فرض کنیم خبر مربوط به بیمارستان خمینی شهر صحت دارد و پزشک و پرستار به خاطر عدم پرداخت پول کار انجام شده، یعنی زدن بخیه به صورت یک پسر بچه چهار ساله، بخیه ها را کشیده اند. ظاهرا این خبر قلب جامعه ایران را به درد آورده، که جای بسی تعجب است. بگذارید موضوع را از زاویه دیگری نگاه کنیم.
۱- گذشتن از دستمزد کار آسانی که نیست هیچ، تاحدی هم غیرممکن است. از نگاه اقتصادی، بحث نزاع فوق بر سر عدم پرداخت پول از جانب کسی بوده که از یک کالا یا خدمت استفاده کرده است. کدام شاغلی را می شناسیم که حاضر باشد از ۱۵۰ هزار تومان دستمزدش بگذرد؟ کدام صنف هست که کاسبکاران آن حاضرند ۱۵۰ هزار تومان دستمزدشان را نادیده بگیرند؟ فرض کنید برویم سوپرمارکت: آیا بعد از خرید اگر بگوییم توان پرداخت پول نداریم همۀ اجناس محترمانه به ما تحویل می شود؟ آیا اگر برویم و از یک مهندس عمران بخواهیم نقشه ای دم دستی برای ما بکشد، بعد بگوییم ۱۵۰ هزار تومان دستمزدت را نداریم، نقشه را پاره نمی کند؟ اگر نانوایی برویم و پول نان را ندهیم، دعوا بالا نمی گیرد؟ اگر سوار تاکسی شویم و کرایه ندهیم، نزاع برپا نمی شود؟ اگر به یک استاد برجسته دانشگاه در رشته های اخلاق، اقتصاد، جامعه شناسی، روانشناسی تلفن کنیم و او را برای سخنرانی دعوت کنیم، آیا اولین سوالی که بهطور معمول می پرسد این نیست که دستمزد چقدر است و کی می دهند؟ و اگر پولش را ندهیم، هر جا نشست خاطره تلخ خود را بازگو نمی کند؟ اگر پول بلیت کنسرت محمدرضا شجریان را نداشته باشی، آیا به تالار وحدت راهت می دهند؟ اگر پول بلیت تئاتر را نداشته باشی، می گذارند راحت بنشینی و ببینی؟ اگر به کتابفروشی بروی و پول کتاب را ندهی چطور؟ اگر به سازمان تأمین اجتماعی بروی و درخواست خدمات مجانی کنی چطور؟ سازمانی که وظیفه اش حفظ کرامت انسانی است! آیا شورای حل اختلاف خودش همیشه میان خانواده های شاکی یک اختلاف جدید به دلیل طولانی بودن زمان خدماتش ایجاد نمی کند؟ آیا در شورای حل اختلاف اگر پول یک کپی را ندهید شکایت شما ثبت می شود؟ چند قالیشویی را می شناسید که قالی را متناسب با توقع شما بشویند؟ چند معلم یا استاد دانشگاه را می شناسید که به بهترین شکل وظیفه خود را انجام نمی دهند، اما پول کامل می گیرند؟ چندبار به آموزشگاه راهنمایی و رانندگی رفته اید و مدرس رانندگی پول بنزین را از شما نگرفته است؟ در مشاغل خدماتی این مشکل بسیار جدی تر است: فرض کنید بروید آرایشگاه مردانه یا زنانه. بعد از اصلاح یا رنگ ساژ یا برداشتن ابرو یا مانیکور کردن، بگویید پول ندارم. مطمئنم در آرایشگاه مردانه اگر خون به پا نشود، نزاع حتمی است.
تقریباً مطمئنم شغلی وجود ندارد که شاغلان آن حاضر باشند بعد از ارائه کالا یا خدمت مربوطه، از کنار دستمزدشان به راحتی بگذرند. بنابراین، نباید چندان از رفتار این پزشک شوکه شویم. او کاری را کرده که هر روزه در پیرامون ما اتفاق می افتد. نتیجه: کسی حاضر نیست از دستمزدش به این راحتی ها بگذرد. نه پزشک، نه تعمیرکار و نه استاد اخلاق و اقتصاد دانشگاه. اما مشکل وقتی تشدید می شود که همه شاغلان می بینند هر روز نابرابری اجتماعی تشدید می شود و گروهی فقط به خاطر رانت میلیاردر می شوند. آن وقت همه دست به کار می شوند تا زودتر ثروتمند شوند. دور باطل رذیلت به جای دور فضیلت از این همینجا کلید می خورد.
۲- این اتفاق، بهانه خوبی است برای بیان چند موضوع دیگر: کدام یک از ما در زندگی روزانه خودمان با رفتارهایی عجیب از سوی دیگران مواجه نمی شویم. منظورم دقیقا تقلب در معامله یا کلاهبرداری است. چند موبایل فروش می شناسیم که موبایل تقلبی نمی فروشند؟ چند مهندس عمران ناظر بر ساخت می شناسید که دقیقاً مطابق با پروانه صادره رفتار کرده باشد؟ چند صاحب ساختمان می شناسید که مجوز چهار طبقه گرفته باشند و پنج یا شش طبقه نساخته باشند؟ چند مبل فروش می شناسید که همان جنسی را که حتی در ظاهر دیده اید به شما تحویل بدهند؟ چند دندانپزشک می شناسید که هیچگاه بعد از ارائه خدماتش متوجه نشوید موادی که برای تعمیر دندان شما استفاده کرده تقلبی نبوده اند؟ چند سونوگرافیست می شناسید که برای پیدا کردن یک سنگ در کلیه بیمار بیش از ۳ دقیقه وقت صرف کند؟ (یکبار برای پیدا کردن یک سنگ در کلیه ام ۸ بار به سونوگرافیست مراجعه کردم. چهار بار اول می گفتند سنگی وجود ندارد. در سه بار بعد اندازۀ آن ۳ میلیمتر بود. بار هشتم (خواهر یکی از دوستانم) شد ۱۱ میلیمتر و سر از اتاق عمل درآوردم). چند تعمیرکار خودرو می شناسید که در تعمیر خودرو شما بیشترین دقت را کرده باشند؟ چند فروشنده لوازم یدکی می شناسید که جنس چینی را به جای آلمانی نفروشند؟ چند فروشنده خودرو می شناسید که خودرو باکیفیت به شما بفروشند؟ چند بار بلیت هواپیما خریده اید که یا تأخیر داشته یا پراز لغو شده است؟ این فهرست تمامی ندارد. اما بهطور قطع، در تمام حرفه های فوق و سایر حرفه ها آدمهایی هستند که می کوشند با روند منفی حاکم بر این بازارها مبارزه کنند. اما به وضوح می بینیم که توانی ندارند. زیرپا گذاشتن قوانین و کسب درآمدی از این مسیر، به یک نهاد رسمی –منظور قاعده بازی است- تبدیل شده اند. قاعده بازی در جامعه ایرانی در حال حاضر دو چیز را خوب ترویج می کند: ثروتمند شدن ربطی به کار و تلاش ندارد. برای ثروتمند شدن هر کاری می شود باید کرد.
۳- چندبار برایتان پیش آمده که برای یک مشکل مشخص چند دستورعمل دریافت کرده اید و موجبات سردرگمی شما پیش آمده و حتی آسیب هم خورده اید. این مسائل و مشکلات در حوزه های مختلف دیده می شود: چشمم قرمز شده بود. به ۶ پزشک مراجعه کردم. دومی گفت اصلا داروهای اولی را استفاده نکن. سومی درباره دومی همین را گفت. چهارمی درباره سومی همان را گفت. پنجمی هم همینطور. به ششمی گفتم: دکتر این همه دارو که من استفاده کرده ام و شما و همکارانتان چند روز بعد می گویید استفاده نکن، آسیبی به من نمی زند. به فکر فرو رفت و گفت ایشالا نه. بارها یک دندانم را که خرابی مشخصی داشته به بیش از ۵ دندانپزشک نشان داده ام و هر یک، قیمتی متفاوت برای کارشان گفته اند. تفاوتها هم کم نبوده و گاهی تا یک میلیون تومن بوده است. اما مشکلی دیگر: بارها برایم اتفاق افتاده که به یک دندانپزشک مراجعه کرده ام که گفته دندانت را کجا درست کرده ای؟ اوایل با افتخار آدرس می دادم. فوراً گفته موادش تقلبی بوده. تعمیرکاران خودرو و لوازم خانگی در این حوزه ید طولایی دارند و به راحتی می توانند تقلب کنند و چاره ای هم جز عمل کردن به خواسته هایشان وجود ندارد. فقط چند روز بعد است که متوجه می شوی کلاه خوبی سرت رفته است و البته یکی پولدارتر شده است. بارها از نمایندگی خودرو با من تماس گرفته اند و می گویند برای بازدید خودرو به نمایندگی ما مراجعه می کنید. پاسخم همیشه منفی است. یکبار که خودرو را برای رفع یک عیب به آنجا بردم، در مسیر برگشت دسته موتور شکست. وقتی با نمایندگی مربوطه تماس گرفتم گفت این به ما ربطی ندارد. در این موارد چه می شود کرد؟ واقعاً هیچ کاری نمی شود کرد. بدون تعارف فقط شما پولی را داده اید و دوباره هم باید پول بدهید. انتقال نامنصفانه درآمد از یک جیب به جیبی دیگر.
۴- خصوصی یا دولتی: مشکلی که در بیمارستان خمینی شهر پیش آمد نمونه خوبی است از اینکه، کم نیستند مثالهایی که نشان می دهند خصوصی یا عمومی بودن اهمیتی در ارائه خدمات ندارد؟ این بیمارستان دولتی بوده است. اما آیا اگر یک بیمارستان خصوصی بود چنین اتفاقی نمی افتاد؟ به سختی می توان به این سوال پاسخ مثبت داد. شرکتهای اتوبوسرانی بین شهری کاملاً خصوصی اند. آیا نحوه ارائه خدماتشان خوب است؟ تقریباً پاسخ مثبت نیست. شرکتهای هواپیمایی چطور؟ اگر پرواز شما در نیمه شب لغو شود شرکت هواپیمایی برایتان چکار می کند؟ مهری پشت بلیت می زند و خداحافظ.
۵- اما موضوعی مهمتر: در هر مبادله و بده- بستانی معمولاً یکی از طرفین اطلاعات بیشتری نسبت به دیگری دارد و این کار همه ما را در موقعیت خاصی قرار می دهد. برای مثال وقتی به تعمیرکار خودرو مراجعه می کنید او فورا می گوید فلان قطعات خراب است و اینها را بخر و بیار. چند بار برایتان پیش آمده که بعد از اجابت خواسته تعمیرکار، ماشینتان درست نشده است؟ چند بار برایتان پیش آمده که بعد از یک ساعت کار دندانپزشک روی دندانتان، آن دندان آرام نشده است؟ این فهرست هم تمامی ندارد. چند بار شنیده اید که آپاندیس کسی را درآورده اند و بعد فهمیدند بیماری دیگری دارد.
۶- توافق اخلاقی دال بر انجام توافق نیست. چند بار برایتان پیش آمده که بعد از تصادف با طرف مقابل بر سر مقصر بودن وی توافق کرده اید. اما بعد از برهم خوردن صحنه، او توافق را برهم زده و شما را محکوم کرده است؛ گرچه تحصیلات عالیه هم داشته است. حالا اگر به شورای حل اختلاف مراجعه کنید، انقدر این فرایند پیچیده است که در بیشتر موارد باید از کنار آن گذشت و بی خیال شد. ساختارهای حقوق اقتصادی این جامعه چنان شکل گرفته که همیشه به نفع کسانی است که توافق اخلاقی را زیرپا می گذارند و این یعنی ترویج ضدفضیلت یا رذیلت در جامعه که بسیار خطرناک است.
۷- تمامی پرسشهای فوق و نمونه هایی که به آنها اشاره شد به یک موضوع مهم ارجاع می دهند: کسب درآمد با حداکثر سود، رویه ای است که بر زندگی ما غالب است و اشکالی هم ندارد اگر همه چیز سرجایش باشد. اما اگر پزشک، تعمیرکار، راننده تاکسی، آرایشگر، اقتصاددان، معلم اخلاق، شهرداریچی و …. همه بخواهند با استفاده از اطلاعات بیشتر و مزیتی که دارند به هزینه مشتری، پول بیشتری در بیاورند، دیگر نباید از حادثه ای مانند انچه در بیمارستان خمینی شهر اتفاق افتاد، شگفت زده شد. این مشاغل تبدیل می شوند به تنها مفر موجود برای ثروتمندشدن، درست مثل همان رانتجویان. اینجاست که تعادل عمومی اجتماع برهم می خورد.
۸- اعتماد و اخلاق اجتماعی و رفتار مبتنی بر اصول اخلاقی در گذر زمان در جامعه شکل می گیرند و به عبارتی یک شبه پدید نمی آیند. اما یک شبه از بین می روند! بعید می دانم این پزشک در اروپا بزرگ شده باشد؟ همان طور که تعمیرکاران و استادان دانشگاه و دندانپزشکان و شهرداریچیها و مهندسان عمران و همه ما در اروپا بزرگ نشده ایم. ما در همین جامعه شکل گرفته ایم و زاییده همین ساختارهای اقتصادی و اجتماعی هستیم که حداکثرسازی درآمد بدون توجه به اصول اخلاقی را به رویه ثابت زندگیمان تبدیل کرده اند. این پزشک راهی را رفته، که هر روز ما همگی در آن مسیر جولان می دهیم. آنچه مرا شگفت زده کرده، تعجب جامعه ایرانی از این برخورد است!
۹- چکهای برگشتی که بانک مرکزی آمارشان را مرتب منتشر می کند، متعلق به همین مردم و شاخص خوبی است برای اعتماد به طرف مقابل در معامله. تعداد سزارینهای انجام شده در ایران در مقایسه با اروپا نشان از این دارد که علاوه بر بیمار، در موارد زیادی، پزشک متقاضی چنین عملی است. مصرف لوازم یدکی در این کشور همیشه به تقاضای مالک ماشین نیست و بلکه به دستور تعمیرکار است. از همه جالبتر شاید تعداد ام آر آیهای انجام شده در این جامعه باشد. به نظر من این مثالها همگی نشان از یک چیز دارند: تخریب اخلاقی به دست ما.
۱۰- حرص زدن برای ثروتمند شدن: حرص، گناه است. حرص زدن روشی است برای بد بودن، که در حالی که افرادی حرص می زنند تا ثروتمند شوند نسبت به رنج دیگران توجهی ندارند. حرص بیش از یک گناه شخصی، با فضیلت مدنی در تضاد است. اگر خبری از اعتماد و اخلاق در جامعه باشد، مردمان یک جامعه خوب در کنار هم می مانند و برای حداکثر کردن سود و منفعتشان به هم فشار نمی آورند. اما جامعه ای که در آن مردم می توانند همسایه های خود را برای حداکثر کردن منافع شان تحت فشار بگذارند، جامعه خوبی نیست. بنابراین، وقتی جامعه ما حرص زدن به هر قیمتی را ترویج می کند، دیگر نباید از رفتار این پزشک و همه ماها شوکه شد. وقتی افراد چیزی را به دست می آورند که شایستگی داشتن آن را ندارند، همین حرص است که بدبختی انسان را رقم می زند. اما مشکل وقتی تشدید می شود که جامعه نیز این حریصان را مجازات نمی کند و به آنها پاداش می دهد. حرص زدن به شیوه مرسوم در شرایط فعلی جامعه ایران، فضیلت مدنی را با خاک یکسان کرده است. پزشکف دندانپزشک، مهندسان، کارمندان، اقتصادیها، فلسفه خوانها، و همه تازه کاران می بینند که از مدار اخلاق می شود خورد و نمرد. اما خروج از مدار اخلاق و تبعیت از حرص، کاری می کند کارستان. زود می شود ثروتمند شد. پسف حرص در شکل بد خود، جای خودش را باز میکند. جامعه خوب با این چنین حرص زدنی سر سازگاری ندارد و می کوشد خیر عامه و فضیلت مدنی را در پای این سود و منفعت کوتاه مدت قربانی نکند. اما همه ما تیشه به دست بر سر شاخ نشسته ایم و بن می بریم. همه در یک گوشه و سر به زیر برف در حال تخریب کردن دیوارهای اعتماد پیرامون خودمان هستیم. این شیوهِ اخلاقیِ مد شده فعلی، حکایت از این دارد که هرکسی درآمد بیشتر را بر کمتر ترجیح می دهد، بدون اینکه به شیوه دستیابی به آن درآمد توجه داشته باشد. این یعنی زنگها برای اخلاق جامعه ایرانی و قاعده طلایی اخلاق (با دیگران چنان رفتن کن، که توقع داری دیگران با تو رفتار کنند) به صدا در آمده اند.
*در همه مشاغلی که از آنها نام بردم هستند انسانهایی که شرافتمندانه کار می کنند.
منبع: سایت شخصی فرهادی پور