ارديبهشت به صورت سنتي فرهنگيترين ماه سال بوده است، ولي ارديبهشت يادآور يك رويداد ضد فرهنگي و زيانبار نيز هست؛ بستن فلهاي مطبوعات. اگر بخواهم فقط يك اتفاق را ريشه اصلي وضعيت نابسامانيهاي كنوني كشور بدانم يا اتفاقي كه بيشترين تاثير را در اين وضعيت داشته است، معرفي كنم، بدون ترديد به توقيف مطبوعات اشاره خواهم كرد. آنچه در ادامه موجب گسترش افسارگسيخته فساد و ناكارآمدي شد، غيبت چنان مطبوعاتي بود.
براي آنكه بدانيم وضع مطبوعات چگونه بود، كافي است به يك رويداد اشاره كنيم؛رويدادي كه آن نيز اتفاقا در همان مقطع بستن مطبوعات رخ داد. تولد روزنامه جامجم. كساني كه امروز به ماجرا نگاه ميكنند شايد برايشان خندهدار باشد كه چگونه يك رسانه بزرگ و انحصاري و با دهها هزار كارمند، بيست سال پيش تصميم گرفت روزنامه تاسيس كند؟ چنين اقدامي مثل اين است كه كسي بنز داشته باشد ولي قادر به استفاده از آن نباشد و برود يك ژيان بخرد بلكه اموراتش در حملونقل بگذرد!! روزنامهاي كه اكنون و در كنار مجموعه مطبوعات كشور در حال احتضار است. صدا و سيما فقط به اين علت وارد عرصه مطبوعات شد كه در آن مقطع حرف اول و آخر را مطبوعات ميزدند. اشتباه مديريت صداوسيما اين بود كه گمان ميكرد مطبوعات به دليل چاپي و كاغذي بودن اثر دارند!! در حالي كه اصلا چنين نبود. آنان اگر داستانهاي آموزنده مثنوي مولوي را مرور كرده بودند متوجه ميشدند كه نبايد اسير ظاهر شد. آن مطبوعات چون آزادي نسبي داشتند، اثرگذار بودند و اگر رسانه تصويري و صوتي نيز اين ويژگي را ميداشت، بسيار اثرگذارتر از رسانههاي كاغذي بود. با بستن مطبوعات دومخردادي براي امثال اين رسانهها كه از بودجه دولتي هم استفاده گسترده ميكردند آبي گرم نميشد. آنان به جاي آنكه رسانه خود را با آزادي بيشتر اداره كنند، به اشتباه آمدند پول ملت را صرف تاسيس روزنامه كردند كه امروز كم و يا حتي بياثرترين رسانه محسوب ميشود. خوب به ياد دارم كه آن زمان تازه وبلاگها شكل گرفته بود. كمكم ماهواره هم داشت عموميت پيدا ميكرد. اينترنت خيلي خيلي ضعيف بود، ولي آن قدر بود كه بتوان به عنوان زيرساخت يك رسانه هر چند ضعيف عمل كند. در آن زمان بارها و بارها تذكر داده ميشد كه مخالفت كردن با آزادي مطبوعات به نفع كشور نيست، هر چند اينگونه مطبوعات ميتوانند عوارضي هم داشته باشد ولي بستن آنها نه تنها مفيد و به نفع كشور نيست، بلكه عملا با توسعه وسايل ارتباطي ممكن هم نيست. ولي درك آن بنده خدايي كه حكم بستن را امضا و اجرا كرد كجا و اين واقعيات روشن و آيندهنگري كجا؟ و البته وضعيت خود او نيز درسآموز است. اكنون 20 سال از آن ماجرا گذشته است. چه وضعي داريم؟ نه صداوسيما جايگاه گذشته را دارد و نه آن مطبوعات ناي نفس كشيدن. اين روزنامه هم معلوم نيست در كجاي نقشه رسانهاي كشور است. كشوري كه يك كانال تلگرامي مثل آمدنيوز تبديل به كابوس رسانهاي براي آن شده بود و امروز هم بازيگردان فضاي رسانهاي كشور نه در داخل كه در خارج كشور است، و حتي آن بخشي هم كه در داخل هستند نيز خارج از نظارت و مسووليتپذيري رسمي است. اينها همه به يك طرف؛ آنچه بدتر از همهچيز از آن اقدام باقي مانده، فساد و ناكارآمدي گستردهاي است كه هرروز شاهد نتايج و دادگاههاي بخش كوچكي از اين كوه يخ هستيم. ديدم كه يكي از دوستان روزنامهنگار به صورت سوالي مطرح كرده است كه اگر اقدامكنندگان آن زمان ميدانستند كه به اين روز ميافتيم آيا باز هم مطبوعات را ميبستند؟ به نظر من بله ميبستند! هر چند آنها هيچگاه عادت به آيندهنگري ندارند. ولي اگر هم ميداشتند، آن كار را ميكردند، زيرا مساله آنها هيچگاه آينده نبوده است. مساله آنان حال است. مگر امروز كه فهميدهاند فقدان رسانه كارآمد چه عوارض وحشتناكي داشته است از اين سياست دست كشيدهاند؟ امروز كه سرنوشت آن توقيفكننده جلوي روي همه است.
روزنامه اعتماد