کتاب: «چین چگونه سرمایهداری شد؟»؛ رونالد کوز، نینگ وانگ؛ ترجمه پیمان اسدی؛ دنیای اقتصاد
چین مدرن؛ درسهایی برای ما
چین چگونه سرمایهداری شد؟
نویسنده: رونالد کوز، نینگ وانگ
ترجمه: پیمان اسدی
دنیای اقتصاد، چاپ اول ۱۳۹۳
۳۹۲صفحه، ۲۲۰۰۰ تومان
این کتاب را در تهران فروشگاه اینترنتی شهر کتابو در شهرستانها پاتوق کتاب فردا تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰%تخفیف ویژه عرضه میکنند، در صورت تمایل در تهران اینجا و در شهرستانها اینجاکلیک کنید.
*****
این توضیح لازم است که استفاده از عبارات سرمایهدار و سرمایهداری در این کتاب محل بحث و مناقشه است چراکه چین با وجود همه پیشرفتهای اقتصادی در چند دهه اخیر امروزه هم خود را متعهد به سوسیالیسم و اقتصاد خود را اقتصاد بازار سوسیالیستی با مشخصهها و مؤلفههای چینی میداند. ازآنجاکه هنوز این کشور توسط حزب کمونیست اداره میشود نام کتاب محل ایراد است.
درباره نویسندگان
«رونالد کوز» (۱۹۱۰-۲۰۱۳) اقتصاددان و نویسنده اهل بریتانیا است که در سال ۱۹۹۱ موفق به دریافت جایزه نوبل در اقتصاد شد. وی از بزرگترین اقتصاددانان و متفکران عصر حاضر و یکی از نظریهپردازان اندیشه نهادگرایی است. مجلات و نشریات معتبر مختلف بهاتفاق او را یکی از برجستهترین اقتصاددانان تاریخ و بزرگِ بزرگان مکتب اقتصاد شیکاگو برشمردهاند. این کتاب آخرین اثر او است که در صدسالگیاش منتشر شد. «نینگ وانگ» که کوز را در این مسیر یاری کرده است استاد دانشگاه آریزونا ، شاگرد و همکار تحقیقاتی کوز در شیکاگو بوده که در زمینه اصلاحات اقتصادی چین سالها مطالعه و تحقیق کرده است.
مقدمه
کتاب «چین چگونه سرمایهداری شد؟» شرح جزییات سفری اعجابانگیز است که در آن چین طی سفری چهلساله از یک اقتصاد کشاورزی سوسیالیستی بسته، به نیروی پیشتاز و تسخیرناپذیر اقتصادی در عرصه بینالملل تبدیل میشود. در این کتاب سلسله اتفاقاتی که منجر به تبدیل نظام اقتصادی چین به سرمایهداری شده مورد بررسی و تجزیه تحلیل قرار گرفته است. علیرغم صدها و هزاران تحقیق و مقاله و کتابی که در مورد پدیده چین به نگارش درآمده هنوز ابهاماتی در مورد اصلاحات اقتصادی چین وجود دارد. نویسندگان کتاب در این اثر مشترک، اطلاعات تحولات رخداده و تفسیری از آن را گردآوری و ارائه کردهاند. آنگاه با همکاری یکدیگر دیدگاههای خود را به بحث گذاشتهاند. نتیجه نهایی حاصل تعامل نزدیک این دو نویسنده است. نویسندگان میگویند دیدگاه و تفسیر آنها از اطلاعات گردآوریشده از گفتوگوها و تعداد وسیعی از منابع چینی و انگلیسی، ممکن است با آن چیزی که در منابع مورداستفاده قرار میگیرد و نیز متون رایج استفادهشده فرق داشته باشد. چنانکه در تعدادی از وقایع مهم تفسیر و بیان آنها آشکارا با تفاسیر رایج فرق دارد.
کتاب از شش فصل تشکیل شده است:
فصل اول: چین در زمان مرگ مائو
فصل دوم: چین در فرآیند گذار
فصل سوم: چگونه اصلاحات بازاری چین شروع شد؟
فصل چهارم: پرندهای در قفس؛ اصلاحات بازاری در سایه سوسیالیسم
فصل پنجم: رشد فراتر از سوسیالیسم؛ سرمایهداری با مشخصههای چینی
فصل ششم: از نظام سرمایهداری تا نظامهای سرمایهداری
بخشهایی از کتاب را با هم مرور میکنیم تا بیشتر با این سفر پرماجرا آشنا شویم.
«اصلاحات اقتصادی چین، در اوایل و در طول روند خود، هرگز برای تضعیف و از بینبردن سوسیالیسم و حرکت در مسیر سرمایهداری تصور نمیشد، بلکه هدف آن وفق بیانیه ۱۹۷۸نوسازی سوسیالیستی بهعنوان انقلاب دوم با توسعه اقتصادیای که مائو در دستیابی به آن ناکام مانده بود تعریف میشد. نتیجه این تطبیق تبدیل چین به کشور نو سوسیالیستی تا انتهای قرن بیستم بود. در ابتدا حزب کمونیست کاملاً خود را در تضاد با اصلاحات بازار میدید. کمونیسم و سرمایهداری بهعنوان ایدئولوژیهای رقیب در تقابل با یکدیگر قرار دارند، اما حزب کمونیست زمانی که بقای خود را در خطر ببیند ممکن است اجازه تجربه هر چیزی حتی سرمایهداری را بدهد.
قائل شدن به تفکیک میان حزب کمونیست و کمونیسم بسیاری را در رویکردشان نسبت به گذار اقتصادی دچار بدفهمی کرده است. این مسئله به این اعتقاد دامن میزند که اصلاحات بازار در کشوری سوسیالیستی بدون از بین رفتن کل ساختار کمونیستی، چه ایدئولوژی و چه سازمان سیاسی، ممکن نیست. رویکرد اصلاحات تدریجی با بهبود و نوسازی ساختار اقتصادی موجود از ابتدا رد و موجب ظهور رویکردی با نام «انفجار بزرگ» شد. بسیاری از اقتصاددانان که در سمت مشاور سیاستگذاران فعالیت میکردند معتقد بودند که درصورتیکه نشانههای سوسیالیسم کاملاً زدوده شود، تسلط اقتصاد مدرن میتواند اقتصاد بازار را از نو سازمان دهد. در سال ۱۹۸۱ هو یائو بانگ، رئیس حزب کمونیست و در سال ۱۹۸۲ دبیرکل آن شد. او در مصاحبه با روزنامه کمونیستی ایتالیایی یونیتا در سال ۱۹۸۴ سؤالی را پیش روی خود و حزب قرار داد: «از آنجا که از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بیش از ۶۰سال میگذرد، چگونه است که بسیاری از کشورهای سوسیالیستی نمیتوانند در توسعه اقتصادی از کشورهای سرمایهداری پیشی بگیرند؟ چه چیزی در سوسیالیسم ناقص است؟»
تعهد به سوسیالیسم مانع این نشد که رهبران چینی در سفرهای خارجی و مواجهه با سرمایهداری از ارزیابی مجدد و حتی تحسین سرمایهداری بپرهیزند. وانگژنگ، معاون نخستوزیر در امور توسعه صنعتی در آن زمان، از ۶ تا ۱۷ نوامبر ۱۹۷۸ از بریتانیا بازدید کرد. قبل از سفر، اطلاعات وانگ از سرمایهداری بریتانیا عمدتاً محدود به اطلاعات موجود در آثار مارکس بود. وانگ انتظار داشت حلبیآبادها، فقر و استثمار را در لندن ببیند. با کمال تعجب وانگ متوجه شد دستمزد او یکششم دستمزد مأمور جمعآوری زباله در لندن است. در پایان سفرش، او درک بهتر و دقیقتری از سرمایهداری انگلستان و تعهد چین به کمونیسم پیدا کرد: «فکر میکنم بریتانیا کار بسیار خوبی انجام داده است. تولید محصولات وافر است، سه نابرابری؛ نابرابری بین مناطق شهری و روستایی، بین صنعت و کشاورزی و بین نیروی کار جسمی و فکری که از بین بردن اینها مطابق نظر مارکس وظیفه اساسی سوسیالیسم بود تقریباً در آنجا از بین رفته بودند. بر عدالت اجتماعی و نیز رفاه اجتماعی تأکید فراوان شده بود. بریتانیا بهسادگی میتوانست درصورتیکه توسط حزب کمونیست اداره میشد، الگوی ما باشد.»
شگفتآورترین جنبه اصلاحات اقتصادی چین شاید این باشد که حزب کمونیست چین در سهدهه اصلاحات نهتنها به حیات خود ادامه داد، بلکه شکوفا شد. این مسئله به روشنی نشاندهنده انعطاف سازمانی و وفقپذیری حزب بعد از ناکام ماندن تجربه سوسیالیسم بود، نه شکستناپذیری و برتری مبنایی سوسیالیسم. اما شگفت این است که اصلاحاتی که قصد حفظ سوسیالیسم را داشت به صورت غیربرنامهریزی شده اقتصاد چین را تبدیل به اقتصاد بازار کرد. اسب تروای این داستان حیرتانگیز، اصل چینی «استخراج حقیقت از واقعیت» بود که دنگ شیائوپنگ به اشتباه آن را عصاره و جوهره مارکسیسم خواند. وقتی چین به آزمایشگاه عظیم اقتصادی تبدیل شد، نیروهای رقابتی توانستند جادوی خود را انجام دهند. در فرآیند تجربی اکتشاف، منابع به سودآورترین کار تخصیص مییابند و ترتیبات نهادی و ساختارهای سازمانی برای تسهیل یادگیری جمعی پدید میآیند. با تعدیل و بهبود در میراث مائو، چین گام به گام بدون حرکتهای قهقرایی و بازگشتی، بعد از سیسال اصلاحات که با هدف حفظ سوسیالیسم صورت میگرفت به اقتصاد بازار نزدیک شد. بعد از سقوط دیوار برلین، سوسیالیسم در بلوک شرق رها شد و در چین نیز شکست خورد. دهقانان قحطیزده در روستاها شاهد بازگشت کشاورزی خصوصی بودند؛ و شرکتهای شهری و روستایی که عملکردی بالاتر از شرکتهای دولتی داشتند. داستان اصلاحات اقتصادی چین یکی از موارد لجاجت دلیرانه کارفرمایان خصوصی و تلاشهای تدریجی اجتماع و پشتکار در مبارزه انسانی برای زندگی بهتر است.
برای توضیح دقیق روند اصلاحات چین، باید به همراهی دو نوع اصلاحات در گذار بازار چین توجه شود. اول اینکه دولت چین بعد از مائو به روشنی تلاش میکرد اصلاحات دولتمحور را در دستور کار قرار دهد. بعد از اینکه رهبران چین دیدند همسایگان آسیاییشان و دیگر کشورها به توسعه سریع اقتصادی دست یافتهاند، حس شکست و ناکامی عمیقتر شد. همچنین آنها تحت تأثیر نوآوریهای تکنولوژیک و پیشرفتهای اقتصادی که در طول سفرهای خود به خارج از کشور مشاهده کردند، قرار گرفتند. آنها استدلال کردند که اگر چین تجربه کشورهای توسعهیافته را به کار بگیرد، میتواند خود را ارتقا دهد. رهبران چینی میدانستند که طرحی برای جلو رفتن ندارند. آنها احتمالاً نمیدانستند دقیقاً این راه آنها را به کجا میبرد. با این وجود، هیچ چیز آنها را از اصلاحات باز نداشت و همچنان مشتاق تغییر در اقتصاد ماندند.
اصلاحات دولتمحور در پایان سال ۱۹۷۶ زمانی که هوا گوفنگ برنامه نوسازی را احیا کرد آغاز شد. در دوران هوا، چین سریعاً روند خودتخریبی نزاع طبقاتی را پایان داد و بر نوسازی سوسیالیستی تأکید کرد. یک سال بعد، برنامه جاهطلبانه گشایش اقتصادی را دنبال کرد که بعدها منتقدان آن را «جهش به بیرون» نامیدند. این برنامه برای استفاده از سرمایه خارجی و برای تعداد زیادی پروژههای توسعهای بود که غالب آنها در چارچوب صنایع سنگین و زیرساختهای مرتبط تعریف میشد. اما برنامه «جهش به بیرون» مدت زیادی دوام نیاورد.
اولویت اصلی در سیاست اقتصادی جدید، کشاورزی بود. از نظر دولت، جدیترین نقص در برنامه «جهش به بیرون» تأکید مداوم بر صنایع سنگین به قیمت تضعیف بخش کشاورزی بود؛ چنانکه در بیانیه سال ۱۹۷۸ بر آن تأکید شده بود. کمبود غذا و قحطی مدتها پدیدهای مزمن و فراگیر در دوره مائو بود. بیانیه ۱۹۷۸تأکیداتی چند بر وضع نابسامان بخش کشاورزی چین کرد و خواستار افزایش قیمت خرید محصولات کشاورزی و نیز افزایش سرمایهگذاری در مناطق روستایی شد.
تا آنجا که به صنعت مربوط میشد نخستین هدف سیاست تعدیل، کاهش سرعت توسعه صنایع سنگین و کاهش سرمایهگذاری در بخش تولید و افزایش آن در بخش مسکن و سایر بخشهای مرتبط غیرتولیدی همراه با جبران خدمات نیروی کار میشد. چرخش اقتصادی به سمت کالاهای مصرفی و کاهش وابستگی به سرمایهگذاری ثابت بهخصوص در صنایع سنگین بود. سیاست تعدیل بهسرعت شرایط زندگی در مناطق شهری و روستایی چین را بهبود بخشید. بهعلاوه دولت چین در سال ۱۹۷۸ چارچوبی ابتکاری با عنوان حق نمایندگی و تقسیم سود، برای غیرمتمرکز کردن اقتصاد، افزایش استقلال (حقوق) و انگیزه (سود) بازیگران محلی شامل دولت محلی و بنگاههای شهری و نیز گروههای تولیدی در مناطق روستایی به کار گرفت.
این ابتکار دولت، عمدتاً در سه حوزه انجام شد؛ بنگاههای دولتی، تجارت بینالملل و مالیه عمومی به علاوه بخش کشاورزی.
در کنار مسیر رسمی اصلاحات که توسط دولت هدایت میشد، مسیر دیگری نیز وجود داشت و آن ترکیب چندین دلیل خودانگیخته، با خاستگاه تودهای بود که بعضی از آنها به صراحت از جانب دولت ممنوع شده بود. کشاورزی خصوصی (قبل از ۱۹۸۲)، خوداشتغالی در شهرها (قبل از ۱۹۸۰) از این دست بودند. مواردی نیز بودند مانند خوداشتغالی در شهرها (بعد از ۱۹۸۰) و شرکتهای شهری و روستایی که در قبال آنها سیاستهای دولتی تبعیضآمیز اعمال و بعضی هم که محتاطانه و با احتیاط با آنها تعامل میشد مانند مناطق ویژه اقتصادی.
اصلاح دوم انقلابهای حاشیهای بود. اینیک، اصلاحی از پایین به بالا بود که در اوایل دهه ۱۹۸۰ اتفاق افتاد و بخش خصوصی پرطراوت و نیروهای بازار انعطافپذیر را به اقتصاد چین بازگرداند، درحالیکه بخش دولتی عمدتاً بدون تغییر باقی ماند .برخلاف بنگاههای دولتی که مفتخر به سوسیالیسم و بهرهمند از حمایت شدید و کنترل دولتی بودند، این بازیگران حاشیهای کم و بیش زمانی که تهدیدی برای سوسیالیسم محسوب نمیشدند به حال خود رها میشدند. بهرغم موانع عملی بسیار و سیاستهای تبعیضآمیز، دهقانان در مناطق روستایی و شهروندان بیکار بهسرعت آزادی اقتصادی بهدست آمده را به کارفرمایی خصوصی تعبیر کردند. ایده ایجاد مناطق آزمایشی از دولت محلی گواندونگ آمد که به سختی در حال مقابله با مهاجرتهای غیرقانونی در مرز با هنگکنگ بود. دعوت تاجران از هنگکنگ برای ایجاد کارخانههایی در گواندونگ و استخدام نیروی کار محلی بهعنوان راهحلی مناسب انتخاب شد. ایجاد پارک صنعتی یا منطقه ویژه اقتصادی برای ایجاد محیطی سربسته بود تا تجربهای به شدت نامطمئن و دارای ریسک سیاسی بالا در خارج از اقتصاد سوسیالیستی محک بخورد. با این تدبیر، سوسیالیسم میتوانست به خوبی محافظت شود، درحالیکه سرمایهداری اجازه مییافت در پیرامون باقی بماند.
درباره وجود دو نوع اصلاحات، یکی دولتمحور و دیگری تودهای که به تغییر شکل اقتصاد چین منجر شدند، نباید تردید داشت. ناکامی در شناسایی ساختار دوگانه اصلاحات منبع سردرگمی در فهم بزرگترین داستان عصر ما میشود. از آنجا که اصلاحات تودهای اغلب نادیده گرفته شده و بهطور واضح از اولی تمیز داده نمیشود، دولت چین که به وضوح اولی را سازمان داده است، همچنان محرک و بهوجودآورنده دومی نیز قلمداد میشود. پروفسور ووجینگلیان، در کتاب پرطرفدار، عموماً آموزنده و معتبر خود در مورد اصلاحات اقتصادی چین، بر وجود دو نوع اصلاحات متفاوت، یکی وابسته به بخش دولتی و دیگری وابسته به بخش غیردولتی تأکید میکند؛ ولی عنوان میکند هر دوی این اصلاحات برنامهریزیشده توسط دولت بود. «وقتی گسترش استقلال بنگاهی در بخش دولتی طرح شد، رهبران چینی و در رأس آنها دنگشیائوپنگ تمرکز فرآیند اصلاح را از بخش دولتی شهری به بخش غیردولتی روستایی منتقل کردند.» همانطور که کتاب ادامه میدهد: «به جای اتخاذ اقدامات اصلاحی عمده در بخش دولتی، چین تمرکز تلاشهای اصلاحی خود را بر بخش غیردولتی گذاشت، با این هدف که بنگاههایی بازار محور را پایهگذاری کرده و در نتیجه آنها را به سمت رشد اقتصادی سوق دهد. این استراتژی جدید استراتژی خارج از نظام نامیده شد که باعث ارتقای داخل نظام میشد و برخی نیز آن را استراتژی اصلاح ارتقایی نامیدند.»
گزارشهای رسمی از اصلاحات اقتصاد چین بر منابع مختلف این دو اصلاح سرپوش گذاشته و دولت چین را بهمثابه برنامهریزِ عالم به غیب و تیزبین که صبورانه کل فرآیند گذار به بازار را به نظاره نشسته به تصویر کشیده است.
در گزارش رسمی از اصلاحات اقتصادی چین، سال ۱۹۸۴ بهعنوان نقطه شروع اصلاحات جامع شهری قلمداد شده است و تمامی اقدامات مربوط به اصلاحات در صنعت و بخش شهری قبل از سال ۱۹۸۴ بهعنوان پیشدرآمد و آمادهسازی تلقی شده است. این نگاه دولتمحور، گسترش شرکتهای شهری و روستایی و همچنین بازگشت خوداشتغالی و کارفرمایی خصوصی در شهرهای چین را نادیده میگرفت. از آنجا که هر دوی اینها مربوط به بخش غیردولتی میشدند، آنها بهسادگی در نگرشهای دولتمحور اصلاحات شهری و صنعتی در نظر گرفته نمیشدند. اما شرکتهای شهری و روستایی و کارآفرینان خصوصی در شهرهای چین، پیشگامی اصلاحات در بخش صنعت و شهری در اقتصاد چین و بخش خصوصی چالاک خارج از کنترل دولتی را پایهگذاری کردند.»
نتیجهگیری
امروزه تعامل با کشورهای دیگر اجتنابناپذیر است و همه کشورها از جمله ایران باید با حضور در معادلات منطقهای و بینالمللی و دوری از در حاشیه قرار گرفتن با سیاستورزی مدبرانه، دیپلماسی اقتصادی كارآمد و مؤثری برای پیشبرد اهداف خود داشته باشند و این امر محقق نخواهد شد مگر با شناخت دقیق امکانات و درک صحیح از نقاط قوت و ضعف اقتصاد کشور و فرصتها و تهدیدهای موجود و پیشرو.
شرایط امروزه اقتصاد کشورمان بسیار جلوتر از زمانی است که چین اصلاحات اقتصادی خود را آغاز کرد. زیرساختهای بخش انرژی، نفت و گاز برای بسیاری از صاحبان سرمایه و بنگاههای اقتصادی وسوسهانگیز است و وجود نیروی انسانی باتجربه و ماهر در کشور باعث میشود در صورت وجود ارادهای برای توسعه بتوانیم خیلی سریعتر و با ریسک کمتری از رکود اقتصادی خارج شده و در مسیر توسعه اقتصادی گام برداریم.
آنچه مسلم مینماید این است كه بنگاهها و قطبهای اقتصادی جهان ناچار به تعامل با كشورهای صاحب انرژی و كانونهای قدرتمند خاورمیانه هستند تا از مزیتهای اقتصادی آن بهرهگیرند. با آگاهی از شرایط و مزیت رقابتی کشور و تقویت اقتصاد ملی و با توجه به دسترسی به بازارهای جهانی دولتها باید بتوانند جذب سرمایههای خارجی را در کشور تسهیل نمایند.
سؤال مهم این است که آیا ایران قادر است از تجربیات ، دستاوردها و آموزههای سایر ملل جهان درسهای ارزشمندی بیاموزد یا خیر؟
آنچه مسلم است مسیر توسعه و راههای رسیدن به اهداف ملی در هر کشوری با توجه به بسترها، ارزشها و آرمانهای بومی و ملی آن مقدور و ممکن است. به عبارتی شاید الگوبرداری و پیادهسازی سایر کشورها برای ایران کاملاً امکانپذیر نباشد، اما این به معنای نفی امکان استفاده از تجربههای موفق آن کشورها و کم کردن ریسک انجام کارها نیست. این تجارب میتواند درسهای بسیاری برای اقتصاد چندوجهی و مبهم ایران داشته باشد.
با توجه به اهمیت موضوع ، مطالعه روند توسعه اقتصادی و دستاوردهای چهار دهه گذشته چین میتواند راهی طی شده برای کاستن از خطاهای احتمالی و وسیلهای برای عبور از تهدیدها و استفاده از فرصتهای منطقهای و بینالمللی تلقی گردد.
مدیریت کارآمد و نگاه تیزبینانه رهبران سیاسی چین با اقدامات ذیل معجزه اقتصادی چین را رقم زدند:
۱- توسعه روستایی و مکانیزه و مدرن کردن کشاورزی با رویکرد آموزش روستاییان و واگذاری بخش عمدهای از کشاورزی به بخش خصوصی
۲- تدوین و تعیین اولویتهای استراتژیک در اقتصاد و امکان دسترسی بخش خصوصی از امکانات دولتی و تسهیل استفاده از دستاوردهای کشورهای پیشرفته برای بخش خصوصی
۳- اقدامات عملی و برنامهریزیشده جهت ارتباط بین صنایع و دانشگاهها با رویکرد توسعه فناوری
۴- احیای بنگاههای دولتی با مهندسی مجدد و تجدید ساختار آنها
۵- برنامه ملی توسعه تحقیقات بنیادین که هدف آن توسعه پژوهش در علوم پایه و حمایت از حوزههای اقتصاد، انرژی، بهداشت و فناوریهای نوین بود.
۶- برنامه تولیدات جدید ملی، متکی بر گسترش همکاری با جهان خارج که از اهم تصمیماتی است که دولت چین در راستای توسعه اقتصادی انجام داده است.
پینوشت:
دراینباره مطالعه کتاب بسیار ارزشمند «سنگاپور، از جهان سوم به جهان اول» توصیه میشود. در این کتاب, چگونگی رشد و توسعه چشمگیر سنگاپور طی سه دهه به قلم «لیکو آن یو» نخستوزیر پیشین سنگاپور بازگو شده است.
منبع: الف