جهان پس از کرونا به چه شکل خواهد بود؟ این سؤالی است که اندیشمندان شاخههای مختلف علوم، این روزها تلاش دارند به آن پاسخ دهند. ویروس همهگیری که با گذر چند ماه قارهها را در نوردیده و تلفات جانی بسیاری هم از خود به جای گذاشته، حالا چشمانداز ثبات در همه شئون زندگی قریب به اتفاق مردم کشورهای جهان را مخدوش کرده است. قرنطینه خانگی، تعطیلی غیرمنتظره بسیاری از کسبو کارها و مراکز تفریحی و تفرجی، فاصلهگذاری اجتماعی، ضرورت استفاده دائم از برخی اقلام بهداشتی، برگزاری کلاسهای آموزشی بهصورت غیر حضوری و آنلاین در کنار دورکاری در سطح گسترده و... همه و همه بخشی از تجربیات بکر و بیبدیل همزیستی مردم جهان با بیماری کرونا بوده که به بخشی از آن بهعنوان الزامات مقابله با این بیماری ناگزیر تن دادهاند. زندگی در این شرایط، هزینههای اقتصادی قابل توجهی هم به کشورها تحمیل کرده است. گزارشهایی که از وضعیت اقتصاد کشورها منتشر میشود همه از بروز یک بحران بزرگ اقتصادی حکایت دارد؛ بحرانی که صندوق بینالمللی پول آن را بیسابقهتر از بحران 1930میداند. این نهاد بینالمللی همچنین پیشبینی کرده که در سال 2020 اقتصاد جهان سه درصد کوچکتر شود. بررسی جزئیات آنچه این روزها بر اقتصاد کشورها میرود نیز پیشبینی صندوق بینالمللی پول را باورپذیرتر میکند. مثلاً اتاق بازرگانی و صنایع آلمان، اخیراً اعلام کرده که ارزیابیها نشان میدهد از هر پنج شرکت آلمانی یکی در آستانه ورشکستگی قرار گرفته است؛ از شرکتهای کوچک گرفته تا شرکتهای هواپیمایی و باشگاههای ورزشی و... از امریکا هم خبر میرسد که در مدت شیوع بیماری 30 میلیون نفر بیکار شدهاند و نرخ بیکاری در این کشور به بالای 13 درصد رسیده است. همه این اخبار بیانگر آن است که در مسیر رشد و توسعه کشورها دستانداز بزرگی قرار گرفته که درباره میزان موفقیت درعبور از آن تردیدهایی وجود دارد. اینکه بعد عبور از این بحران، جهان چه شکلی خواهد بود؟ موضوع جذابی است برای بحث و مجادله در محافل علمی و اندیشهای جهان درگیر کرونا. چه واکسن این بیماری زودتر کشف شود و جهانیان با صرف هزینه کمتری از کرونا عبور کنند یا اینکه درمان مؤثر در زمان مورد نیاز یافت نشود و لاجرم به ابتلای 60 تا 70 درصدی جمعیت کشورها به بیماری کرونا دچار شویم، این بیماری در نهایت رخت بر خواهد بست. و حالا سؤال این است که تجربه زندگی با این بیماری چه درسهایی برای دولتها و ملتها به همراه خواهد داشت؟ آیا ملتها به ذخیره دانایی خود برای نحوه مقابله با بحرانهای بزرگ مفتخر خواهند بود یا کرونا را بهسان تلنگری برای تغییر ساختارهای سیاسی و اقتصادی خود ارزیابی خواهند کرد؟ کدام مدل توصیه شده نظامهای سیاسی و اقتصادی برای مقابله بحرانها بیشتر به کار آمده؟ آیا اندیشمندان آن مدل را به سان نسخهای برای کشورهای دیگر جهان توصیه خواهند کرد؟ اینها سؤالاتی است که البته پاسخ به آن حداقل در شرایط کنونی امکان پذیر نیست. موضوعی که پروفسور محمد هاشم پسران، اقتصاددان، پژوهشگر و استاد بازنشسته دانشگاه کمبریج و صاحب کرسی عالی اقتصاد جان الیوت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بر آن تأکید کرده و میگوید هنوز برای پیشبینی آنچه در پساکرونا بر جهان خواهد رفت زود است. او همچنین معتقد است برای قضاوت درباره کارنامه کنونی مدلهای سیاسی و اقتصادی دنیا در مبارزه با کرونا و تبعات آن هم نباید شتافت چرا که تاکنون فقط مرحله اول بیماری را پشت سر گذاشتهایم. پروفسور پسران البته امیدوار است که برخی درسهایی از این بیماری مانند ضرورت گسترش بهداشت عمومی در کشورهای جهان پسا کرونا برای کشورها ماندگار باشد.
هر چند که او باور دارد میان پیشبینی و امید فاصله بسیار است. در ادامه مشروح این گفتوگو و آنچه این اقتصاددان درباره جهان درگیر کرونا و تغییرات احتمالی دنیای پساکرونا ترسیم کرده است را با هم میخوانیم:
برخی پیشبینیها بر این است که جهان بعد کرونا از جهان قبل آن متفاوت است. بهنظر شما بحران کرونا ظرفیت تغییر سیاستگذاریها در سطح کلان کشورها از جمله سیاستگذاریهای اقتصادی را دارد؟ چه تحلیلی دارید؟
در ابتدا باید به ابعاد گسترده و فراگیر بحران کرونا توجه کرد. ما تاکنون چنین بحرانی را تجربه نکرده بودیم، شرایط موجود از بسیاری از جهات با اوضاع در دوران شیوع آنفلوانزای اسپانیایی هم متفاوت است. بیماری همهگیری که در سالهای 1918 و 1919 در سطح جهان گسترش یافته بود و تلفات بسیاری هم از خود بهجای گذاشت. دلیل تفاوت شرایط کنونی با آن دوران در این است که در آن زمان کشورهای دنیا، به اندازه امروز با هم در ارتباط نبودند و ساختارهای اجتماعی و بینالمللی بسیار محدود و در سطحی که اکنون با آن درگیر هستیم، در هم تنیده نبود. خلاصه آنکه بحران کرونا هم جهانی است و هم اساسی و از سوی دیگر شواهد هم حاکی از آن است که به این زودی از بین نخواهد رفت. همچنین باید به قدرت اشاعه کرونا هم توجه کرد. هر فرد مبتلا به کرونا میتواند دو الی سه نفر دیگر را هم درگیر کند. ممکن است سؤال کنید که این میزان قدرت اشاعه چه چیزی را نشان میدهد؟ پاسخ این است که اگر فعالانه برای مقابله با آن برنامهریزی نکنیم، بهعبارت دیگر محدودیتی بر روابط مردم برقرار نکنیم و اجازه دهیم مانند قبل شیوع کرونا زندگی و فعالیت کنند، مثلاً در مراسم عزاداری شرکت کرده و دسته جمعی به تماشای فوتبال بنشینند و... به احتمال زیاد حدود شصت الی هفتاد درصد جمعیت جهان به این بیماری مبتلا خواهند شد که این میزان تلفات پرشماری بهدنبال خواهد داشت. دولتها برای اینکه از شیوع گسترده آن جلوگیری کنند، ابزارهایی را به کار بستند که جدید بوده و ما پیشتر تجربهای در آن نداشتهایم. مثلاً جدایی افراد از هم یا در خانه ماندن و....
در مرکز اشاعه کرونا؛ یعنی شهر ووهان چین با جمعیت یازده میلیون نفری کاملاً تحت قرنطینه قرار گرفت و از هرگونه رفت و آمدی در آن شهر جلوگیری شد. این در حالی است که تا قبل اشاعه کرونا تاکنون چنین تجربهای نداشتهایم حتی در کشورهای کمونیستی. این تدابیر فعلاً مانع افزایش شیوع بیماری شده ولی باید در نظر داشت که بیماری هنوز کاملاً از بین نرفته است. در ایران هم مشاهده میکنیم که در اثر کوشش دولت و همکاری مردم، از شتاب افزایش بیماری تا حدی کاسته شد ولی در عین حال آمارها نشان میدهد که در روزهای اخیر و از زمانی که پس از تعطیلات نوروز بازگشت افراد جامعه به کار از سر گرفته شده، شیوع بیماری دوباره در حال گسترش است. مسأله مهم این است که پیشبینی محافل علمی بر این نیست که این بیماری در بازه کوتاه مدت مثلاً سه ماه آینده تمام شود. نتایج تحقیقات نشان میدهد که متأسفانه شاید با تلاشهای دولتها و ملتها افزایش شیوع بیماری برای یک دوره تمام شود ولی بدون دسترسی به واکسن ضدکرونا تا 60 درصد جمعیت را مبتلا نکند از بین نخواهد رفت.
از سخنانتان اینطور برداشت میشود که افق حضور کرونا در کشورها دقیقاً روشن نیست و در نتیجه نمیتوان پیشبینی شفافی از وضعیت بعد کرونا ارائه کرد. درست است؟
دقیقاً. اگر برای این بیماری واکسن کشف شود یا روشهای مؤثر برای مداوا یافت شود ممکن است به شیوع بیماری میان شصت درصد جمعیت نرسیم و بیماری زودتر مهار شود. ولی مسأله این است که اولاً مشخص نیست لزوماً واکسن کرونا به این زودیها کشف شود و در ثانی معلوم هم نیست که در صورت کشف این واکسن همه جمعیت جهان به آن دسترسی پیدا کنند. بنابراین باید همه برنامههای خود را بر این مبنا بچینیم که این بحران طی یک تا دو سال ادامه خواهد داشت.
دولتها در این وضعیت چه راهکاری برای ادامه فعالیتهای اقتصادی دارند. بهنظر میرسد که از کار افتادن اقتصاد برای دو سال هم عملاً ناممکن بوده و هم در نوع خود هزینههای انسانی سنگینی داشته باشد.
به هر حال اقتصاد هم باید شروع به حرکت کند. شاید برای مهار بیماری بتوانیم جلوی فعالیت اقتصاد را برای مدت مثلاً دو تا سه ماهه بگیریم ولی بعد از آن مدت باید اقتصاد دوباره باز شود. نمیتوان برای مدت دو سال شرایط اقتصاد کشورهای درگیر را در حالت وضعیت کنونی نگه داشت. اما چه میتوان کرد؟ راهی وجود دارد که من اسم آن را فاصلهگذاری اجتماعی هوشیارانه گذاشتهام. هوشیاری باید هم در سیاستگذاریهای دولت باشد و هم مشارکت مردم. دراین مسیر نقش مردم هم بسیار مهم است و فقط دولتها تعیینکننده نیستند. به نظر من اگر دولتها دست به اقدامات خاصی هم نزنند ولی ابعاد این بیماری بیشتر برای مردم آشکار شود، مردم خودشان دست به فاصلهگذاری خواهند زد. هر چه مردم بیشتر متوجه شوند که احتمال ابتلا به این بیماری با عوارض شدید بالاست به همان میزان در تصمیمگیری آنها برای حضور در عرصههای مختلف اجتماعی مؤثرتر است. همین حالا هم افرادی که نزدیکانشان این بیماری را گرفتهاند بیشتر از سایرین مراعات میکنند و در نهایت این موضوع بیشتر از کنترل دولتها در تصمیمات افراد به رعایت و فاصلهگذاری مؤثر است.
به هر حال اگر شانس بیاوریم و واکسن زودتر کشف شود، معادلات تغییر خواهد کرد. میگویم شانس چون میدانیم که پروسه کشف ویروس زمانبر است. زمانی که لازم است واکسنی کشف شود، آزمایشات لازم روی آن انجام گیرد، نتایج آن تأیید شود و در سطح وسیع در اختیار مردم قرار بگیرد احتمالاً طولانی خواهد بود. پس حل مسائل مربوط به این بیماری به این راحتی نیست و خیلی نمیتوان خوشبین بود که این بیماری زودتر تمام شود و بعد هم بلافاصله مردم به زندگی عادی خود برگردند و حالا ما بررسی کنیم که آیا دید آنها به جهان تغییر کرده است یا خیر؟ مسأله این است که تغییرات اساسی در کوتاهمدت عملی نیست بلکه این روندی است که به درازا میانجامد و در صورت کشف واکسن هم رفتار این ویروس در سال و سالهای بعد قابل پیشبینی نیست.
پس با این تفاسیر و با توجه به مدت زمانی که پیشبینی میشود این بیماری کشورها را درگیر کند، میتوان مطمئن بود ساختارها پس از کرونا تغییر میکند. به نظر میرسد حضور دولتها در همه عرصههای حیات اجتماعی و همچنین در اقتصاد در حال پررنگتر شدن هستند. میتوان چه افقی را برای نقش دولت در زندگی اقتصادی و اجتماعی مردم در شرایط پساکرونا پیشبینی کرد؟
درست است؛ ساختارها تغییر میکنند. اکنون برای مبارزه با این بیماری دولتها به میدان آمدهاند و این مبارزه هم در حال مشروعیت بخشیدن به حضور دولتها در زندگی مردم است. همانطور که شما هم اشاره کردید دولتها دارند نقش مهمتری پیدا میکنند. آنها باید نشان دهند که در حال اجرای انتظاراتی هستند که مردم از آنها دارند. در عین حال خیلی مهم است که دولتها شفاف باشند و اعتماد مردم را جلب کنند. درست است که اکنون دخالت دولتها در زندگی مردم مشروعیت پیدا کرده ولی دولتها هم باید کارآمدی لازم را در ارائه خدمات مورد نیاز مردم داشته باشند. فقط در این صورت است که اعتماد افراد جامعه تقویت میشود. در غیر این صورت خطر از بین رفتن اعتماد مردم بهوجود خواهد آمد و این خود اثر منفی بیماری بر اقتصاد و زندگی مردم را تشدید میکند. اکنون شیوع بیماری کرونا هم در طرف تقاضا و هم در طرف عرضه شوک منفی ایجاد کرده و توأمان عرضه و تقاضا را به طور قابل ملاحظهای کاهش داده است. اکنون برخی مشاغل خدماتی کاملاً مشتریان خود را از دست دادهاند. مثلاً در شرایط قرنطینه افراد دیگر به رستوران یا سفر نمیروند و این وضعیت در همه کشورها یکسان است. مردم باید اقداماتی که دولت انجام داده را تأیید کرده و آنها را مفید و لازم بدانند. در این صورت میتوان به این نتیجه رسید که شاید استمرار حضور پررنگتر دولت طرفداران بیشتری پیدا کند. اگر بهخاطر داشته باشید در روزهای اول کرونا بسیاری از کشورها فکر میکردند که این بیماری مثلاً صرفاً به مرزهای سیاسی چین یا ایران یا ایتالیا گسترش مییابد ولی به هر حال گذر زمان نشان داد که چنین نیست. البته عوارض بیماری برای آنها که مسنتر هستند یا بیماری زمینهای دارند بیشتر است. با این حال در امریکا میبینیم که فقط مسنها از بین نمیروند بلکه تلفات در میان افراد جوان هم بالاست. افراد جوانی که به میزان کافی از تجهیزات پزشکی بهرهمند نیستند و به عبارتی دیگر از نظر اقتصادی در میان دهکهای پایین درآمدی قرار داشته و قادر به تأمین منابع مورد نیاز خود برای مقابله با بیماری کرونا نیستند. بنابراین مسأله مقابله با کرونا جنبه اجتماعی هم پیدا کرده است که باید دید چه نتایجی بهدنبال خواهد داشت. در مجموع به نظر من اصلاً روشن نیست که بعد از کرونا دنیا چه شکلی پیدا خواهد کرد. آنچه در چین برای مقابله با کرونا اتفاق افتاد نمونه خوبی برای سنجیدن وضعیت کل دنیا نیست. چرا که درست است که چین توانست با سیاستهای بسیار شدید، بیماری را از بین ببرد ولی در همین کشور هم موفقیت فقط برای مهار بیماری در مرحله اول بوده است. همین حالا اگر نگاهی به وضعیت شانگهای بیندازید متوجه میشوید که در این کشور نیز دوباره بیماری در حال برگشتن است. بنابراین تأکید میکنم که اگر تا حدود 60 درصد جمعیت جهان به این بیماری مبتلا نشوند خطر آن هنوز پابرجاست مگر اینکه واکسنی برای آن کشف شود.
به مسأله آمار تلفات بالا در میان فقرای امریکا اشاره کردید. برخی آمارها هم حاکی از آن است که در میان سیاهپوستان امریکا هم که در وضعیت اقتصادی و اجتماعی نابرابری نسبت به سفیدپوستان این کشور زندگی میکنند، شیوع این بیماری گستردهتر است. این بیماری ظاهر رفتار طبقاتی هم دارد، آیا نباید منتظر گسترش اعتراضات نسبت به نظم کنونی جهانی شد؟ نظمی که به هر حال از عدهای در برابر بیماری همهگیر محافظت میکند و عدهای دیگر را به کام مرگ میکشاند.
به احتمال زیاد این اتفاق میافتد که دولتها لاجرم توجهی بیشتری به اقشار فرودست جامعه، فقرا و افرادی که دسترسی کمتری به بهداشت و درمان دارند مبذول بدارند. درمان دو بخش است؛ خصوصی و عمومی. اکنون و در شرایط شیوع بیماری همهگیر، دسترسی به بهداشت و درمان بسیار مهم شده است. اکنون مشاهده میکنیم که حتی درامریکا که گروههای بسیاری مخالف ارائه خدمات بهداشتی و پزشکی بهصورت عمومی و از سوی حکومت بودهاند ولی اکنون انتظارات مداخله دولت برای تأمین نیاز آحاد جامعه برای دسترسی به پزشک، دارو و درمان افزایش یافته است. اگر بخواهیم مروری بر روند کوچک شدن دولت در ارائه بهداشت عمومی داشته باشیم متوجه میشویم که بعد از بحران سال 2008 برخی کشورهای اروپایی و امریکا به سمتی رفتند که هزینههای عمومی و اجتماعی را کم کنند. همان کشورها اکنون اثر شدیدتری از بحران کرونا را تحمل میکنند. بهعنوان مثال به انگلستان توجه کنید. اکنون انگلستان توفیق کمتری در مهار این بیماری داشته است. تعداد مرگ و میر افراد نسبت به تعداد مبتلایان در این کشور به نسبت کشوری مثل آلمان بسیار بالاتر است. در امریکا نیز گرچه هزینهای که برای درمان در کل کشور انجام میشود بسیار بالاست ولی درمان در این کشور خصوصی است. درصد هزینهای که این کشور صرف درمان عمومی خود میکند نسبت به درمان خصوصی این کشور بسیار پایین است. در امریکا هر نفر 10 هزار دلار هزینه درمان دارد ولی 90 درصد آن خصوصی است و هزینههای خصوصی برای مقابله با بحرانهای عمومی کارکرد ندارد. پس حتماً باید تدبیری در این زمینه اندیشید و اکنون میبینیم که همه دولتها برای مقابله با کرونا هزینههای درمان عمومی خود را افزایش دادهاند.
آیا این وضعیت ادامه پیدا میکند؟
تصمیماتی که در دوران بحران گرفته میشود براحتی قابل برگشت نیست. سؤال این است که آیا میزانی از بودجه کشورها که در جریان شیوع بیماری کرونا به درمان عمومی تخصیص یافته آیا بعد بحران هم به قوت خود باقی خواهد ماند؟ ساختارها چقدر تغییر خواهد کرد؟ پاسخ این است که امیدواریم چنین شود ولی با توجه به تحربه تاریخی باید گفت که هیچ چیز دائمی نبوده و نمیتوان مطمئن بود که بعدها چه پیش میآید؟ ما دائماً با بحرانهای تازهای روبهرو هستیم که هر یک ممکن است به هر ترتیبی شرایط را تغییر دهد.
در سخنانتان اشاره کردید که بعد ازجنگ جهانی برخی ساختارها تغییر کرد. بعد از جنگ روابط بینالمللی هم شکل جدیدی به خود گرفت و دیدیم که متناسب با شرایط دوران نهادهای بینالمللی مثل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی شکل گرفتند. آیا میتوان انتظار داشت که با این بحران کشورها آبستن تشکیل سازمانها و سازماندهیهای جدیدی برای روابط مثلاً اقتصادی خود باشند؟
فکر میکنم که سازمانهای بینالمللی به وجود آمده برقرار بمانند ولی در ساختار آنها تغییر ایجاد شود. بهعنوان مثال ما اکنون بانک جهانی داریم و نیازی نداریم که یک بانک جهانی جدیدی تأسیس کنیم. یا مثلاً سازمان جهانی بهداشت در حال حاضر موجود است ونیازی نیست که دوباره به فکر تأسیس یک سازمان جهانی بهداشت دیگری باشیم. هرچند که اخیراً دیدیم دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا، با اقداماتی بهدنبال ضربه زدن به سازمان جهانی بهداشت بوده است. به این ترتیب که میخواهد با کم کردن هزینههای پرداختی به این سازمان آن را تحت فشار قرار دهد. البته نظر من این است که امریکا با این اقدامات بهدنبال تغییر ساختارهای این سازمان است و بهدنبال آن نیست که سازمان را از بین ببرد. هر چند بهنظر من چنین اقداماتی هم در شرایط کنونی اشتباه است چون ما اکنون به آن نیاز بسیار داریم. در مجموع نیز بهنظر من ما به سازمانهای بینالمللی موجود از جمله سازمان جهانی تجارت، سازمان جهانی بهداشت و... نیازمندیم و این سازمانها در شرایط جدید نقش اساسیتری ایفا میکنند. اشتباهی که این روزها بسیاری به آن مرتکب میشوند این است که بهدنبال کمرنگتر کردن نقش این سازمانها هستند.
با این حال اکنون کاهش روابط بین کشورها در بسیاری از کشورها به مطالبه بسیاری تبدیل شده. آنچه از آن بهعنوان «ویروس چینی»، یاد میشود بسیاری را به این جمعبندی رسانده که اگر این روابط گسترده وجود نداشت شاید این ویروس در داخل مرزهای سیاسی خود باقی میماند و به اندازهای که اکنون میبینیم کشورها را درنوردیده، تلفات بسیاری از خود به جای نمیگذاشت. به نظر میرسد خواه ناخواه جهانی شدن، در معرض بازنگری قرار گرفته است.
بله اکنون با توجه به اینکه برخی کشورها گرفتاری خود در دام ویروس کرونا را حاصل روابط خارجی میدانند پس به این نتیجه میرسند که باید روابط بینالملل محدود شود. این افراد فکر میکنند که اگر جلوی مثلاً تجارت و مبادله و... کشورها با یکدیگر گرفته شود مسأله حل خواهد شد، در صورتیکه به هیچ عنوان چنین نیست. قطع رابطه یا کم کردن این روابط بینالمللی فقط منجر به آن میشود که قدرت اقتصادی همه کشورها پایین بیاید. در نتیجه آن نیز قدرت مقابله با این بیماری و سایر شوکهای منفی کاهش خواهد یافت. در شرایط فعلی باید عکس این روند حرکت شود. باید همکاریها و مبادلات بیشتر شود. مثلاً اگر کشوری نمیتواند نیازهای بهداشتی خود را تأمین کند، باید توسط کشورهای قویتر مورد حمایت قرار گیرد. این بیماری دارد به کل دنیا لطمه وارد میکند و باید مردم کشورها با همکاری یکدیگر برای مقابله با آن اقدام کنند. به نظر من اگر روندی در جهت کمتر کردن روابط بینالمللی بین کشورها هم در حال وقوع باشد جای نگرانی و تأسف است. به آقای ترامپ توجه کنید. ایشان همیشه مخالف تجارت جهانی، مهاجرت برای کار و مهاجرت به طور کلی بوده است. این موضوع دیگر ربطی به کرونا ندارد ولی به هر حال بحران کرونا میتوان به دست ترامپ یک مستمسک سیاسی دهد که امیال خود را بواسطه آن بیشتر اجرا کند. اما در عین حال این احتمال هم وجود دارد که دونالد ترامپ دیگر بهعنوان رئیس جمهوری امریکا انتخاب نشود. بنابراین درست است که بعضی از رؤسای کشورها ممکن است از بحران کرونا سوءاستفاده کرده تا به وسیله آن در جهت ایزوله کردن کشور خود سیاستگذاری کنند ولی چنین اقدامی حداقل در شرایط کنونی اقدام سنجیدهای نیست.
بله، برخی با توجه به جغرافیای محل تولد ویروس معتقدند اگر روابط تجاری گستردهای میان کشورها وجود نداشت ممکن بود هرگز شیوع آن تا این سطح گسترده نشود. در حالی که من این استدلال را غلط میدانم چرا که این ویروس با سطح روابط بسیار اندک هم قابل انتقال است. برای مثال امریکا به محض اینکه متوجه شد این ویروس ممکن است از چین وارد کشورش شود، بلافاصله جلوی ورود مسافر چینی به کشور را گرفت ولی مسأله این بود که مثلاً دولت نمیتوانست جلوی ورود افراد چینی که اقامت امریکا را دارند بگیرد. با این حال در نهایت نیز این ویروس نه از چین بلکه از اروپا به نیویورک آمد. به این دلیل که سطح روابط اقتصادی بین اروپا و امریکا بسیار بالاست. دولت امریکا چگونه میتوانست مقابل عبور و مرور افراد اروپایی با کشورش را بگیرد؟ در عین حال این ویروس از امریکا به مکزیک منتقل شد و... در نهایت میخواهم بگویم نمیشود مانع رفتوآمد افراد ساکن کشورها با یکدیگر شد. نتیجهگیری من این است که در نهایت نمیتوان با قطع رابطه با کشورهای دنیا مثلاً مانع ورود بیماری به کشور شد ولی باید در تعامل با کشورها هوشیارانه رفتار کرد تا از فواید این ارتباطات بیشتر بهره برد. طبیعی است که اگر واکسن این بیماری در ایران، ایتالیا، اسپانیا و... کشف شود، از فواید مربوط به آن همه بهره خواهیم برد. واضح است که در چنین شرایطی همکاری بسیار بهتر از تککاری است. در مورد مسائل تجاری هم این موضوع صدق میکند. مثلاً وقتی کشوری از مواد اولیه بهره میبرد در حالی که کشور دیگری به آن نیاز دارد چرا باید جلوی این مبادله را گرفت؟
برگردیم به عملکرد دولتها. اشارهای کردید به عملکرد بهتر کشور آلمان در مهار بیماری نسبت به بسیاری از کشورها از جمله کشورهای اروپایی از جمله انگلستان. میدانیم که این دو کشور سیاستهای خدمات رفاهی متفاوتتر ارائه میدهند. اگر قرار باشد نمرهای به عملکرد انواع مدل دولتها چه از بعد سیاستهای مبارزه با بیماری، چه از بعد سیاستهای کاهش تبعات اقتصادی بدهید، در مجموع نمره بهتر از آن کشورهای با اقتصاد آزاد، کشورهای با مدل سوسیال دموکراسی یا کشورهای با مدل اقتصاد دولتی خواهد بود؟
لازم است تأکید کنم که تاکنون فقط میتوان درباره عملکرد دولتها در مرحله اول شیوع بیماری سخن گفت. بله اکنون این بیماری در چین مهار شده ولی اثرات بازگشت مجدد آن در برخی شهرهای آن کشور قابل مشاهده است. بنابراین اکنون زود است که بگوییم مثلاً چین موفق بوده است همانطور که این کشور نیز خود را در مهار بیماری موفق نمیداند بلکه اعلام میکند در مرحله اول موفق بوده است. بهنظر من در ایران نیز در مرحله اول بیماری تا حدودی موفقیت نسبی حاصل شده است. مردم کشور نیز توانستهاند با همکاری خود منحنی اپیدمیک را به سمت پایین هدایت کنند. هر چند که اکنون میبینیم حرکت به سمت پایین در حال کندتر شدن است. بنابراین در این مرحله نمیتوانیم با قطعیت قضاوت کنیم که کدام مدل از نظامهای سیاسی و اقتصادی بهتر توانستهاند با بیماری مقابله کنند. با این حال میتوان نتیجهگیری کرد که کشورهایی که زود عمل کردند، همچنین کشورهایی که خدمات بهداشتی عمومی آنها در سطح بالاتری قرار داشته و همینطور کشورهایی که مردمشان به دولتمردان خود اعتماد بیشتری دارند و به عبارتی سرمایه احتماعی بیشتری دارند موفقتر بودهاند. البته لازم است نقش عوامل زیستی و جغرافیایی را هم درنظر داشته باشیم. مثلاً گرمی و رطوبت هوا هم در میزان ابتلا به این بیماری مؤثر بوده است. همانطور که در مالزی و تایلند این بیماری گسترش چندانی نیافته است. به این دلیل که شواهد موجود حاکی از آن است که این بیماری در کشورهای گرم و مرطوب کشش چندانی ندارد ولی سرعت گسترش این بیماری در کشورهای سرد و خشک بیشتر است. بنابراین میتوان پیشبینی کرد که بیماری در تابستان کشورهای گرم و مرطوب بسیار کم و ضعیف شود و به کشورهای مثلاً استرالیا و آفریقای جنوبی برود که در حال گذراندن زمستان هستند و بعد البته باز ممکن است دوباره به مناطق شمالی دنیا برگردد. باید متوجه باشیم که این بیماری فعلاً رفتنی نیست و نباید دولتها با مشاهده شواهدی از ضعیف شدن آن در کشورشان، محدودیتها را بردارند، به این امید که بیماری رفته است بنابراین مهمترین موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اگر قرار است با گذار از یک مرحله بیماری زمینهها برای بازگشایی و مشارکت دوباره در اقتصاد فراهم شود، این اقدام باید هوشیارانه صورت گیرد. نمیتوان مشارکت اقتصادی را کلاً از بین برد ولی میتوان به نحوی مدیریت کرد که لازم نباشد هزینههای ابتلای شصت درصد جمعیت به این بیماری را تحمل کنیم. میتوان به نحوی برنامهریزی کرد که در نهایت 20 درصد جمعیت مبتلا شوند.
موضوع سیاستگذاری در جهت مشارکت هوشیارانه افراد در اقتصاد ضمن کرونا، مدتی پیش با ادبیات اندکی متفاوت توسط رئیس جمهوری ایران هم مطرح شده است. حسن روحانی با اعلام بازگشایی محدود کسبوکارها اعلام کرد که باید با فاصلهگذاری هوشمند بهدنبال آن باشیم که ضمن مشارکت در اقتصاد احتمال ابتلا به بیماری را کاهش دهیم. با توجه به آنچه گفتید این سیاست باید چندان هم مورد انتقاد محافل کارشناسی نباشد.
من موافق فاصلهگذاری شدید در ابتدای شیوع بیماری بودم. چرا که معتقدم با توجه به اینکه هنوز عموم مردم از ابعادی که بیماری میتواند خسارت به بار بیاورد آگاهی ندارند، ممکن است در مواردی سهلانگاری کرده و مراقبتهای لازم را به عمل نیاورند. پس دولتها موظفند در ابتدا شدیدتر عمل کنند. با این حال هر چه زمان بگذرد مردم خود هوشمندتر خواهند شد و با توجه به اینکه نسبت به بیماری، نحوه انتقال و عوارض آن آگاهی مییابند، مجاب میشوند که باید به الزاماتی تن دهند. الزاماتی که به کاهش احتمال ابتلای آنان به بیماری کمک میکند. در این زمان دولتها میتوانند بهصورت محدود در اقتصاد بازگشاییهایی انجام دهند. در ابتدای امر مردم باور نمیکنند که بیماری میتواند چه آسیبهایی به جان و سلامتی آنها وارد کند. در نتیجه برای فاصلهگذاری اجتماعی هم ممکن است مقاومتهایی صورت بگیرد. در این مورد بویژه کسانی که شغل آنها دراثر بیماری آسیب بیشتری دیده است؛ مقاومت بیشتری میکنند چرا که فاصلهگذاری اجتماعی لطمات مالی بیشتری به آنها وارد میکند. در مجموع باید بگویم اثر کرونا بر گروههای مختلف اجتماعی و اقتصادی همگن نیست و همین موضوع مقابله با آن را هم دشوارتر و پیچیدهتر کرده است بنابراین به همین دلیل هوشمند عمل کردن بسیار حائز اهمیت است.
البته مهم این است که هوشمند عمل کردن چطور اجرا شود؟ این موضوع نیاز به برنامهریزی دقیق از سوی سیاستگذاران و در عین حال همکاری مردم دارد. سیاستگذاریهای دولت برای بازگشایی اقتصاد باید با فاصلهگذاری اجتماعی توسط مردم همخوانی داشته باشد. به این ترتیب نباید کمکها به برخی شرکتهای بزرگ و بانکهایی که میتوانند با فاصلهگذاری اجتماعی هم امور خود را پیش ببرند، جاری شود. بلکه کمکها باید به مشاغلی تعلق گیرد که امکان ادامه حیات با فاصلهگذاری اجتماعی ندارند. سیاستگذاریهای اقتصادی اکنون باید هدفمند باشد. من فکر میکنم در مرحلهای که اکنون ایران قرار دارد، باید اجازه داده شود برخی مشاغل باز شوند ولی همانطور که گفتم دولت موظف است با سیاستگذاریهای بخردانه و هدفمند به حفظ مشاغل در معرض تهدید کمک کرده و مانع بازگشت پر قدرت بیماری در مرحله بعدی شوند.
ایران در سالهای اخیر بهدلیل موضوع تحریم با کسری بودجه مواجه بود.جریان ویروس همهگیر کرونا هم به میان آمد که دولت را بیش از پیش با مشکل روبهرو کند. چه تحلیلی از وضعیت کنونی اقتصاد ایران دارید؟ دولت چه راهکاری برای احیای اقتصاد دارد. اکنون نگرانیهایی برای جهش مجدد تورم هم وجود دارد چه تحلیلی از این وضعیت دارید؟
میدانیم که شدت تحریم ها در سالهای اخیر خیلی بالا رفته است ولی بهنظر من اقتصاد کشور همیشه قادر است خود را با تحریمها تطبیق دهد. در سی سال گذشته راجع به تحریم صحبتهای بسیاری کردهام و توضیح دادهام که همواره وقتی اقتصاد کشوری مورد تحریم خارجی قرار میگیرد، در ابتدا اثرات آن بر اقتصاد بسیار شدیدتر است چون اثر علامتی هم دارد و بهدنبال آن بازار ارز و بازارهای وابسته دچار بحران میشوند ولی رفته رفته این بحران فروکش میکند. با این همه معتقدم تحریم بهدنبال خود فرصتهایی هم به همراه میآورد. تحریم تشویق میکند اقتصاد داخلی کشور گسترده شده و تابع تولیدات خود شود. نکتهای که اکنون در رابطه با بحران کرونا و تحریمهای ایران وجود دارد این است که تحریم نفت ایران باعث شده که کرونا نتواند بحران دیگری از بابت کاهش فروش نفت بر اقتصاد ایران تحمیل کند. اکنون کشورهای همجوار ایران مانند عربستان سعودی و عراق بهدلیل اینکه برای فروش نفت خود در اثر شیوع بیماری کرونا دچار مشکل شدهاند از این بحران بیماری به مراتب آسیب اقتصادی بیشتری نسبت به ایران دیدهاند. این شرایط به دولت ایران اجازه میدهد که برای خود جایگاه جدیدی تعریف کند. به نظر من در چنین شرایطی ما نباید زیاد نگران موضوعی مانند کسری بودجه دولت باشیم. یکی از عوامل مهم تورم در اقتصاد ایران نرخ ارز است. در سالهای اخیر در اقتصاد ایران بحران ارزی به وجود آمد و نرخ ارز ناگهان از 3500 تومان به حتی 18 هزار تومان در بازار آزاد رسید. این جهش خود مهمترین عامل تورم در اقتصاد ایران بوده است. اگر بخواهم دلیل آن را واکاوی کنم باید بگویم که جهش ارز باعث تورم کالاهای وارداتی میشود و از سوی دیگر کالاهای تولید داخلی هم جنبه صادراتی دارند و مصرف داخلی ناگزیر است با مصرف خارجی رقابت کند. همین شرایط منجر به افزایش قیمتها میشود. بنابراین افزایش تورم به اندازهای که تصور عمومی در ایران باور دارد، به کسری بودجه دولت مرتبط نیست. از این بحث نتیجه میگیرم که تورم شدیدی درانتظار اقتصاد ایران نخواهد بود و از تبعات تورم پیش رو هم نباید چندان واهمه داشت مشروط بر اینکه دولت در اجرای سیاستهای خود هوشیارانه عمل کند. تأکید میکنم دولت باید در نوع هزینهها و حمایتهای خود دقت کند که مورد تأیید همگان قرار گیرد. مردم باید سیاستگذاری دولت را تأیید کنند. اگر این اعتماد عمومی نسبت بهکارآمد بودن سیاستهای اقتصادی دولت در زمان شیوع کرونا شکل بگیرد، دولت دیگر لازم نیست چندان به فکر آثار تورمی این حمایتها باشد. اگر کمکهای دولت به گونهای باشد که عرضه کالا ادامه یافته و کاهش تولید را کم کند خود به خود به عرضه کل کشور کمک کرده و این روند درمسیر کاهش فشار تورمی است.
تأکیدتان بر این است که میزان موفقیت دولت در نتیجهبخش بودن آنها، بیشتر منوط بر شناسایی گروههای هدف است؟
بله و این حمایتها دو بخش است. بخش اول مربوط به دهکهای پایین درآمدی است که در اثر کرونا زندگی آنها با دشواری بیشتری روبهرو شده و اکنون نیاز به حمایتهایی برای تأمین حداقلهای زندگی دارند. بخش دوم کمک مربوط به حفظ مشاغل افراد است و این دو سیاست مکمل همدیگر است.
دولت برای حمایت از این دو بخش که به آن اشاره کردید با محدودیت روبهرو است. تحریم نفتی وجود دارد، درآمد مالیاتی به دلایل مختلف از جمله نابسامانی نظام مالیاتی، قادر به تأمین مصارف دولت نیست، از منابع صندوق توسعه ملی هم برداشت کرده و اکنون ظاهراً تنها گزینه روی میز استقراض از بانک مرکزی است. بعضی میگویند در شرایط موجود استقراض از بانک مرکزی تنها و بهترین گزینه است. چه توصیهای دارید؟
به نظر من اوراق قرضه دولتی هم گزینه مناسبی است هر چند دولت برای استفاده از این ابزار باید سود مناسبی در نظر بگیرد. بویژه در شرایطی که بورس ایران رکورد شکنی میکند. بورس ایران این روزها وضعیت جالبی دارد. در حالی که بازار بورس در دنیا با بحران روبهرو شده بازار بورس در ایران رونق گرفته است.
به نظر شما اوراق قرضه دولتی با سود جذاب به سیاست استقراض از بانک مرکزی ارجحیت دارد؟
بهنظر من دولت ترکیبی از دو گزینه را باید به کار ببندد. یعنی هم استقراض از بانک مرکزی و هم استفاده از اوراق قرضه دولتی. این دو میتوانند برای دولت تأمین منابع مالی کنند تا سیاستهای خود را بهصورت هوشمند اجرا کند. با این حال نباید به نحوی عمل شود که استقراض از بانک مرکزی دائمی شود. دولت باید حدی برای آن در نظر بگیرد. مثلاً پیشبینی کند با توجه به اینکه به نظر میرسد کشورها تا یک سال و نیم با این بیماری درگیر هستند، برای پوشش نیازهای خود در زمینه حمایت از آسیبهای اقتصادی کرونا تا مثلاً همان 1.5 سال مجاز باشد از منابع استقراض از بانک مرکزی استفاده کند. حالا اگر مثلاً واکسن آن کشف شد دیگر نیازی به ادامهدار شدن این سیاستها نیست. اکنون دولت باید هر چه درتوان دارد برای حداکثر کردن مشارکت مردم در اقتصاد به کار ببندد. تأکید میکنم اکنون دیگر بحث گسترش تولید و اشتغال در میان نیست بحث حفظ اشتغال در سطح پیش از شیوع کروناست. دولت باید کمک کند مشارکت مردم در اقتصاد که در اثر کرونا کاهش یافته دوباره افزایش یابد. در اقتصاد ایران مشارکت مردم 30 درصد است. در نظر بگیرید در کشور امریکا مشارکت 60 درصد است طبیعی است که آن اقتصاد لطمه بیشتری از این وضعیت میبیند و راه دشوارتری در پیش رو دارد.
آیا در کرونا فرصتی برای احیای روابط خارجی ایران میبینید؟
این موضوع بر میگردد به اعتمادی که مردم به دولت از خود نشان میدهند. اگر دولت کار خود را بدرستی انجام دهد، به عبارتی هم در ارائه حمایتهای خود شفاف باشد و هم کارآمد و به این ترتیب سرمایه اجتماعی خود را ارتقا دهد میتواند با جهان ارتباط بهتری برقرار کند. با توجه به تحریمهایی که ایران درگیر آن بوده است و گرفتارهایی که از این طریق گریبان اقتصاد ایران را گرفته است، حالا فرصتی وجود دارد که جهان خارج از امریکا و انگلستان، با ایران روابط بهتری برقرار کنند. امریکا و انگلستان را مستثنی کردم چون به نظر من ایران هر کاری بکند این دو کشور به خاطر سیاستها و منافع خود با ایران سازگاری نخواهند کرد. ولی به هر حال میتوان زمینههایی فراهم کرد که با کشورهای دیگر روابط بهتری برقرار کرده و حمایتهای آنها را جلب کنیم.
عدهای درباره آمارهایی که تریبونهای رسمی ایران در خصوص میزان مبتلایان به کرونا ارائه میکنند تشکیک ایجاد میکنند. البته در این زمینه برخی کشورهای دیگر هم وضعیت مشابهی دارند. چقدر آمارهای رسمی کشورها را قابل اتکا میدانید؟
مسئولان ایرانی باید توضیحات تکمیلی را درباره آمارهایی که در زمینه کرونا اعلام کردهاند، به شهروندانش ارائه کنند. ماجرا از این قرار است که تعدادی از کسانی که مبتلا میشوند هرگز توسط دولت شناسایی نمیشود. ممکن است خود افراد هم هیچ وقت متوجه نشوند که مبتلا شدهاند و این موضوعی است که برای همه کشورها صدق میکند. ایران باید تعداد بیشتری از افراد را تست کند تا هم آمار دقیقتری از میزان مبتلایان به کرونا را ارائه کند و هم محیط کار افرادی را که میخواهند به کار برگردند، ایمنتر کند. چندی پیش وضعیت ابتلا به کرونا در یکی از کشتیهای گردشگری بهنام «Diamond princess» بررسی شد که 3711 نفر مسافر و خدمه داشت. تست کرونا به روی همه آنها انجام و مشخص شد از میان مسافران کشتی 712 نفر مبتلا به کرونا بودهاند. در حالی که حدوداً 46 درصد از آنها تقریباً هیچ نشانهای از بیماری را در خود بروز نداده بودند. در نتیجه همین بررسیها و مشخص شدن نهفته بودن بیماری در بسیاری از افراد، امریکاییها هم چندی پیش اعلام کردند که ممکن است تعداد مبتلایان شاید تا 10 برابربیشتر از آماری باشد که دولت ارائه میکند. واقعیت این است که دولتهای دیگر دنیا هم آمار دقیقی از اینکه تعداد مبتلایان دقیقاً در چه سطحی است ندارند ولی این موضوع را لحاظ کردهاند که احتمالاً آمار بیمارانی که تست نشده ولی مبتلا بودهاند بیشتر از آن مواردی باشد که ارائه میکنند. بههمین دلیل است که وقتی دانشگاه امریکایی جانز هاپکینز میخواهد آمار مبتلا به بیماری کرونا را اعلام کند، یادآور میشود که بین تعداد افرادی که ابتلای آنها به کرونا اثبات شده و کل افرادی که کرونا دارند ولی شناسایی نشدهاند، تفاوت وجود دارد.اطلاعات حاکی از آن است که به ازای هر نفری که ابتلای آن به کرونا اثبات میشود بین 10 تا 20 نفر دیگر هم مبتلا میشوند که شناسایی نشدهاند. این مسأله فقط مربوط به ایران نیست. بنابراین در همه کشورها تعداد مبتلایان بیش از آن چیزی است که دولتها اعلام میکنند و این موضوعی است که دولت ایران میتواند از آن استفاده کند. دولت ایران میتواند با تست بیشتر افراد آمارهایش را تعدیل کند و در همین راستا اعتماد عمومی بیشتری را جلب کند. یکی از کشورهایی که در این زمینه خوب عمل کرده، آلمان است. آلمان با تست بیشتر و بیشتر افراد به تعداد دقیقتری از مبتلایان خود دست یافته است و این میتواند به جلب اعتماد مردم کشورش کمک کند. بهنظر من هیچ ایرادی ندارد که تعداد مبتلایان در کشوری بالا باشد. اتفاقاً هر قدر تعداد مبتلایان بالاتر باشد، نشان دهنده این است که به ابتلای 60 درصد از بیماران نزدیکتر شدهایم و این میتواند باعث امیدواری باشد که به پایان آسیبهای ناشی از گسترش بیماری نزدیکتر میشویم. موضوعی که اهمیت دارد و برای کشورها حیثیتی تلقی میشود، نرخ مرگ ومیر مبتلایان است که میدانیم از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. دراین مورد نیز دولت ایران میتواند سریعتر آمارها را گردآوری کند. چرا که طبق دستور اسلام افرادی که فوت میشوند باید سریعتر دفن شوند و بنابراین آمار آنها سریعتر به دست میآید ولی مثلاً در کشوری مانند انگلستان اینطور نیست و ممکن است در ثبت آمار مرگ و میر یکی دو هفته تأخیر بیفتد. البته باید بگویم مسأله ارائه نشدن آمار دقیق و انتقادی که از این بابت به دولت می شود در بسیاری از کشورهای جهان صدق میکند. اکنون انگلستان هم متهم به کمگویی در آمارهای مربوط به مرگ و میر ناشی از کرونا است. بسیاری از مسئولان این کشور متهم هستند که مرگ و میر بخشی از جمعیتی که بر اثر کرونا جان خود را از دست میدهند بنا به دلایل دیگری بجز ابتلای به کرونا ذکر میکنند و تلاش دارند با این اقدامات نرخ واقعی مرگ و میر ناشی از کرونا در این کشور را کمتر نشان دهند.
به بوریس جانسون هم انتقادات گستردهای وارد شد. عمدتاً از این نظر که وی از ابتدای ورود بیماری آن را جدی نگرفت و کشور انگلستان را با مشکلات جدی روبهرو کرد. چه تحلیلی دارید؟
بهنظر من رفتار بوریس جانسون در قیاس با سایر سیاستمداران اروپایی سهلانگارانهتر بود. درست است که این بیماری نخست به ایتالیا و اسپانیا وارد شد و در آنجا تعداد بیشتری را درگیر کرد ولی انگلستان میتوانست از تجربیات این کشورها استفاده کند. با این حال بوریس جانسون در ابتدا این بیماری را جدی نگرفت و اقدامات برای مبارزه علیه این بیماری در انگلستان به تأخیر افتاد که نتایج ناخوشایندی به همراه داشت و دیدیم شخص بوریس جانسون هم به بیماری کرونا مبتلا شد. در نهایت باید بگویم که سیاستهای درست دولتها در برابر این بیماری این است که برای مبارزه با آن زودتر به میدان بیایند، تستها را در سطح وسیع به کار گرفته وآمار مربوط به بیماری را هم شفاف اعلام کنند. در بعد سیاستگذاری اقتصادی هم باید شناسایی دقیق گروههای آسیبپذیر؛ هم در معیشت و هم در شغل انجام شده و حمایتهای لازم از آنها صورت بگیرد. باید بهدنبال آن بود که مشارکت اقتصادی افراد را بالا ببریم، ضمن اینکه فاصلهگذاری اجتماعی هم رعایت شود. اجرای این برنامهها نیاز به بردباری مردم دارد و بردباری مردم هم مستلزم جلب اعتماد آنهاست. سیاستگذار در شرایط کنونی وظیفه دارد بیش از هر زمانی با مردم رو راست و شفاف باشد و اطمینان بدهد که در افق مشخصی و با تدابیری که اندیشیده شده و همکاری که مردم خواهند کرد وضعیت بتدریج بهبود خواهد یافت.
روزنامه ایران