پنج شنبه, 02 ارديبهشت 1400 13:19

سیدمحمدعلی تقوی: کودکی که هرگز زاده نشد

نوشته شده توسط

سیدمحمدعلی تقوی از دلایل ناکامی بهار عربی می‌گوید

 

با 10ساله شدن رخدادهای بهار عربی و خیزش فراگیری که کشورهای منطقه تجربه کردند، وضعیت جدیدی بر خاورمیانه حاکم شد و تعادل قدرت در این عرصه جغرافیایی به حالت دیگری درآمد. دستاورد این خیزش‌ها در برابر حاکمان مستبدی که صندلی خود را رها نمی‌کردند از برقراری یک نظام سیاسی دموکراتیک در تونس تا فروپاشی ملی در لیبی و یمن متغیر بوده است. با این حال، سیدمحمدعلی تقوی، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در این گفت‌وگو خیزش بهار عربی را ناکام می‌خواند و تاکید دارد که اگرچه بهار عربی به دلیل عوامل خارجی بسیار موثر، نتوانست امیدهای جوامع این کشورها را برآورده کند اما کماکان مردم این کشورها خواسته‌های خود مبنی بر تغییرات عمیق و اصلاحات ساختاری واقعی را دنبال می‌کنند، مطالباتی که خاورمیانه را آبستن تحولات اقتصادی-سیاسی کرده است.

 

♦♦♦

 

به‌طور کلی، کشورهایی که در کوران بهار عربی قرار گرفتند، امروزه در چه وضعیتی قرار دارند؟ آیا جوامع این کشورها به آنچه در پی آن بودند مانند دموکراسی، آزادی، حکومت قانون و... دست پیدا کردند؟

 

در جریان بهار عربی، موج خیزش‌های مردمی، جهان عرب را درنوردید. در اثر این قیام‌ها، چهار حکومت عربی (تونس، مصر، لیبی و یمن) سرنگون شدند؛ سه حکومت (بحرین، اردن و تا حدی عربستان سعودی) با مشکلات جدی روبه‌رو شدند و یک حکومت (سوریه) دستخوش جنگ داخلی شد. در این خیزش‌ها که تعداد زیادی از کشورهای عربی را درگیر کرد، حتی برخی کشورهای غیرعربی مانند ازبکستان و قرقیزستان نیز به شکلی تحت تاثیر قرار گرفتند که می‌توان آن را ادامه تاثیرات بهار عربی دانست. آغاز بهار عربی که از تونس نشأت گرفت و الجزایر را نیز دربر گرفت و به‌طور کلی از غرب جهان عرب تا شرق آن را که شامل عمان می‌شود پیمود، کشورها و جوامع زیادی را تحت تاثیر قرار داد. از بین همه این کشورها می‌توان تونس را تنها کشوری دانست که جریان بهار عربی در آن، منجر به شکلی‌گیری یک نظام نسبتاً دموکراتیک شد اما کشورهای دیگر دستاورد چندانی نداشتند. کشورهایی مانند عربستان، اردن و عمان در این میان، با اتکا به توان اقتصادی خود مردم جوامع خود را به شکلی راضی کردند اما سوریه، لیبی و یمن همان‌طور که می‌دانید درگیر جنگ داخلی شدند و حتی نسبت به پیش از آغاز بهار عربی در وضعیت بدتری قرار گرفته‌اند.

 

در تعداد دیگری از کشورها مانند مصر اگرچه حکومت سرنگون و انتخابات جدیدی برگزار شد و اخوان‌المسلمین به عنوان یک جریان سرنوشت‌ساز در بهار عربی توانست موفقیت‌هایی به دست آورد اما در نهایت، فرآیند انقلاب وارونه شد. بنابراین، تونس را می‌توان تنها کشور موثر و جریان‌ساز برای بهار عربی نامید چراکه تا حد قابل قبولی توانست آرمان‌های بهار عربی را محقق کند.

 

 در بعد داخلی، فرهنگ سیاسی کشورهایی که در آنها نسیم بهار عربی وزیدن گرفته بود، تا چه میزان مانع از تحقق دموکراسی در این کشورها شده است و آیا در طول این یک دهه، فرهنگ سیاسی این جوامع دستخوش تغییر شده یا رشد کرده است و می‌توان چشم‌انداز روشنی از تقویت دموکراسی را مشاهده کرد؟

 

من علت شکست بهار عربی را عوامل داخلی و فرهنگ سیاسی نمی‌دانم. فرهنگ سیاسی این کشورها در این یک دهه، تغییر خاصی نکرده است ولی تجربیات جوامع این کشورها و نوع مواجهه آنها با استبداد تقویت شده و افزایش یافته است. عاملی که موجب ناکامی بهار عربی شد فرهنگ سیاسی این جوامع نبود. در این جوامع مانند سایر جوامع، تمایل عمیقی به اصلاح و تغییرات دموکراتیک وجود دارد که آن را می‌توان عامل اصلی حرکت این کشورها دانست و این مطالبه همچنان مطرح است. طبیعتاً تعارضاتی هم در داخل این کشورها وجود دارد یا نیروهای ضددموکراتیک در آنها هم حاضرند، اما این تعارض‌ها و نیروها نبودند که سبب شکست بهار عربی شدند. این نیروهای خارجی بودند که نهایتاً سبب ناکامی خیزش‌های عربی شدند.

 

 بازیگران خارجی از جمله قدرت‌های بزرگ جهانی و منطقه‌ای تا چه حد در تقویت یا جلوگیری از تحقق اهداف بهار عربی موثر بوده‌اند؟ نقش کشورهای همسایه آنها همچون ایران، ترکیه، عربستان، اسرائیل و... را که تا حدی از تحولات این جنبش مصون بودند، در روند تحولات این خیزش چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟

 

بهار عربی اساساً ریشه در عوامل درازمدتی مانند استبداد، ناکارآمدی و فساد دولت‌ها و معضلات مزمن اقتصادی و اجتماعی داشت، اما عوامل خارجی هم در فرآیند آن به صورت پارامتر درجه دو ایفای نقش کرد. عامل خارجی مانع سقوط بعضی رژیم‌ها شد یا دست‌کم سقوط آنها را به تعویق انداخت، در حالی که به سرنگونی برخی رژیم‌ها کمک کرد. در خلال رویدادهای تونس و مصر، دولت‌های غربی پس از آنکه از عظمت جنبش‌های انقلابی آگاه شدند، دست از حمایت هم‌پیمانان سابق خود کشیدند (تنها فرانسه برای مدتی کوشید تا در برابر امواج خیزش مردمی در تونس از «بن‌علی» حمایت کند). بی‌طرفی قدرت‌های خارجی سبب کاهش اعتمادبه‌نفس حاکمان پیشین تونس و مصر و نهایتاً تسریع در سقوط آنها شد.

 

از سوی دیگر، کشوری مانند اسرائیل بر این باور بود که بیشترین ضرر را از به ثمر رسیدن دستاوردها و آرمان‌های بهار عربی خواهد کرد و بر همین اساس تمام تلاش خود را برای ضربه زدن به این جریان به شکل‌های گوناگون انجام داد. برای نمونه کودتا علیه محمد مرسی را که در پی خیزش مردم مصر علیه مبارک و در انتخاباتی آزاد انتخاب شده بود، می‌توان ناشی از دخالت و حمایت اسرائیل دانست. این اتفاق، لطمه‌ای شدید بر جنبش بهار عربی وارد آورد و آن را در مسیر افول قرار داد، به نحوی که نهایتاً به شکست آن در کشورهای درگیر انجامید. اگرچه گروه‌های داخلی در مصر اختلافات قابل توجهی با یکدیگر داشتند و این اختلافات، اختلال زیادی در مسیر دموکراسی به وجود آورد اما پس از کودتای مصر، در بسیاری از این کشورها، حتی کار به اختلافات داخلی و اثرات فرهنگی و تاثیر رفتار و فرهنگ سیاسی مردم نیز نرسید و موج بهار عربی متوقف شد. جوامع عربی را نمی‌توان ذاتاً مخالف دموکراسی دانست، بلکه عامل خارجی و مشخصاً اسرائیل و قدرت‌های خارجی دیگر از جمله قدرت‌های منطقه‌ای در این شکست دخیل بوده‌اند. جنبش بهار عربی کاملاً خارج از طرح خاورمیانه بزرگ و دموکراتیزه کردن کشورهای خاورمیانه پدیدار شد و برنامه‌ها و امیدهای مورد نظر آمریکا را محقق نمی‌کرد و بنابراین مورد تایید آمریکا نیز قرار نگرفت. دلیل مخالفت کشوری مانند اسرائیل با تقویت روندهای دموکراتیک در کشورهای عربی این است که هر حکومت دموکراتیک در خاورمیانه، به‌طور قطعی با اشغالگری اسرائیل مخالفت خواهد کرد و همان‌طور که روشن است، دشمن اصلی اسرائیل، دموکراسی‌ها هستند. اسرائیل در درازای عمر خود، هیچ‌گاه موافق دموکراسی در خاورمیانه نبوده است چراکه در روندهای دموکراتیک در خاورمیانه غالباً گروه‌های ناسیونالیست و اسلام‌گرا به قدرت می‌رسند و آنها نیز تمایل به پذیرش اشغالگری اسرائیل نداشته‌اند. چنان که کشورهایی که اخیراً اقدام به عادی‌سازی روابط با اسرائیل کرده‌اند حکومت‌های دموکراتیک نبوده‌اند بلکه رژیم‌های استبدادی خاورمیانه هستند و جوامع این کشورها موافقتی با برقراری رابطه با اسرائیل ندارند.

 

از زاویه دیگر و در مورد کشورهای منطقه نیز مشاهده می‌شود که عربستان سعودی که خود، کشوری تحت تاثیر بهار عربی بوده است در پی بروز این جنبش در بحرین به این کشور لشکرکشی می‌کند. بحرین یکی از کشورهای مهم در این تحولات بود که تقریباً توسط عربستان سعودی مورد اشغال قرار گرفت. در سایر کشورها نیز عربستان حمایت سیاسی و مالی خود را از دولت‌های مستبدی که آماج نارضایتی مردم در جریان بهار عربی بودند دریغ نکرد. این کشور برای خنثی‌سازی امواج انقلاب، دولت‌های مستبد زیادی را تامین مالی کرد. از نقش دوگانه ایران در بهار عربی نیز نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. ایران عمدتاً از تحولات بهار عربی پشتیبانی می‌کرد، اما در برابر حرکت مشابهی که در سوریه شکل گرفته بود، ایستاد. ایران اگرچه از جنبش مردم برخی کشورهای منطقه مانند مصر و بحرین پشتیبانی کرد اما این وضعیت در مورد سوریه دیده نشد، چراکه با سیاست منطقه‌ای ایران در تعارض بود. البته دخالت خارجی در جریان بهار عربی، پیش از حضور ایران در سوریه آغاز شده بود و ایران احساس می‌کرد که روند این دخالت‌ها برخلاف منافع و آرمان‌های آن است و بر همین اساس به نفع حکومت سوریه که درگیر بهار عربی شده بود وارد عمل شد. مداخله ایران می‌توانست به شیوه بهتری در این ناآرامی‌ها نمود پیدا کند که چنین نشد.

 

 چه مولفه‌های اقتصادی تاثیرگذاری را می‌توان در قدرت بخشیدن یا ناتوان‌سازی بهار عربی مورد توجه قرار داد؟ آیا در این کشورها که غالباً وابستگی زیادی به نفت داشته‌اند، قیمت نفت را می‌توان مولفه‌ای مهم در تاثیر بر روند کلی این جنبش در نظر گرفت؟

 

بیشتر کشورهای عربی از مشکلات اقتصادی مزمن رنج می‌برند. پایین بودن درآمد سرانه ملی، شکاف طبقاتی، بیکاری و تورم، بدهی خارجی، نازل بودن کمیت و کیفیت کالاهای ساخته‌شده داخلی و اتلاف انرژی، بخش‌هایی از این مشکلات‌اند که بوروکراسی عظیم و اقتصاد دولتی یکی از علل ایجاد آنهاست. آنچه توده‌های عرب را در بیشتر کشورها به معارضه‌جویی کشانید در درجه نخست مشکلات اقتصادی آنها بود، چنان که نقطه شروع اعتراضات یعنی خودسوزی یک جوان تونسی صرفاً دلیل اقتصادی داشت. اگرچه تونس دارای طبقه متوسط نسبتاً بزرگی است، اما فرآیند خصوصی‌سازی طی سال‌های پایانی حکومت «بن‌علی» که به تمرکز ثروت در دست خویشاوندان و نزدیکان وی انجامید نارضایتی شدیدی را در این کشور سبب شد.

 

کل جریان بهار عربی یک وجه اقتصادی مهم داشته است. بیکاری، تورم و مشکلات اقتصادی آتش اعتراضات در کشورهای عربی را روشن کرد. در کشورهای فقیر این نقش پررنگ‌تر بود هرچند که در کشورهای نفتی مانند عربستان و عمان که وضعیت اقتصادی بهتری داشتند نیز به‌طور کلی رفاه جامعه دچار افت شده بود؛ مسائل سیاسی مانند شیوه حکمرانی و فساد نیز در این مساله نقش‌آفرین بودند. اما از سوی دیگر، عامل توان اقتصادی در سرکوب و جلوگیری از رشد بهار عربی نقش مهمی ایفا کرد. در واقع، کشورهای ثروتمند مثل عربستان که توانایی اقتصادی قابل توجهی داشتند، به شکلی به مردم خود باج دادند و تلاش کردند با افزایش حقوق کارمندان، ایجاد مشاغل دولتی جدید، افزایش یارانه‌ها و پرداخت‌های نقدی به شهروندان، آنها را آرام سازند و از این مرحله عبور کنند. با استفاده از همین ابزار، بخش‌هایی از جامعه انگیزه خود برای شورش را از دست دادند.

 

برای نمونه در سال 2011، عربستان برنامه‌ای را برای هزینه کردن 136 میلیارد دلار برای افزایش حقوق کارمندان بخش دولتی، حقوق و مزایای بیکاران و یارانه مسکن، کویت برنامه‌ای را برای هدیه نقدی به شهروندان به مبلغ 3600 دلار و نیز اهدای مواد خام غذایی رایگان برای مدت 14 ماه و الجزایر برنامه‌ای برای هزینه کردن 156 میلیارد دلار در زیرساخت‌ها اعلام کرد. اگرچه عامل سرکوب نیز در این مساله دخیل بوده است. این رژیم‌ها از کلیه توان خود به ویژه ابزار مالی نفت استفاده کردند و دولت‌های قدرتمندتر توانستند این جریانات را در نطفه خفه کنند. تنها استثنا در میان کشورهای نفت‌خیز، حکومت قذافی بود که نتوانست از درآمدهای نفتی خود برای خاموش ساختن قیام مردم بهره جوید. شاید اعمال خشونت بیش از حد و ناکارآمد و به ویژه مداخله خارجی، توضیح‌دهنده ناکامی او باشد.

 

نباید تصور شود که این رژیم‌ها به اصلاحات اقتصادی روی آوردند، بلکه به عبارت درست‌تر، به رشوه دادن به شهروندان مبادرت ورزیدند تا در کوتاه‌مدت بتوانند از بحران ناشی از خیزش مردم خارج شوند. این حکومت‌ها بر اساس درک نارضایتی مردم کشورهای خود یا شنیدن صدای اعتراض آنها به این کار دست نزدند بلکه این دولت‌های رانتیر تنها می‌خواستند با استفاده از ثروت نفتی بی‌کران و بدون هیچ‌گونه اصلاحات ساختاری در جهت رفع نابرابری‌ها، صدای اعتراض مردم را خاموش کنند و رضایت موقتی به آنها تزریق کنند. وقوع بهار عربی به عبارتی منجر شد تا آنها سرکیسه را شل کنند و کمی به مردم توجه کنند چراکه بیم آن داشتند که بنیاد حکومت خود را ازدست‌رفته ببینند.

 

 به‌طور کلی آیا وضعیت اقتصادی کشورهای متاثر از بهار عربی بهبود یافته است و با توجه به شرایط کنونی آنها آیا چشم‌انداز اقتصادی روشنی را می‌توان برای این کشورها متصور بود؟

 

تمام کشورهای تحت تاثیر بهار عربی در این یک دهه پس از تحولات سیاسی مزبور عقبگرد کردند و تنها می‌توان تونس را کشوری متفاوت تلقی کرد. البته تونس نیز در زمینه‌های اقتصادی موفقیت‌های قابل قبولی را به دست نیاورده است اما به واسطه ایجاد اصلاحات سیاسی و ایجاد یک نظام سیاسی پاسخگو و دموکراتیک، توانسته بستر سیاسی لازم برای پیشرفت اقتصادی را تا حدودی فراهم کند. البته به‌طور کلی در دهه گذشته در کل جهان، رشد و پیشرفت‌های اقتصادی چندانی برای تعداد نادری از کشورها محقق شده است. در مصر، مرسی در یک سال حکمرانی خود نتوانست انتظارات را برآورده کند، و حرکت مخالف با انقلاب موجب شد تا کودتاچیان بر موج مخالفت سوار شوند و حکومت مرسی را سرنگون کنند. اما حکومت کودتا نیز به‌‌رغم داشتن حمایت کشورهای غربی و عربستان نتوانسته است مشکلات اقتصادی را حل کند. بنابراین، در این کشور نیز وضعیت اقتصادی بهتری پدیدار نشد و حتی در برخی زمینه‌ها ضعیف‌تر هم شد، چنان که موج اعتراضات حتی در هفته‌های اخیر دوباره به راه افتاده است. با این حال ژنرال سیسی توانسته تا اینجا، اعتراضات را با سرکوب، کنترل کند.

 

 در نهایت، آیا می‌توان این تصور را که بهار عربی شکست خورده و در تحقق چشم‌انداز خود ناموفق بوده است، انگاره‌ای مطابق با واقعیت دانست؟

 

متاسفانه می‌توان گفت بهار عربی به روشنی شکست خورده و تنها یک پیروزی خفیف در تونس به دست آورده است. بهار عربی مانند جنینی بود که قبل از تولد ساقط شد (آن هم در خانواده‌ای که فرزندان زیادی از آن نارس می‌میرند). خاورمیانه باید سوگوار مرگ این کودک هرگز زاده‌نشده باشد چراکه بهار عربی می‌توانست دستاوردهای مثبتی را برای شهروندان این جغرافیا به همراه بیاورد. اما امروزه خاورمیانه وضعیتی بدتر از دوران پیش از بهار عربی را تجربه می‌کند. بهار عربی می‌توانست شرایط کلی خاورمیانه را بهبود ببخشد و برای ما ایرانیان نیز همسایگانی مرفه‌تر و باثبات‌تر و قابل اطمینان‌تر به همراه بیاورد.

 

 عواملی که بهار عربی را رقم زدند مانند مشکلات اقتصادی، فساد، استبداد، دخالت خارجی و... کماکان در این کشورها وجود دارند و خاورمیانه همچنان آبستن رخدادهای این‌چنینی است و هر لحظه جنبش‌های اعتراضی می‌تواند در آن شکل بگیرد. اما بهار عربی می‌توانست در فرآیندی مسالمت‌آمیز، رفاه و ثبات را به این منطقه بازگرداند. قصد ندارم با نگاهی ایده‌آلیستی به این مساله بنگرم اما به نظرم بهار عربی می‌توانست به‌طور نسبی، وضعیت کشورهای عربی را بهبود ببخشد و ایران نیز از آثار خوب آن بهره‌مند شود که متاسفانه چنین نشد.

تجارت فردا

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: