شنبه, 28 تیر 1393 17:14

فرزین: نفرین منابع و دور باطل اصلاح ساختار اقتصاد در دولت‌ها

نوشته شده توسط

استاد اقتصاد دانشگاه علامه معضل اقتصاد ایران را «نفرین منابع» می داند و می گوید: برخی از اصلاحات در اقتصاد زمانبر است، اما هر دولتی که می‌آید می خواهد سنگی که دولت قبل گذاشته را بردارد و سنگ خود را بگذارد و اینگونه است که اصلاح ساختار اقتصاد در دور باطلی گرفتار است.

به گزارش خبرگزاری فارسمحمدرضا فرزین دبیرسابق ستاد هدفمندی یارانه‌ها و مدیرعامل سابق صندوق توسعه ملی اخیرا گفت و گوی دیدگاه‌های خود درباره اقتصاد نفتی راه‌های خروج از این بن بست را بر روی سایت شخصی اش منتشر کرده است.

فرزین در این گفت و گوی مفصل عنوان می‌کند که چگونه نفت در ایجاد رکود در کشور نقش آفرینی کرده است، تجربه اقتصاد غیر نفتی ایران در گذشته نه چندان دور چه می‌گوید و اکنون چگونه باید از وضعیت کنونی عبور کرد.

مشروح این گفت و گو بدین شرح است

*فرض کنید، ایران، از سال 94، با محدودیت‌های خارجی شدیدتری مواجه ‌شود و نتواند حتی یک بشکه نفت نیز صادر کند. به نظر شما،در این شرایط، اقتصاد ایران با چه چالش‌هایی روبه‌رو خواهد شد؟ چگونه و با چه راهکاری می‌توان چالش‌ها را به حداقل رساند؟

فرزین:بنده معتقدم، علاوه بر اثرات منفی کاهش فروش نفت بر اقتصاد ایران، تأثیرات مثبتی نیز وجود دارد که می‌تواند منجر به بهبودشرایط اقتصادی کشور شود که البته در ادامه به آن نیز خواهم پرداخت، اما  اول به تأثیرات منفی آن می‌پردازم.

از سال 91 که تحریم نفتی ایران آغاز شد، مقدارفروش نفت، حدود یک میلیون بشکه و حتی در مواقعی بیش از یک میلیون بشکه، کاهش پیداکرد؛ یعنی از حدود 2،3 میلیون بشکه نفت، در بعضی از ماه‌ها، به 700 هزار بشکه رسید.این امر، تأثیر عدم حضور نفت را، بر اقتصاد ایران، نشان می‌دهد.

کاهش فروش نفت، در دوره‌ای کوتاه‌مدت، باعث کاهش درآمد دولت می‌شود. دولت با بودجه‌ی کمتر، باید در دوره‌ای‌ کوتاه‌مدت، خود را کوچک کند و چون معمولاً، نمی‌تواند این کار را انجام دهد، هزینه‌های عمرانی راکاهش می‌دهد، یعنی حضور دولت در عرصه‌ی اقتصاد، ‌از طریق ساخت‌و‌ساز و سرمایه‌گذاری،کاهش پیدا می‌کند. تمام مطالعات نیز نشان می‌دهند در مجموع، بودجه‌ی عمرانی ومخارج دولت، سهم بسیار بالایی در رشد کشور دارند. بنابراین، این موضوع یکی از نکاتی است که معمولاً در دوره‌ای کوتاه‌مدت، با کاهش فروش نفت، با آن روبه‌رو می‌شویم.

نکته‌ی بعد، درآمدهای ارزی نفت است،قاعدتاً اگر کشور، در دوره‌ای کوتاه‌مدت، با محدودیت فروش نفت نیز روبه‌رو شود،میزان صادرات غیرنفتی آن، کمتر از میزان واردات آن است. خوشبختانه در چند سال گذشته نیز، وضعیت کشور بسیار بهتر شده است، اما در هر صورت، اگر این اتفاق درکوتاه‌مدت بیفتد، کشور برای موازنه‌ تراز پرداخت‌ها، دچار مشکل تأمین منابع ارزی می‌شود. حال اگر موازنه‌ی تراز پرداخت‌ها، در کوتاه‌مدت، دچار مشکل شود، مجدداًاحتمال تغییرات نرخ ارز نیز پیش می‌آید.

بنابراین نفت، هم در تراز پرداخت‌ها و هم در بودجه‌ی دولت نقش دارد. قطعاً عدم فروش نفت، در کوتاه‌مدت، بر هر دو تأثیرگذارخواهد بود. ایران، تقریباً هر دو را تجربه کرده و هزینه‌ی آن را نیز پرداخته است. بانک‌مرکزی ادعا کرده است، در سال 91، با وجود فروش نفت، نرخ رشد، منفی 5/7 بوده است وبدون فروش نفت، منفی 3/1. اگر توجه کنید متوجه می‌شوید که دلیل اصلی، مشکل فروش نفت بوده است که منجر به کاهش بودجه‌ی عمرانی دولت و کاهش حضور دولت در اقتصاد شده‌ است. در یک مطالعه ای بررسی کردیم که اگر این اتفاق نمی افتاد و کاهش فروش نفت‌ نداشتیم (در سال 91) ، شاخصهای کلان سال 1391 چگونه بود؟ این مطالعه نشان داد که در این صورت در سال 1390 رشد 2/7 و تورم 21 درصد در اقتصاد حاصل می شد.

با کاهش درآمدهای نفتی، بسیاری از بخش‌های دیگر نیز که به آن وابسته هستند، دچار مشکل می‌شوند. یکی از عوامل منفی بودن نرخ رشد همین است،زیرا بخش بازرگانی وابسته به آن دچار مشکل می‌‌شود. از طرف دیگر بودجه‌عمرانی دولت دچار مشکل می‌شود و ساخت و ساز جاده،سد،مراکز خدمات عمومی کاهش می یابد که در دوره‌ای کوتاه‌مدت منجر به کاهش سرمایه گذاری دولتی و در نتیجه منجر به کاهش نرخ رشد می شود.

اما در مورد اینکه چرا نفت تا این حد مهم است؟ چرا بعضی از اقتصاددانان، آن را بلا و نفرین می‌دانند؟ باید توضیح دهم این دیدگاه که منابع طبیعی برای کشورها نفرین است و موهبت نیست، اولین‌بار توسط ریچارد اوتی، اقتصاددان انگلیسی، مطرح شد. او در دوره‌ای با مقایسه‌ی نرخ رشد کشورهایی که صاحب نفت ومنابع طبیعی هستند و کشورهایی، مثل کشورهای آسیای شرقی که صاحب منابع طبیعی نیستندبه این نتیجه رسید  نرخ رشد کشورهایی که صاحب منابع نفتی نیستند، دو تا سه برابر نرخ رشد کشورهایی است که صاحب نفت و منابع طبیعی هستند. این امر به این معناست که این کشورها، اگرچه منابع طبیعی و نفت دارند، ولی نتوانسته‌اند نرخ رشد خوبی داشته باشند. در واقع در فرآیند توسعه‌ کشوری، عقب افتاده‌اند. این موضوع در عرصه‌‌ی تفکراقتصادی بسیار مورد توجه قرار گرفته است تا حدی که افراد بسیاری نیز در این زمینه  تحقیق کرده‌اند.

این را نیز بگویم نفرین منابع طبیعی یا بلای نفت، قانونی اقتصادی محسوب نمی‌شود، زیرا در حال حاضر کشورهایی هستند که با داشتن منابع طبیعی، رشد خوبی نیز داشته‌اند؛ مثل امریکا، بوتسوانا و مالزی. این کشورها، با داشتن منابع طبیعی، رشد خوبی نیز داشته‌اند، اما آنچه امروز گفته می‌شود و تقریباًمثل یک قانون نیز به آن نگاه می‌شود، این است که حضور منابع طبیعی، باعث عدم کاراییمی‌شود. این گفته به این معناست که نفت، باعث عدم کارایی بخش تولید و رفتارهای مصرفی می‌شود و این عدم کارایی، جلوی رشد اقتصاد را می‌گیرد. حال باید دید که چگونه منجربه عدم کارایی می‌شود؟ دلایل بسیاری ذکر می‌شود. یکی از دلایل، بی‌ثباتی درآمدهای نفتی است. نفت متغیری بی‌ثبات است، اگرچه در یکی دو سال اخیر، تا حدودی، ثبات داشته است، اما، سال‌ها، شاهد نوسانات شدید قیمت نفت بوده‌ایم. وابستگی شدید کشور به نفت که متغیری بی‌ثبات است، اقتصاد آن را دچار نوسان می‌کند.

برخی از اقتصاددانان فعال در حوزه تجارت بین‌الملل دهه‌ هفتاد به بعد، روی یکی از دلایل قدیمی دیگری که معمولاً مطرح می‌شود کار کرده‌اند. این دلیل، رابطه‌ مبادله در دنیاست که به ضرر کشورهای صاحب منابع طبیعی در حال حرکت است. رابطه‌ مبادله، نسبت قیمت کالاهایی که کشوری می‌فروشد به آنچه می‌خرد است؛ یعنی نسبت قیمت صادرات یک کشور به واردات آن.

در این دیدگاه، کشورهای توسعه‌یافته،تجارت جهانی را به سمتی می‌برند که معمولاً قیمت کالاهای آن‌ها، بیش از کشورهای درحال توسعه رشد پیدا می‌کند. مقایسه‌ی قیمت نسبی نفت در دوره‌ای با تورم جهانی و رشد قیمت‌ها در کشورهای توسعه یافته نشان می‌دهد که قیمت واقعی نفت، دائماً کاهش پیدا کرده است، یعنی به گونه‌ای تجارت جهانی را هدایت می‌کنند که رابطه‌ی مبادله،به نفع آن‌ها حرکت ‌کند. این کار باعث می‌شود، دائماً درآمد نسبی و واقعیِ حاصل ازصادرات کشورهایی که صاحب منابع طبیعی هستند، کاهش پیدا ‌کند.

موضوع دیگر، پدیده‌ای به نام بیماری هلندی است؛ به این معنا که وقتی، نهاده‌هایی مثل نفت، گاز یا منابع طبیعی، فروخته می‌شوند یا در واقع درآمد اصلی روی آن‌ها متمرکز می‌شود، اولاً روی قیمت ارز داخل کشور تأثیر می‌گذارند، دوماً، رابطه‌ی مبادله‌ی داخلی را به ضرر سایر بخش‌ها تغییرمی‌دهند.عموماً بخش کشاورزی در این کشورها آسیب می‌پذیرد. قیمت کالاهای غیرقابل مبادله‌ای نیز، مثل زمین افزایش می‌یابد. از طرفی،نهاده‌های کار و سرمایه، به دلیل بازدهی بیشتر این بخش در اقتصاد، از بخش‌های دیگر به این بخش منتقل می‌شوند. با این کار، بخش‌های دیگر متضرر می‌شوند، یعنی بخشی،بخش دیگر را از بین می‌برد و اثر تخریبی روی آن می‌گذارد.

نقش منفی دیگر، افزایش نقش دولت است. وقتی درآمد دولتی از بخش نفت و منابع طبیعی تأمین می‌شود، این دولت می‌تواند دائماًبزرگ شود؛ زیرا در کنار مالیات درآمد دیگری نیز دارد. بزرگ شدن دولت متناسب باتوانایی آن در اخذ مالیات نیست، بلکه متناسب با افزایش درآمدهای نفتی است. با این درآمدها دولت می‌تواند دائماً نقش خود را در اقتصاد افزایش دهد. در واقع این بزرگ شدن، به معنای گرفتن سهم بخش خصوصی در اقتصاد کشور است. این موضوع، به بخش خصوصی لطمه وارد می‌کند. وقتی دولت بزرگ می‌شود و در تمام عرصه‌های اقتصادی حضور پیدا می‌کند،از آنجا که علاوه بر قدرت سیاسی قدرت اقتصادی نیز دارد، بخش خصوصی عقب‌نشینی می‌کند. در نتیجه بخش خصوصی زمانی می‌تواند رشد کند که به‌گونه‌ای خود را به دولت وابسته کند. تقریباً امروز شاهد چنین پدیده‌ای در کشور هستیم. در حال حاضر بخش خصوصیِ بزرگ، بخش خصوصیِ وابسته به دولت است.

اثر منفی دیگر، پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن است. اولین دلیل برای دیدگاهی که نفت را نفرین می‌داند نه موهبت، این است که درآمد حاصل از نفت درآمد ناشی از تلاش نیست. درآمدی موجب موهبت است که ناشی از تلاش باشد، زیرا منجر به رشد می‌شود. درآمدی که ناشی از تلاش نیست، نتایج مثبتی نیز در اقتصاد کشور نخواهد داشت. بنابراین از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این پدیده موجب رانت‌خواری،‌ تنبلی و متوقع بودن از دولت می‌شود.

ادامه مصاحبه را در فارس بخوانید

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: