اوایل تابستان بود که برای دریافت کارنامه فرزندم به محل تحصیل وی مراجعه کردم. ناگهان خود را در میان موجی از کارکنان مدرسه از معاون و معلم تا کادر خدماتی یافتم که در مورد آینده بازارها از من پرسش میکردند.
یکی از معاونان مدرسه میگفت همه مایملک خود را به علاوه مقداری وام در بورس سرمایهگذاری کرده است و مایل بود بداند، بهترین زمان برای خروج از این معرکه، چه وقت است. یکی از معلمان فرزندم علاقه شدیدی به بازار ارز و سکه داشت و سخت به دنبال آن بود که بداند روند آینده اونس چگونه خواهد بود و بانک مرکزی چه نقشهای برای قیمت ارز در ماههای آتی دارد. یکی از کارمندان خدماتی مدرسه مایل بود که خانه خود را تبدیل به احسن کند و در مورد بهترین زمان برای انجام این تغییر سوال میکرد. از همه جالبتر، دبیر ادبیات فارسی بود که آن گونه در مورد ارزهای دیجیتال سخن میگفت که گویی سالها شب و روز با بیتکوین، اتریوم، لایتکوین، ریپل و دش محشور بوده است.
از آنجا که حتی در باثباتترین اقتصادهای جهان، پیشبینی در مورد روند آینده بازارها بسیار دشوار است، سعی کردم با جانب احتیاط به سوالها پاسخ دهم. ولی تصور جمع بر آن بود که گویا این سریالی است که من از قبل از پایان آن مطلع هستم، ولی از گفتن آن ابا دارم. در این میان یکی از دبیران که از پاسخهای سربسته من به تنگ آمده بود، متلک جالبی نثارم کرد و گفت: «شما اقتصاددانان نه اداره کشور را بلدید و نه پیشبینی بازارها را.» به هر حال برای آنکه با کسر نمرات فرزندم در سال آینده روبهرو نشوم، با گرفتن کارنامه به سرعت خود را از مهلکه نجات دادم.
با این مقدمه کوتاه، سعی میکنم مقاله را با متلکی که در سطور بالا ذکر آن رفت آغاز کنم. اگرچه تاکنون در هیچ یک از سیاستگذاریهای دولتها نقشی نداشتهام، ولی باید اذعان کرد که هرگاه سیاستگذاران در برنامههای خود از چارچوب علم اقتصاد خارج میشوند یا هیچ روش قاعدهمندی را نصبالعین خود قرار نمیدهند، پیشبینی روند آینده بازارها نه فقط دشوار، بلکه غیرممکن است. آن زمان که تصمیمسازان برای برآورده کردن امیال هزینهای، هیچگونه محدودیتی را نه در سیاستهای مالی و نه در سیاستهای پولی نمیپذیرند، حاصل آن تورمی خواهد بود که نزدیک به نیم قرن میهمان همیشگی اقتصاد ایران است. تورمی که در آبانماه به ۷/ ۴۷ درصد رسیده است و همه آحاد ایرانیان از فقیر و غنی آن را با گوشت و پوست خود لمس میکنند. در شرایطی که سود سپردههای بانکی حتی نصف تورم رسمی را پوشش نمیدهد، به مثابه جمله معروف «الغریق یتشبث بکل حشیش» مسافران یک قایق توفانزده به هر وسیلهای متوسل میشوند تا بلکه مایملک به سختی بهدستآمده را در برابر امواج توفانی تورم بهراحتی از کف ندهند.
جالب است سیاستگذاران کشور که بهراحتی از این واقعیتها اطلاع دارند، به جای آنکه تلاش خود را معطوف به کاهش نرخ تورم یا مثبت ساختن نرخ واقعی سپردههای بانکی کنند، از خانهدار و بچهدار دعوت میکنند تا در ضیافت بازارهای مالی حضور به هم رسانند. در واقع به جای آنکه تلاش کنند تا آبی بر آتش انتظارات تورمی بریزند، همگان را به ریختن بنزین بر آن تشویق میکنند. زیرا در بازار داراییها آنچه اهمیت دارد، قیمتهای نسبی است و در صورت رشد ناگهانی یک بازار، سایر بازارها نیز بهتدریج خود را با آن تعدیل میکنند.
ازسوی دیگر وقتی سیاستگذاران با اعتراض دعوتشدگان در هنگام روند نزولی شاخص بورس روبهرو میشوند، تلاش میکنند با بهرهگیری از همه منابع ممکن و از جمله ریالی ساختن منابع صندوق توسعه ملی، به حمایت از قیمت سهام بپردازند. در واقع مقامات سازمان بورس به جای آنکه نقش خود را به انجام یک داوری عادلانه در بازار معطوف سازند، بهعنوان یک بازیگر پا به توپ در زمین ظاهر میشوند؛ جایی که انتظار دارند علاوهبر عنوان داوری، لقب آقای گل را هم به نام خود ثبت کنند.
در آن سوی دیگر در فضای مجازی هم معرکهای برپاست. شعار «بورس شغل دوم، اما درآمد اول» بر سردر محلهای کسب نقش بسته است. فرصتطلبانی که اقدام به تاسیس کانالهای مجازی تخصصی در حوزه بورس، ارز، طلا، خودرو و... کردهاند و اطلاعات راست و دروغ را آن چنان با هم میآمیزند تا بالاخره ماهی خود را از آب صید کنند. کانالهایی که سرمایهگذاران از همه جا بیخبر را به خرید سهامی که از پیش خریدهاند یا فروش سهامی که بعدها قصد خرید آن را دارند، تشویق میکنند. امری که سالهاست از آن بهعنوان سیگنالفروشی یاد میشود.
علاوهبر بخش تحلیل، در بخش آموزش هم معرکه دیگری برقرار است. چه بسیار سایتها و کانالهایی که ادعا میکنند قادرند با آموزش مجازی در طول چند هفته، سهامدارانی را که حتی مبانی اقتصاد را فرا نگرفتهاند، به گرگهای والاستریت مبدل سازند. از این حیث، چه بسیار زنان خانهدار که پارسال به رتق و فتق امور منزل مشغول بودند، ولی امسال خود را چارتیست یا فاندامنتالیست لقب میدهند. با حضور خیل عظیم سهامداران آماتور، کار حتی برای سرمایهگذاران حرفهای نیز بسیار دشوار میشود. همچون اتوبانی که پلیس راه را برای تردد همه رانندگان بدون گواهینامه باز میکند و از این بابت حتی رانندگان حرفهای هم مرتب با قفل شدن مسیر و سرگردانی در تعیین جهت روبهرو میشوند. امری که مصداق آن تغییر مرتب صف خرید و فروش سهام در یک روز است، جایی که هیچ تحلیلگری نمیتواند برای آن دلیل خاصی را ارائه کند.
نکته ظریف آنکه بسیاری از سیاستگذاران و بورسبازان معتقدند یورش پساندازهای مردم به بورس، راهی به سوی تعمیق سرمایهگذاری و رشد اقتصادی است؛ درحالیکه هجوم نقدینگی نتیجهای جز افزایش قیمت اسمی سهام نداشته است. از ابتدای سال، کل تامین مالی شرکتها در بورس رقمی در حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان بوده که در مقابل ارزش تقریبی ۷ هزار هزار میلیارد تومانی بازار، فقط سهم ناچیز ۴/ ۰ درصدی از ارزش کل، صرف سرمایهگذاری جدید شده است.
به هر حال تا زمانی که انتظارات تورمی در کشور مهار نشود و بازار پول نتواند سود معقولی را متناسب با نرخ تورم به پساندازکنندگان ارائه کند؛ آشفتگی در بازارها همچنان ادامه دارد، جایی که نگارنده را به یاد موجهای مکزیکی در استادیوم میاندازد که با پایین رفتن تماشاچیان در یک بخش از جایگاه، بخش دیگری از تماشاچیان شروع به بالارفتن میکنند. تا زمان حل این معضل اساسی، باید شاهد جامعهای باشیم که از یک زن خانهدار گرفته تا مدیرعامل یک شرکت بزرگ صنعتی از ابتدای صبح روند بازارهای مختلف را رصد میکند تا بلکه بتواند از این نمد برای خود کلاهی بدوزد.
دنیای اقتصاد