتوان مانع افزایش قیمت اتومبیل داخلی شد. این دقیقا همان چيزي است که در اقتصاد ایران اتفاق افتاد و پس از مدتها انکار اجتنابناپذیر بودن این افزایش قیمت، تمامی دستگاههایی که منکر این اجتنابناپذیری بودند تسلیم واقعیت اقتصادی شدند. علم اقتصاد به ما آموخته است که...
اینها تنها مواردی قلیل بود از انبوه آنچه علم اقتصاد به ما آموخته است و در بهبود زندگی عملی ما سودمند است. تردیدی نیست که سیاستگذاران از ایجاد سعادت و خوشبختی و از جمله رفاه مادی برای جامعه خشنود میشوند و واقعا هم در گذشته این تلاش را کردهاند. آنچه رخ نداده است این است که سودمندی علم اقتصاد برای سیاستگذاران به طور جدی روشن نبوده است. قبول بسیاری از واقعیتهای اقتصادی تلخ است و علم اقتصاد خود از قبل این تلخ بودن را یادآوری میکند؛ اما تلختر آن است که آنچه علم اقتصاد به ما میآموزد نپذیریم و ناچار به تقبل هزینههای بیشتر و منفعت کمتر شویم. اگر ما در پی یک علم اقتصاد کامل و بینقص باشیم تا حاضر به پذیرش آن باشیم، چنین علم اقتصادی وجود ندارد زیرا علم کامل و مطلق فقط از آن خداوند است و ما همه موجودات دارای علم ناقص. اما به طور نسبی علم اقتصاد با گذشت زمان، فهم ما را از پدیدههای پیرامونمان بیشتر کرده است و سودمندی استفاده از علم اقتصاد از این منظر توجیه مییابد. برخلاف برخی از علوم انسانی، علم اقتصاد محصول اندیشه غربی نیست؛ بلکه ریشه گرفته از واقعیت زندگی بشر است و تلاش او برای تحمل کمترین هزینه و کسب بیشترین منفعت. علم اقتصاد همانند هر علم دیگری ما را در این تلاش یاری میدهد نه اینکه ما را به منزل نهایی رسانده باشد.
منبع: دنیای اقتصاد