شنبه, 18 بهمن 1399 10:28

محسن جلال پور: نترسید،ما همه با هم هستیم

نوشته شده توسط

دولت‌ها در ایران سوای اینکه چه جهت‌گیری داشته باشند، دیر یا زود متوجه می‌شوند که اگر می‌خواهند دوام بیاورند و چند صباحی با دردسر کمتر در قدرت بمانند، باید جامعه شهرنشین را راضی نگه دارند.

دست‌کم در 50 سال گذشته میان دولت‌ها و این بخش از جامعه اتحادی شکل گرفته که منجر به اتلاف گسترده منابع به زیان فرودستان و نسل آینده شده است.

 

متاخرترین نظری که می‌تواند مهر تاییدی بر این فرض باشد، سخنان امیرعباس هویدا در بحث و جدل با مرحوم علینقی عالیخانی است. آنجا که آقای عالیخانی می‌پرسد: «ما دولت شهرنشینان ایران هستیم یا دولت همه مردم ایران؟» هویدا این‌طور پاسخ می‌دهد که «من اول دولت شهرنشینان هستم، به خاطر اینکه آنجایی که شلوغ می‌شود شهرهاست».

 هویدا طرفدار قیمت‌گذاری بود و عالیخانی از مخالفانش. عالیخانی می‌گفت «اگر این پولی را که ما داریم خرج می‌کنیم، بخش خصوصی بیاید خرج بکند، هزینه‌اش از ما کمتر است؛ تولیدی هم که می‌کند ارزان‌تر تمام می‌شود...ما هم این درآمدی را که در اختیارمان است، به‌جای اینکه اینجا بریزیم، برویم کارهای دیگرمان را انجام دهیم». پاسخ هویدا این بود که «ما آن یکی کارهای دیگر را هم داریم می‌کنیم، بخش خصوصی هم هنوز لیاقت انجام این کار را ندارد».عالیخانی و هویدا در سال 1348 چنین دیالوگی داشته‌اند و از آن روزها تا امروز پیوند طبقه مرفه شهرنشین با سیاستمداران قطع نشده است. اقتصاددانان همواره به دولت‌ها درباره امتناع از اصلاحات اقتصادی نقد وارد می‌کنند اما کابوس به خیابان ریختن طبقه متوسط جامعه هیچ‌گاه سیاستمداران ایرانی را رها نکرده است.

 

امیرعباس هویدا سردمدار این رویه و تفکر است و دیالوگی که بین او و مرحوم عالیخانی در می‌گیرد، بهترین مصداق برای اثبات این گزاره است. هویدا طرفدار قیمت‌گذاری و دخالت در اقتصاد بود و تلاش می‌کرد مداخله و بگیروببند بازاریان را بر اساس منافع طبقه شهرنشین تعریف کند. پس از اصلاحات ارضی که در حقیقت انقلابی علیه فئودال‌ها و ملاک بزرگ بود، همه تلاش سیاستمداران معطوف به راضی نگه داشتن طبقه متوسط جامعه شد. حکومت پهلوی تلاش کرد درآمدهای نفتی را خرج راضی کردن این طبقه کند. به همین دلیل واردات را تشدید کرد تا کالای مورد نیاز این طبقه به وفور تامین شود. وقتی درآمدهای نفتی افزایش یافت، شاه دستور داد درآمدها خرج توسعه کشور شود. اقتصاددانان توصیه کردند این پول رفته‌رفته به اقتصاد تزریق شود تا اقتصاد را متلاطم نکند اما شاه نپذیرفت و اقتصاددانان را مشتی کمونیست خواند. وقتی درآمدها به اقتصاد تزریق شد و به تبع آن تورم بالا رفت، شاه گمان کرد بازاریان علیه او توطئه کرده‌اند، بنابراین دستور سرکوب قیمت‌ها و بازداشت بازاریان را صادر کرد. همه اینها به خاطر این بود که از طغیان طبقه متوسط جامعه می‌ترسید.

 

پس از انقلاب از دهه 70 به این سو، اتحاد طبقه متوسط و سیاستمدار تشدید شد و باز هم یک  بازی «مجموع صفر» شکل گرفت. منظور از بازی مجموع صفر این است که اگر فردی چیزی به دست آورد، دیگری چیزی از دست می‌دهد.به این شکل که در اقتصاد ما حق نسل آینده گرفته می‌شود تا نسل فعلی به رفاه برسد. یعنی ما به عنوان طبقه متوسط جامعه با سیاستمداران متحد شده‌ایم و به اتفاق، داریم حق فرزندان خود را می‌خوریم تا رفاه بیشتری داشته باشیم.

 

پس عجیب نیست که طبقه متوسط سیاستمداری را انتخاب می‌کند که پوشش‌دهنده منافعش باشد و متقابلاً، سیاستمدار هم برنامه‌هایش را بر پایه حمایت از عقبه اجتماعی خود بنا می‌کند. این چرخه باعث شده؛در چند دهه گذشته از واقعیت‌های اقتصادی فاصله بگیریم و بخش خصوصی را که پایه افزایش تولید و خلق ثروت بود به حاشیه برانیم و به جای افزایش منابع اقتصادی به سمت توزیع منابع اندک موجود برویم. نتیجه این‌که مردم همواره از دولت متوقع و طلبکارند. آنها از دولت انتظار توزیع کیک را دارند. این درحالی است که دیگر دولت هم توان بزرگ کردن کیک را ندارد و بخش خصوصی هم ضعیف مانده و این بخش هم نمی‌تواند کیک را بزرگ کند.در همین حال،سیاستمداران مدام از توزیع کیک سخن می‌گویند و وعده تقسیم می‌دهند. در حالی که دیگر کیکی برای تقسیم وجود ندارد. چیزی که در حال حاضر توزیع می شود،سهم این نسل نیست و از سهم نسل‌های آینده است. این نسل تا کی می‌خواهد حق فرزندانش را بخورد؟

https://t.me/mohsenjalalpour

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: