چرا کنش نمایندگان مجلس جدید هم جز تکرار نیست؟
هر وقت دوستان روزنامهنگار با من تماس میگیرند و یادداشتی درباره مسائل اقتصادی میخواهند گرفتار عذاب وجدان میشوم. حس میکنم هیچ حرف جدیدی ندارم و هر آنچه در تحلیل و نقد آن موضوع مشخصی که از من دربارهاش نظر خواستهاند میتوانم بگویم، حرفهایی تکراری است که بارها و بارها گفتهام و نوشتهام و تکرار آنها مرا دچار عذاب وجدان میکند که وقت مخاطب را هدر میدهم.
دردناکتر آن است که آنها که مخاطب اصلی این نقدها و تحلیلها هستند عموماً مطالب ما را نمیخوانند و اگر چیزی بخوانند عمدتاً مطالب سیاسی و خبری روز است. الگوی چالشها و مشکلات اداره کشور به قدری ثابت و تکراری است که واقعاً نیازی به شرح و تحلیل ندارد و هر کسی که در چارچوب گفتمان سیاستگذاری عقلانی و مدرن فکر کند بلافاصله آن را تشخیص میدهد. این الگو دو پرده دارد:
پرده اول، ظاهر ماجرا
ظاهر ماجرا به شرح زیر پیش میرود:
۱- نهاد الف طبق قانون مسوول وظایف مشخصی است.
۲- نهاد الف در عمل اقتدار و اختیار لازم و کافی را برای انجام آن وظایف ندارد.
۳- پس نهاد الف در قبال نتیجه اقدامات خود پاسخگو نیست.
۴- آقای ب مدیر نهاد الف است.
۵- آقای ب در زمانی که به مدیریت نهاد الف منصوب /انتخاب شده تجربه یا تخصص خاصی نداشته اما احتمالاً کمریسکترین گزینه ممکن برای این مسوولیت بوده است.
۶- آقای ب میداند یا به زودی خواهد دانست که نهاد تحت مدیریت او اقتدار و اختیار لازم و کافی برای انجام وظایف قانونی خود را ندارد.
۷- نهاد الف در انجام وظایف خود ناتوان است مردم هم ناراضی هستند.
۸- رسانهها از آقای ب انتقاد میکنند.
۹- آقای ب توان تغییر وضعیت موجود را ندارد.
۱۰- آقای ب به رسانهها پاسخ میدهد که نهاد ج مقصر این وضعیت است.
۱۱- نهاد ج طبق قانون مسوول وظایف مشخصی است.
۱۲- نهاد ب در عمل اقتدار و اختیار لازم و کافی را برای انجام آن وظایف ندارد.
۱۳- پس نهاد ج در قبال نتیجه اقدامات خود پاسخگو نیست.
۱۴- آقای د مدیر نهاد ج است.
۱۵- آقای د در زمانی که به مدیریت نهاد ج منصوب /انتخاب شده تجربه یا تخصص خاصی نداشته اما احتمالاً کمریسکترین گزینه ممکن برای این مسوولیت بوده است.
۱۶- نهاد ج در انجام وظایف خود ... و این چرخه ادامه دارد.
پرده دوم، باطن ماجرا
۱- نهاد هـ طبق توافق انجامشده در سطوح قدرت، متولی وظایف خاصی است.
۲- آقای ز مدیر ارشد یا فرد ذینفوذ در نهاد هـ است.
۳- نهاد هـ قانوناً مسوولیت چندانی در قبال وظایف واگذارشده به خود ندارد.
۴- پس نهاد هـ در قبال اقدامات خود پاسخگو نیست.
۵- آقای ز در زمانی که در نهاد هـ صاحب مسوولیت شده تجربه یا تخصص خاصی نداشته اما احتمالاً قدرتمندترین یا معتمدترین گزینه ممکن برای این مسوولیت بوده است.
۶- آقای ز میداند یا به زودی خواهد دانست که نهاد تحت تصدی او تخصص و قابلیت لازم و کافی را برای انجام وظایف محوله به خود ندارد.
۷- نهاد هـ در انجام وظایف خود ناتوان است مردم هم ناراضی هستند.
۸- رسانهها از آقای ز انتقاد نمیکنند چون او روی کاغذ مسوول این کار نیست.
۹- آقای ز توان تغییر وضعیت موجود را ندارد.
۱۰- آقای ز در رسانهها از نهاد ب و نهاد ج انتقاد میکند که چرا به وظایف قانونی خود عمل نمیکنند.
... و این چرخه ادامه دارد.
این داستان به قدری تکراری شده که دیگر حوصله ما را هم برای نقد کردن سر برده است. به جای آقای الف بگذارید نماینده مجلس و به جای نهاد ب بگذارید مجلس، به جای نهاد ج بگذارید وزارت فلان و به جای آقای د هم بگذارید وزیر آن وزارتخانه، حکایت همین است که هست. نماینده تازهوارد مجلس فکر میکند باید کاری کند، تخصص و تجربه مناسب هم که ندارد، ساختار واقعی تصمیمگیری را هم که نمیشناسد (یا اگر میشناسد خودش را میزند به نشناختن) با خبرنگاران هم که تازه آشنا شده و دوربین و میکروفن هم که زیاد است.
نتیجه میشود همین وضعیت آزمون و خطایی که در قانونگذاری با آن روبهرو هستیم. اما چرا این وضعیت اینطور شده است. به گمان من دلایل اینهاست:
۱- نظام اداره کشور آنقدر بزرگ و بیدر و پیکر شده که هر کسی میتواند نتایج تصمیمهای اشتباه خود را در هزارتوی آن پنهان کند (به یادداشت «کوچک ضعیف نیست» از همین نویسنده در شماره ۳۹۵ همین نشریه مراجعه کنید).
۲- نماینده مجلس چون نمیتواند یا نمیخواهد از موضوعات اصلی موثر بر وضعیت کشور سخن بگوید به موضوعات انتزاعی یا فرعی مشغول میشود (به یادداشت «اعتراف در دقیقه ۹۰» از همین نویسنده در شماره ۳۴۸ همین نشریه مراجعه کنید).
۳- چون روالی برای تصحیح خطاها نداریم و همهچیز باری به هر جهت شده کسی نگران تبعات تصمیمهایش نیست (به یادداشت «سیاستی نداریم که برگشت از آن داشته باشیم» از همین نویسنده در شماره ۳۳۶ همین نشریه مراجعه کنید).
۴- چون بین قدرت و اقتدار تعارض وجود ندارد و نهاد اداره کشور واگرا شده همه توپ را در زمین هم میاندازند (به یادداشت «فرار از پاسخگویی و سیاسیکاری» از همین نویسنده در شماره ۳۳۴ همین نشریه مراجعه کنید).
۵- چون شبکهای از روابط مفسدانه در لابهلای قدرت ایجاد شده و اعضای این شبکه از هم حمایت میکنند سیاستهای رانتزا نهتنها قبیح نیستند بلکه حمایت نهانی هم میشوند (به یادداشت «دعوای مرغ و تخممرغ» از همین نویسنده در شماره ۳۳۱ همین نشریه مراجعه کنید).
۶- رابطه میان مردم و مدیران کشور رابطهای غیرشفاف و فاقد ارتباط ارگانیک است پس میتوان مدام از طرف مردم حرف زد بدون آنکه الزاماً آنها را نمایندگی کرد (به یادداشت «شبکهای از روابط سیال و ناپایدار» از همین نویسنده در شماره ۳۳۲ همین نشریه مراجعه کنید).
۷- ربطی میان مسوولیت و پاسخگویی نیست، نظام اداره کشور چنان پیچیده و ناکارآمد شده که هیچکسی به تنهایی مسوول چیزی نیست و همه درباره همهچیز هم نظر میدهند (به یادداشتهای «دولت بیاختیار» در شماره ۳۱۶ و «بازی با حاصلجمع صفر» در شماره ۳۰۹ و «اقتدار و اعتبار» در شماره ۳۰۲ همگی از همین نویسنده و در همین نشریه مراجعه کنید).
۸- در شرایطی که حزب وجود ندارد پوپولیسم بهترین راه برنده شدن در هر انتخاباتی است (به یادداشت شبکهای «رسوخ عمیق پوپولیسم» از همین نویسنده در شماره ۲۴۱ همین نشریه مراجعه کنید).
۹- بسیاری از مدیران کشور سواد و تخصص لازم برای مسوولیت خود را ندارند (به یادداشت «کابینه در سیطره بوروکراتها» از همین نویسنده در شماره ۲۹۱ همین نشریه مراجعه کنید).
میبینید حتی من منتقد هم دیگر حوصله تکرار مکررات را ندارم. حرفها تکراری است. نمایندگان این مجلس هم حرف جدیدی نخواهند داشت و با کنشهای تکراری هزینههای تکراری بر مردم تحمیل میکنند و با واکنشهای تکراری روبهرو خواهند شد و مشکلات تکراری سرجای خود باقی خواهند بود و ما از تکرار مکررات خسته خواهیم شد.
تجارت فردا