«سرانجام انسان طراز نوين فروريختن توهمات»
نویسنده: سوتلانا الکسیویچ
مترجم: مهشید معیری، موسی غنی نژاد
ناشر: مینوی خرد
تاریخ انتشار: 1397
در 520 صفحه و قیمت 60000 تومان
معرفی کتاب:
مدتی است کتاب "سرانجام انسان طرازنوین؛ فروریختن توهمات" نوشته سوتلانا الکسیویچ -روزنامه نگار برنده نوبل- با ترجمه مهشید معیری و موسی غنی نژاد از سوی انتشارات مینوی خرد روانه بازار کتاب شده است. معیری دانش آموخته اقتصاد از دانشگاه سوربن فرانسه است. او در گفتگو با تجارت فردا از زیر و بم کتاب و روایت نویسنده آن از واقعیات جامعه کمونیستی می گوید:
آرمانگرایی شدید و بریده از واقعیت ویژگی اصلی جامعه شوروی پیش از فروپاشی نظام کمونیستی است که رهبران انقلاب اکتبر آن را مطرح ساخته و در سطح گستردهای در میان تودههای مردم تبلیغ میکردند و البته توانستند طرفداران نسبتاً پرشماری هم در ابتدای امر برای این آرمانگرایی ایجاد کنند. رهبران سیاسی و طرفداران کمونیسم برای رسیدن به آرمان خود از هیچ کاری از زندان و شکنجه گرفته تا فرستادن «مخالفان» به اردوگاههای کار اجباری و اعدام رویگردان نبودند.
اهمیت این کتاب در به تصویر کشیدن واقعیت زندگی مردمان عادی در جریان برساختن آرمان دستنیافتنی یا برپاساختن بهشت کمونیستی است. این کتاب به زیبایی و به گونهای هنرمندانه نشان میدهد که تحقق بخشیدن به آرمان بریده از واقعیت یعنی تغییر دادن ماهیت انسان یا ایجاد انسان طراز نوین ناممکن است اما اقدام برای رسیدن به هر آرمان ناممکنی امکانپذیر است، گرچه هزینههای انسانی که باید برای این اقدام بیهوده پرداخت احتمال دارد بسیار سنگین باشد. نقطه قوت این کتاب به نظر من در این نکته نهفته است و اینکه به صرف دست کشیدن از این آرمان هم، مسائل بهجامانده از آن اقدام به راحتی از بین نمیرود.
هنر نویسندگی که الکسیویچ به نمایش میگذارد کاملاً متعهد است اما متعهد به انسان واقعی و ارزشهای انسانی واقعی، نه متعهد به ایدئولوژیهای انتزاعی و آرمانگرایی خیالپردازانه که میخواهند در روی زمین بهشت درست کنند و مردمان را به زور به داخل آن بهشت هل دهند. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان ایرانی سرسپرده ایدئولوژیهای چپگرایانه هستند و انسانیت را تنها در چارچوب این ایدئولوژیها جستوجو میکنند. برخی از نویسندگان با استعداد ایرانی که زمانی دل در گرو حزب توده داشتند، حتی پس از فروپاشی شوروی و رو شدن آرشیوها و اسناد جنایات کمونیستها هم حاضر به پذیرفتن واقعیتها نشدند و فروپاشی را به حساب توطئه سرمایهداری غرب گذاشتند.
ماهیت انسان را نمیتوان تغییر داد، پروژه ساختن انسان طراز نوین یعنی موجودی که با فدا کردن زندگی شخصی خود صرفاً در خدمت جمع قرار میگیرد خیالی باطل و ناممکن است. اقدام برای این کار ناممکن الزاماً ناممکن نیست و اغلب در عمل تبدیل به پروژهای بسیار پرهزینه و فاجعهبار میشود. در روی زمین نباید در پی ساختن بهشت رفت و با سلب آزادیهای مردم بهزور آنها را به درون این بهشت هل داد. انسانها را باید آزاد گذاشت تا راه خود را انتخاب کنند و البته مسوولیت آن را هم بپذیرند. از سوی دیگر، مردم باید بدانند که روی دیگر سکه آزادی فردی مسوولیت فردی است. سلب مسوولیت از خود، آزادی را هم از بین میبرد.