بورس سقوط کند مردم عادی بیچاره میشوند
| فشار افزایش شاخص بورس روی تورم است
| مردم را تشویق به سرمایهگذاری در بورس کردند اما حالا میگویند برای سرمایهگذاری مشورت کنید تا اگر سقوط کرد، بگویند ما گفتیم مشورت کنید
هم موافقان سرسختی دارد، هم مخالفان پر و پا قرصی؛«اخذ مالیات از عایدی سرمایه » را میگوییم که هر از چندگاهی، سر و صدایی به پا میکند و باز مسکوت گذاشته میشود.
آن طور که دکتر عباس هُشی استاد دانشگاه و حسابدار خُبره بورس میگوید:«این قصه در این سرزمین از یک زاویه عمری 50 ساله و از زاویهای دیگر، قدمتی نزدیک به سه دهه دارد!» اما سخت بر این اعتقاد است که « اخذ مالیات از عایدی سرمایه » رگ و ریشه ی عقلانی، مذهبی و اقتصادی دارد و به نفع و صلاح مملکت است که با راهکارهایی کارشناسی شده و منطقی، بسترهای اخذ مالیات از عایدی سرمایه فراهم شود. دکتر عباس هُشی کشوری مانند نروژ را مثال میزند که از همین راه، نه تنها امور سرزمینی خود را سر و سامان داده که برای مردمان آن کشور، رفاه و امنیت خاطر و آیندهای روشن با حفظ منابع برای نسلهای آتی به ارمغان آورده است. این استاد خبره در امور مالی و پولی میگوید: دعاکنیم تحریمها بالاخره دولت و مجلس را از خوابهای نفتی بیدار کند زیرا، همه ی کسانی که شعرِ«اقتصاد بدون نفت» سر میدهند به خوبی میدانند بدون محقق شدن«اخذ مالیات از عایدی سرمایه» چنین ادعای بزرگی، رنگ واقعیت به خود
نخواهد گرفت.
> جزئیات طرح «اخذ مالیات بر عایدی سرمایه» در مجلس
18 خرداد 99 بود که یک عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی از«طرح اخذ مالیات بر عایدی سرمایه با هدف کنترل روند سوداگری در بازار معاملات ملک و خودرو » خبر داد و گفت:«این طرح به زودی در مجلس بررسی و تصویب میشود.»
علی کریمی فیروزجایی، به این نکته نیز اشاره کرده بود که: «هدایت نقدینگی مردم به سمت بازار سرمایه با تامین سازو کار
مناسب برای شفافسازی بیشتر معاملات آن راهکاری اصولی است.» و صدالبته با انتقاد از اخذ مالیات مضاعف از سهام در بازار سرمایه خاطرنشان ساخته که:« اخذ مالیات دوباره از سهام آثار زیانبار اقتصادی در پی دارد و خلاف سیاستهای کلی نظام است.» در گفتار کریمی فیروزجایی یک نکته ی هشداری و احتیاطی نیز وجود دارد:« دولت هم اکنون از محل بورس، فروش سهام و اخذ مالیات درآمد مناسبی دارد و سیاستها نباید به التهابآفرینی در این عرصه منجر شود.» که اصطلاحاً به این نوع اظهار نظر میگویند:«یکی به نعل و یکی به میخ زدن» که اساساً در طرحی این چنین مهم، چنین شیوهای باعث خواهد شد تا همچنان این طرح، صرفاً چند هفتهای سر و صدا به پا کند و تمام!
بارها و بارها از تریبونهای مختلف، اخذ برخی مالیات از خانههای خالی گرفته تا خودروی لوکس و غیره، اطلاعرسانی شده است اما وقتی یکی از نمایندگان مجلس دهم پشت پردهای خجالت آور از چرایی بعضی مخالفت کردنها را رسانهای کرد که چون فلان نماینده، چندین و چند خانه ی خالی و خودروی لوکس دارد؛ به همین یک دلیل ساده اجازه نمیدهد تا طرحی تصویب شود که نفعِ آن به مملکت میرسد باید معنای برخی تیترها و هشدارها را فهمید.
> اخذ مالیات از عایدی سرمایه از دیدگاه دکتر عباس هُشی
دکتر عباس هُشی توضیحات مقدماتی خود را در این باره اینگونه آغاز میکند: مالیات، منبع منابع مالی در هر دولت مردمیای است که آن دولت کار نظارت و خدمت رسانی به مردم را انجام میدهد. مردم فعالیت اقتصادی دارند و از این فعالیت اقتصادی سود میبرند و از محل کسب سود مالیات میدهند. امروزه یکی از کشوریهایی که دارد با مالیات میچرخد نروژ است. نروژ مثل ما نفت دارد و بخش عمده سود نفتیاش را ذخیره کرده بهگونهای که گفته شده، ذخیره ارزی نروژ بالای 500 میلیارد دلار است. فلسفه ی این کار هم آن است که معتقدند نفت ذخیرهای زیرزمینی است و به نسلهای آتی تعلق دارد و باید از آن به بهترین شکل ممکن مراقبت شود.
کشور نروژ مدعی است که بیش از 5 تا 10 درصد از محل فروش نفت را در بودجه لحاظ نمیکند و بقیه بودجه کشور از مالیات دریافتی از فعالان اقتصادی وصول میشود. مردم با پرداخت مالیات طلبکار دولت هستند و دولت پاسخگو اما در دولتهایی که به اقتصاد نفتی وابسته اند، مردم همواره بدهکار دولتی هستند که پول نفت را در چرخه اقتصادی وارد میکند و مملکت را با پول نفت اداره میکند. این قاعده کار است.
> اقتصادِ مردمی و اقتصاد نفتی
دکتر هُشی در ادامه میگوید: اول باید دید اقتصاد، مردمی است یا نیست. اگر اقتصاد مردمی است پس مردم باید از سود فعالیتهای اقتصادی مالیات بدهند و دولت هم با این مالیات بتواند خدماتِ امنیت، نظارت، آموزش و پرورش و الی آخر را ارائه دهد. اما بودجه کشور ما متکی به نفت بوده، هست و خواهد بود که انشاءالله این تحریمها باعث شود که مجلس و دولت از خواب نفتی بیدار شوند.
این استاد دانشگاه معتقد است: اول بدبختیِ ما اتکای به نفت است. چندین بار خیز برداشتهاند که این اتکا و وابستگی را کاهش دهند و آن نیز درست در مواردی که باید اقتصاد مردمی میشده ولی باز سیاست دولت بر پاشنه اقتصاد دولتی چرخیده است.
> اساس مالیات بر درآمد است و سبقهای اسلامی دارد
حسابدار معتمد بورس در ادامه یادآور میشود: اول باید بفهمیم که مالیات را بر چه میگیریم. اساس مالیات بر درآمد است و ریشهاش اسلامی؛ یعنی وقتی حکومت اسلامی بود، در زمان پیغمبر، آیه خمس و زکات آمد و واجب شد خمس مقطوع 20 درصد درآمد گرفته میشد و خرج مردم و هزینه حکومت و جنگ میکردند. زکات هم با نرخ تصاعدی محاسبه میشد. زکات بر عایدی سرمایه گرفته میشد. منتها خمس بر عایدی سود گرفته میشد یعنی اگر کسی سود فعالیت داشت باید 20درصد(خمس)آن را به متولی میداد.
دکتر هشی ادامه میدهد: در قوانین مالیاتی، مالیات بر شرکت داشتیم (Corporate tax )که 10 درصد بود و مالیات بر عایدی سرمایه ـ خمس ـ بابت کپیتال گین(capita- gain) یا سود سرمایه که همانند زکات است.
پس ما دو درآمد داریم: یکی درآمد فعالیت اقتصادی مالیات شرکت و برای اشخاص حقیقی مالیات سود سهام است. شما گنج پیدا میکنید و این اتفاقی است. یک خانه میخرید و ده سال بعد میفروشید و روی این یک سودی میبرید. به این سود سرمایهای میگویند.
یک شرکتی تاسیس شده و سهمش 100 تومان است. بعد از چند سال که کار کرد قیمت زمینش بالا میرود. سرقفلی مکانی که آنجا را با صد میلیون راه انداخته است ولی بعد از پنج سال ارزش افزوده پیدا میکند و دیگر قیمت این شرکت 100 میلیون نیست. قیمت زمینش بالا رفته، ساختمانش یک قیمتی دارد، ماشین آلاتش. و اما برندش نیز خودش یک قیمتی دارد که امروزه میتواند دهها برابر قیمت اولیه باشد برای مثال امروز ما میخواهیم برند کوکاکولا را بخریم و روی گلاب کاشان بگذاریم و گلاب کاشان را با اسم کوکاکولا بفروشیم این برند مفت که به ما نمیدهند. این برند که ما میخریم، برای صاحبش یک درآمد اتفاقی است که بهآن، درآمد اتفاقی یا کپیتال گین میگویند. همه جای دنیا کپیتالگین مشمول مالیات است.
> نظامهای مالیاتی
بنابر گفته دکتر عباس هشی، نظامهای مالیاتیای که در دنیا داریم متفاوت هستند؛ مالیات باید بر درآمد گرفته شود. پس قوانین باید به نحوی نوشته شود که بتوان درآمدهای مردم را تشخیص داد. در هیچ جای دنیا تعیین مالیات را بر عهده شخص نگذاشتهاند چون شخص ذاتاً از پرداخت پولش به غیر گریزان است. تنها چیزی که گفتهاند اینکه شخص در خمس و زکات خودش تصمیم میگیرد. یعنی میگویند خمس و زکاتت را بده و اگر ندادی باید سر پل صراط حساب پس بدهی. اما در سالهای اخیر شاهد بودیم که وقتی حاکم شهر میبیند که کسی خمس و زکات نداده، به اندازه خمس و زکاتش، اموالش را توقیف و مصادره میکند.
مالیات در ابتدا خوداظهاری بوده و به مرور چون میل به فرار بوده، گفتهاند که راههایی پیدا کنیم تا راستی آزمایی باشد یعنی مبانی قانون درست باشد. هر کسی باید روی درآمدش مالیاتش را در اظهارنامهاش بنویسد و بدهد. اگر بخواهد درآمدش را پنهان کند کجا میگذارد؟ یا در صندوق قرضالحسنه میگذارد یا دلار میخرد یا ملک میخرد یا در نهایت زیر تشکش میگذارد.
در دنیا آمدهاند و همه این مسیرها را بستهاند و کاری کردهاند که پول در سیستم بانکی باشد و سیستم بانکی را نیز به وزارت دارائی شان متصل کرده اند. در مورد اظهارنامه نیز میگویند آنانی که مشمول تسلیم اظهارنامه هستند، آگاه هستند، خودشان اظهارنامه را تکمیل و ارسال کنند، در کشورهای با اقتصاد مردمی ـ مثلاً سوئد و نروژ به صورت پیغام برای همه مردم -بر اساس حساب بانکی شان- یک اظهارنامه میفرستند و آنان فقط باید تیک بزنند که آیا درست است یا خیر. اگر در آمریکا کسی مالیاتش را ندهد زندانی دارد و در بقیه جاها جریمه مالیات را با پول حل کرده اند.
این استاد دانشگاه معتقد است؛ وقتی سیستم مالیات ناکارآمد است و اقتصاد زیرزمینی داریم، دولت نمیتواند درآمدها را درست تشخیص دهد و مجبور است به آنچه مردم میگویند اتکا کند و چون هیچ کس اعتقاد ندارد که مردم درستش را میگویند، ابزاری قرار میدهد. قانون مالیاتی میگوید باید اظهارنامه مالیاتی بدهید و بعد ممیز رسیدگی میکند و مالیات را تعیین میکند. یعنی ابراز درآمد را بر عهده شخص صاحب درآمد گذاشته اند.
در مورد حقوقبگیران که تعدادشان خیلی زیاد است و تهیه اظهارنامه برایشان سخت است، قانونگذار میگوید کارفرما به هر کس که پول میدهد باید حقوق او را به من اعلام کند و مالیاتش را به من بدهد. یعنی کارفرماها به نوعی مامور مالیاتی میشوند که گرفتن مالیات حقوق کارمندانشان را انجام بدهند.
در سیستمهای ناکارآمد که از نظر قانون مالیات ناکارآمد باشد و امکان فرار داشته باشد مالیات مقطوع تعیین میشود برای نمونه در قانون مالیاتی سالهای 45، 66، 70 و 1380 از این نوع مالیاتهای ناکارآمد داشتیم.
بر همین اساس متاسفانه در ایران دولت میگوید باید معادل چهار درصد ارزش مالیات ملکی، مالیات مقطوع بدهید. این یکی از ناکارآمدترین مبانی وصول مالیات از مردم است.
> و اما ماجرای بورس
بازار سرمایه جایی است که سهام شرکتها و دیگر شعبات بازار رد و بدل میشود. همان طور که زمین را میخریم و میفروشیم تا سود ببریم و اسمش عایدی سرمایه است، هر دارائیای که خرید و فروش شود، عایدی است. اگر موجودی، کالا است، ماشینی است که یک کارخانه میخرد و تولید میکند و میفروشد، این سود فعالیتش است. اما اگر یک نفر ماشینش را نگه دارد و سی سال بعد بفروشد، این یک عتیقه است و یک بار برایش اتفاق میافتد و باید روی سود این مالیات بدهد. با همین نظام مالیاتی غیر منطقی 25 درصد مالیات مقطوع، رقم مالیات از دست رفته میتواند حتی بیش از 4/1 کل درآمد مالیاتی باشد.
در ایران چون اولاً نظام مالیاتی جامع و کامل نبود، ثانیاً اقتصاد زیرزمینی هم داریم. اقتصاد ما بیش از 27 درصدش اقتصاد زیرزمینی است. منظور از اقتصاد زیرزمینی، مواد مخدر و فحشا و قمار نیست. هر کسی که اظهارنامه مالیاتی به دولت ندهد و درآمدش را نگوید به آن اقتصاد زیرزمینی گویند و این یک معضل اقتصادی کشور است طبق فرمایش مقامات اقتصادی ـ مالیاتی حتی تیم اقتصاد زیرزمینی را تا 60 درصد هم پیش بینی نمودهاند و باید راهی پیدا کنند تا به مرور اینها را شناسایی کنند.
دکتر عباس هشی دست روی جای حساس ماجرا گذاشته و میگوید: در ایران، کاپیتال گین از مالیات معاف است. مالیاتی که میگیریم دو جور است: یکی مالیات بر درآمد است که از جیب هر شخصی میآید و یک عده هم حقوقی کار میکنند و سودشان را به بانک میبرند و بین سهام داران حقیقی تقسیم میکنند. مالیات پلکانی است: یک مالیات بر شخص حقوقی است. مثل یک پایگاه و شرکت است و این شخص حقیقی وقتی سود برد، مالیات را بین سهام دارانش تقسیم میکند. به اولی corporate tax یعنی مالیات بر شرکت و به دومی مالیات بر سود سهام گویند که به هر شخص تعلق میگیرد.
در ایران این قانون را داشتهایم و میگویند که نرخ مالیات اولی 10 درصد و نرخ مالیات دومی از 15 درصد شروع میشده و تا 55 درصد بوده. یعنی هر که بامش بیش، برفش بیشتر که به این روش تصاعدی گویند. در حکومت اسلامی خمس ثابت است و زکات پلکانیِ تصاعدی است. قانون مالیات سال 1345 ما این جوری بود و بر این اساس نوشته شده بود. متاسفانه در اصلاحات مالیاتی سال 80 مالیات شرکت را به جای 10 درصد، 25 درصد کردند و مالیات سود سهام را صفر درصد نمودند که یکی از بدترین تصمیمات برای اقتصاد کشور بود ضمن اینکه حتی الزام قانونی تکمیل اظهارنامه مالیاتی مجمع درآمد (ماده 129 قانون قبلی را هم با مقامات دولتی، نمایندگان، مدیران و فعالان اقتصادی که از چند منبع درآمد داشتند) از این رانت مالیاتی استفاده نمایند، برگرداندن ماده 129 شعار دولت در سال 1390 طرح تحول اقتصادی بود لیکن با همیاری دولت و مجلس عقیم شد که این یکی از اشتباهات بزرگ نظام مالیاتی بود. زیرا در بیش از 22 تا 30 کشور قانون جلوگیری از مالیات مضاعف داریم و این قانون مضاعف یعنی corporate tax همه جای دنیا برای هر کشور محترم است و مالیات سود سهام فرد است که مشوق سرمایهگذاری است و ما در مقابل سایر کشورها از این بابت به شدت متضرر شدیم.
دیگر اینکه آن مبانی هر کس برفش بیش، بامش بیشتر عوض شده و از بین رفته است. حالا بازار سرمایه دولت میخواهد تشویق کند که کنار بازار مالی، یک بازار سرمایه هم باشد. پس وقتی بورس ایران برای اولین بار در اواخر دهه40، یعنی در سالهای 48، 49، 50 راه افتاد، در قانون مالیات مستقیم ماده 116 اصلاحیه زدند و به شرکتهایی که در بورس پذیرفته شده بودند، روی درصد مالیات شرکت، معافیت مالیاتی دادند. برای تشویق سهام داری که در انحصار سهامداران عمده نباشد، گفتند اگر شرکتی تعداد سهام دارناش بیشاز 100 نفر باشد و هیچ کس بیش از مثلاً 5 یا ده درصد سهام نداشته باشد –پلکانی بود- مالیات تصاعدیای را که بین 15تا 55درصد بود، از آنها 15 درصد میگرفتند. اینها همه تشویق برای جذب مردم به بازار سرمایه است.
در قانون سال 1345 کپیتال گین در بازار سرمایه مشمول مالیات بود. یعنی فردی که سهام خریده بود، وقتی قیمت بالا میرفت و میفروخت، سود سهام عایدی میشد و مالیاتش را میداد. در قوانین بعدیای که نوشتهایم اول اینکه نرخ مالیاتی 25 درصد شده است. دیگر اینکه میگویند اگر برای بازار سرمایه ما بنشینیم و ببینیم شخص کِی سهم را خریده و کِی فروخته، اطلاعات مالی نداریم. پس به جای اینکه روی سود واقعی مالیات بگیریم، مالیات مقطوع میگیریم.
برای بازار سرمایه که میخواستند دوباره از نیمه دوم دهه 78 تشویق کنند که بورس راه افتاد بورس دهه 60 تعطیل بود. بعد از خصوصی سازیها که در قانون برنامه از 68 و 70 و 71 شروع شد، بورس از 72 شروع به فعالیت کرد. دو بار قیمت بالا رفت و ریزش پیدا کرد و یک عده پول دار شدند و یک عده ورشکسته شدند تا به این بورس رسیدیم که الان رو به سر بالایی دارد بالا میرود تا این حباب کِی بترکد و پایین بیاید متاسفانه! خدا عاقبت کسانی را که در سرازیری هستند به خیر کند اینها گفتهاند هر کس نیم درصد مالیات بدهد. یعنی وقتی ما سهمی را میخریم و میفروشیم دو تا نیم درصد میدهیم که یک درصد میشود.
در مورد شرکتها نیز که سهامی و بورسی نبوده اند، این عایدی سرمایه بود که وقتی یک شرکت سهامی مسئولیت محدود یا تضامنی یا سهامی خاص سهامش را میفروخت باید کپیتالگین میداد. پس آمدند و قانون وضع کردند که شرکتهای غیر بورسی 4درصد سرمایه و بورسیها دو تا نیم درصد بپردازند.
مثلاً من میخواستم شرکت یا خانهام را بفروشم. خانهام را که میخواستم بفروشم باید چهار درصد ارزش معاملاتی را میدادم و خانه را در شرکت ثبت میکردم و به جای اینکه مال را بفروشم و مالیات بیشتری بدهم، سرمایهام را و سهام شرکت سهامی با شرکت مسئولیت محدود را میفروختم و چهار درصد قیمت اسمی سرمایه را مالیات میدادم. این فرار مالیاتی زیر چتر ترفند یکی از روشهای انتقال قیمت بود تا مالیات کمتری بدهیم.
> سوء تفاهمی به نام شاخص بورس!
هشی ادامه میدهد: دولتها میخواهند توسعه بازار بورس را تشویق کنند و بیشترین تشویق بورس از سال 89 به بعد شروع شد و برای اینکه به مردم بگویند ما در اقتصاد موفق هستیم، شاخص بورس را معیار قرار دادند؛ در حالی که کل بازار سرمایه بیش از هفت درصد GDP کشور نبود. یعنی شاخص که بالا میرفت دولت افتخار میکرد. شاخص اقتصادی ما با رشد اقتصادی است و نه با بورس! وقتی شاخص بورس بالا میرود، مثل فواره است که تا یک جایی بالا میرود و بالاخره در یک جایی پایین میافتد. در حالی که رشد اقتصادی آهسته پایین و بالا میرود؛ مگر اینکه ناگهان یک اتفاقی در یک کشوری بیفتد. متاسفانه این، شاخص دولت هشتم و نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم شد و این شاخص را موفقیت میگویند. حالا این موفقیت موجب ایجاد هزینه میشود، خرج دارد. این هزینه را چه کسی میدهد؟
مالیاتدهندگان کشور؟
متاسفانه آن تفکر بازار سرمایهای و تفکر اینکه همه مردم پول را بیاورند اینجا -که البته خوب است پول دلار و ملک و اقتصاد ناجور اینجا بیاید- ولی وقتی ما هنوز اقتصاد زیرزمینی داریم نمیتوانیم پای این شعار بمانیم- بازار سرمایه را به حداقل مشمول مالیات رسانده است. پس این کپیتال گین باید مشمول مالیات شود.
اینکه کپیتال گین باید مشمول مالیات بشود، یک اصل درست بدون چون و چرا است.
پس اینکه کپیتال گین باید مشمول مالیات بشود، یک اصل درست بدون چون و چرا است. فعلاً آقایان از سکه میگویند، میرود بالا و مالیات میگیرند، شخص فرش میخرد مالیات میگیرند. یعنی مانده که بروند خانه شخص و ببینند تعداد تخمهای مرغی که دارد و تخم میکند چند تا است و بیایند در خانه مردم و روی آن هم مالیات بگیرند! از این طرف بورس را از همه چیز باز گذاشته اند. پس کپیتال گین یکی از اشکالات اساسی قانون مالیات بوده. سال 78 پیش نویس تهیه شد و میخواستند این را مشمول بکنند و متاسفانه در قانون مالیات 80 که در صحن مجلس آمد اما تصویب نشد. آن زمان مالیات و مجموعه درآمدی که از همه میگرفتند [طبق قانون] 129 بود. آن را سال 80 لغو کردند. یکی از افتخارات آقای حسینی و احمدی نژاد در تحول اقتصادی اصلاح قانون مالیات ها، برگرداندن ماده 129 اظهارنامه مجموع بود. حتی رونمایی هم شد ولی در کمال تعجب در مکاتبات حذف شد.
این یک اصل است که باید اجرا شود. فعلاً زور با آدمهای درگیر بازار سرمایه است.ای کاش منافع و سود بازار سرمایه ما در جیب مردم میرفت. مردم فقط در این بازار شلوغ میخرند و قیمت بالا میرود. روزی که بورس سرنگون شود و شاخصش بیفتد، این مردم عادی هستند که بیچاره میشوند.
> تحریم نفت، بزرگترین نعمت برای کشور بود
این تحریم نفت بزرگترین نعمت برای کشور بود و باعث شد قانون مالیات را درست کنند. قانون مالیات ابتدا باید اقتصاد زیرزمینی را کاهش دهد. این را شروع کرده اند. از کی شروع کرده اند؟ با آوردن مالیات بر ارزش افزوده. هر فعال اقتصادی که مالیات بدهد، روی جنسی که به مردم میدهد میکشد یعنی یک قصاب تا عوارضش زیاد شود روی گوشتش میکشد و وقتی از او مالیات گرفتند روی گوشتش میکشد و از مردم میگیرد. سوپری و نانوایی و حتی شرکتها همین است. شرکتها با داشتن مشاور و حسابداری راههای دور زدن قانون یا به اصطلاح " ترفند " دارند که مالیات کمتر بدهند. این است که در دنیا مالیات بر درآمد عادی را دو بخش کرده اند: مالیات بر خرج و مالیات بر فعالیت. منی که یک جنس را از بابت مالیات گران میخرم نمیفهمم که یک بخشی از آن مالیات است. آمدهاند مالیات بر خرج را گذاشتهاند تا مردم هرچه میخرند یک مقدار مالیات بدهند.
> وقتی مردم از جیب خرج دولت را بدهند...
مالیات بر خرج دو ویژگی دارد: اول اینکه مردم میفهمند که دارند از جیب شان خرج دولت را میدهند. پس حساب خواهی از دولت زیاد میشود. اصلاً دولت مردمی یعنی حساب ده به مردم و اینکه حق حساب دهی به مردم را محترم بشمارد. یعنی جاده دو طرفه است. وقتی مردم ندانند که دارند مالیات میدهند، جاده یک طرفه است. دولت فکر میکند که دارد به مردم لطف میکند. نه؛ پول نفت مال مردم است و تو که داری تقسیم میکنی بر سر مردم منت نگذار. ولی مالیات بر خرج این کمک را انجام میدهد. بخشی از آن هم با مردم است و بیشترین مقاومت شده تا این مالیات را ندهند. تا سرانجام دولت دست به دامن رهبری شد و نامه نگاری کردند و دیدید که مقام معظم رهبری گفتند که زیرمجموعههای ستاد و بنیاد و... مشمول مالیات بر ارزش افزوده هستند. دوم اینکه ما اول انقلاب گفتیم نهادهای مذهبیای که از پول مردم عایدی میگیرند و خرج مردم میکنند نباید مالیات دهند. این درست است و همه جای دنیا همین است. ولی اگر این نهاد مذهبی بنز و BMW آورد و فروخت، کارخانه کمپوت سازی و ربسازی زد، این که دیگر نباید باشد. بالاخره آقای نوربخش که وزیر بود خدمت مقام معظم رهبری رسید و درخواست کمک نمودند حتی پیشنهاد داد بنیاد مستضعفان و غیره که فعالیت
اقتصادی دارند باید مالیات شان را به دولت بدهند و دولت باید در بودجه به اینها کمک بدهد. که خوشبختانه آن هم به مرور جلو رفت که آن کمک نیز دارد کم میشود. یعنی همه هر کجا لازم بوده، حکم حکومتی گرفتهاند که وصول مالیات را درست کنند. پس مالیات ارزش افزوده که این بار مقام معظم رهبری حکم داده اند، ریشهاش در همان حکم انضباط مالی سال 1374 بود که عمل شد.
این استاد دانشگاه در تشریحی کاملتر ادامه میدهد: ویژگی مالیات بر ارزش افزوده این است که هر کس خرج میکند فاکتور میدهد. مردم هم در نقش کارمند دارایی گزارش معاملات را به سازمان مالیاتی ارسال مینمایند که این اطلاعات میشود بانک اطلاعات برای راستی آزمایی مودیان مالیاتی، تاجر و شخص حقیقی شرکتیها حقوقی اظهارنامه مالیاتی داده و گفته فروشم ده میلیون، صد میلیون است و مالیاتش را نیز مثل یک فرد مطیع قانون داده ام. گفته سودم صد میلیون است و بعد 20 یا 25 درصد که سود حقیقی است یعنی 30 میلیون مالیات داده. اما وقتی این اطلاعیههای مالیات ارزش افزوده برای راستی آزمایی مورد بهره برداری سازمان مالیاتی میشود. ناگهان با برگ تشخیص مالیات نسبت به درآمد اصلی دهها برابر بیشتر از مبلغ اظهار میشود.
مثلاً زمان آقای طیب نیا در همدان سر بحث تراکنش مالی اختلاف پیش آمد که چرا مالیات گرفتی. آقای وکیلی معاون سازمان مالیاتی بود. به همدان رفت و در جلسه به او گفتند که آقای فلان بهترین و درستکارترین فرد است و آمده و اظهارنامه را داده است، مثلاً مالیات را به طور مثال بر درآمد و A میلیون با نرخ 20 درصد هم مالیات داده و شما تمبر برای این شخص فلان میلیون تومان مالیات اضافی بریده اید؟ ایشان هم شروع میکندکار به دعوا میکشد و آقای وکیلی هم جوان بوده. در جلسه میگوید این حمایتها چه معنی دارد خرج از جیب ملت؟! تو میخواهی رای جمع کنی و میخواهی برایت خرج کنند. برو از جیب خودت خرج کن. چرا از کیسه مالیات عمل کنی؟ آقای وکیلی حتی تهدید به اخراج میشود تو امروز اخراجی. آقای دکتر طیب نیا حرف او را گوش داد و نگهش داشت اما اینقدر این اقتصاد زیرزمینی قوی بود که بلافاصله آقای وکیلی را سه سال زودتر بازنشستهاش کردند.
> برای بورس هزینه داده ایم!
اما برای بورس ما هزینه دادیم. سالهای 1387 و 1388 که اصلاح نظام مالیاتی مطرح بود زمانی که آقای حسینی وزیر اقتصاد بود به شدت دنبال این بودند که همه فعالیتهای بورس و زیرمجموعههایش را مشمول پایینترین نرخ مالیاتی (مالیات مقطوع) نمایند. برخی نمایندههای مجلس گفتند که این یک تبعیض است و نمیشود. آن زمان هنوز بورس بیش از هفت هشت درصد جی دی پی یعنی کل ارزش سهام شرکتها نبود. میگویند در جلسهای نمایندگان و رییس سازمان مالیاتی را احضار کرد. قائم مقام و کمیسیون اقتصادی مجلس مدیران سازمان مالیاتی در مقابل این تبعیض و یک رانت به شدت مخالفت کردند. این اختلاف نظر با مقامات بورس باعث شد که اصلاً در دور بعد یعنی 88 که باید معاون مالیاتی جایگزین میشد، آقای عرب مازا را انتخاب نکردند. این قدر این بورس قوی بود که دید دارائی دارد آنجا را مشمول مالیات میکند به نوعی که درست بود. و اینها معاون وزیر را برداشتند. ما به این عزل میگوییم شهید راه مالیات حقه بیت المال.
> اخذ مالیات از عایدی سرمایه هیچ پیامد بدی ندارد!
حالا که من کل را به تو گفتهام شما گفتی که این پیامد بدی دارد؛ هیچ پیامد بدی ندارد. بله؛ برای کسانی که سود سرمایهای دارند پیامد بدی دارد. خوبی دولت آقای روحانی این است که اولین دولتی است که در سال آخرش یعنی هشتمش، یکی از بدهیهای معوق دولت به مردم این را انجام میدهد؛ کاهش بنگاه داری و تصدی (سیاست اجرایی) اجرا نشده و هنوز اقتصاد دولتی است.
وقتی تامین اجتماعی را عرضه میکنند که برای بازنشستههای مردم است. 20 درصدش را میدهند. ایمیدرو که دارایی متعلق به دولت است، 20 درصدش را میدهند و 80 درصد بقیه سهام دست دولت باقی مانده است. باز هم خدا پدرشان را بیامرزد چون هیچ دولتی سال آخر درست کار نمیکند بلکه میخواهد بار مسئولیت اقتصادی را گردن دولت بعدی بیندازد.
ولی این دولت از پارسال تا به حال برای کسر بودجه مالیات کمک کرده، به گونهای که وزیر اقتصاد، وزیر بازار سرمایه شده است. اینقدر به بورس هجوم آورده شده که سهم 200 تومانی شرکت تبدیل به سهم 2500 تا 3000 تومانی شده. وقتی من سهم را 3000 تومان خریدم، این سهم که سال 97، 200 تومان بوده و 40 تومان سود دادهایم یعنی 20 درصد به آن سود داده ایم، امسال یعنی سال 98 که سهم را خریده است، انتظار دارند، 20 درصد سود نسبت به بهای خرید داشته باشیم یعنی 600 تومان یعنی سود شرکت حداقل 3 برابر شده است. آن شرکت این سود را از کجا بیاورد و بدهد؟ باید قیمت هایش را بالا ببرد. نمونهاش لبنیات که 25 درصد بالا برده اند. مردم تحملش را دارند؟ نه؛ الزامات مردم مقدار مصرفشان را کم کردهاند چون در وضعیت بد معیشت اقتصادی هستند پس وقتی قیمت بالا رفت و حتی بیش از 60 درصد بودجه متعلق به شرکتهای دولتی است یعنی بزرگترین خریدار کالا و خدمات دولت مستقیم و غیر مستقیم است. این برای خرید میشود کسر بودجه که بر تورم میافزاید.
چه کسی باید تورم را کنترل کند؟ وزیر اقتصاد. یعنی الان وزیر اقتصاد دارد با یک دستش ترازوی بورس را مدام بالا میبرد و حواسش نیست که فشار این افزایش روی تورم است وقتی این طرف را بالا میبرد، تورم را شدت میدهد. اما در ایران وزیر با مسئولیتهای متعدد، ذیحسابی حسابدار دستگاهها و شرکتهای دولت خزانه داری، سرمایهگذاری خارجی، مالیات، انضباط مالی حسابداری و حسابرسی و... و بازار سرمایه فعلاً وزیر بورس را تشویق میکند مردم وقتی هر روز با یک مالیات روبهرو میشوند هم دیدهاند که اگر سکه بخرند دولت دو روز دیگر میگوید مالیات -چون برایش قانون نداریم- اگر خانه بخرند دولت میگوید از خانه خالی مالیات میگیریم، چاره ندارند که خودشان رادر میسر بورس قرار دهند. در تمام دنیا وزیر اقتصاد وزیرالوزرا است، با حوزه مسئولیتی چند وزیر زیر دست داد.
> برای خانه که بر اساس ماده 54 مکرر قانون...؟
شما خانه را اجاره میدهی و با هم توافق میکنید. دولت میگوید من توافقت را قبول ندارم. متر اجاره هر منطقه ارزش معاملاتی دارد. قبلاً عده ای، یک واحد اداری را مثلاً 8 میلیون اجاره میدادند و در قرارداد مینوشتند 6 میلیون و مالیات را بر اساس 6 میلیون میدادند. حالا ارزش منطقهای را بالا بردهاند و روی 14 میلیون مالیات میگیرند. پس اگر بخواهی خانه بخری مالیاتت بیشتر است. نرخ ارزش منطقهای را هر سال بالا میبرند. بازار سرمایه فعلاً گارانتیای است که کپیتال گین در آن مانور بدهد. حالا این دولت میخواهد بگوید که کاپیتال گین مشمول مالیات مجلس است. اول اینکه قطعاً یک عده سهام شان را میفروشند و بیرون میآیند. پس باید منتظر ریزش شدید شاخص باشیم. این هزینه است. مردم داری یعنی بیایی و ببینی چه چیزی برای صلاح مملکت درست است. اینکه کاپیتال گین برگردد، درمان درد اقتصاد دولتی و اقتصاد نفتی ما است. اینکه نظام مالیات ارزش افزوده درست شود تا اقتصاد زیرزمینی ما پایین بیاید، این درمان ریشهای درد اقتصاد کشور است.
> از یک جایی باید درست شدن را شروع کرد یا نه!؟
الان دولت پول میخواهد و باید خزانه پر شود. اگر بخواهند اختیار کار را به مجلس بدهند، همان سیستم قانونگذاری میشود. فلسفه اینکه آمدهاند و سران قوا را تشکیل داده اند، اگر بخواهند تا آخر سه نفر مملکت را اداره کنند نمیشود. مملکت مجلس میخواهد رهبران این نظام گفتهاند و میگویند:« مجلس راس امور است». اما کدام مجلس؟ مجلسی که نمایندگانش مستقل باشند. مجلسی که نمایندهاش کاسب نباشد. الان هیچ کجا مقام ناظر بعد از پایان کارش کارمند همان جایی که ناظرش بوده نمیشود. نمایندگان مجلس ما وقتی دوره شان تمام میشود، معاون وزیر، مدیر شرکتهای بازنشستگیها و مدیر دستگاههای دولتی میشوند. همه جای دنیا میگویند وقتی نمایندگی ات تمام شد، اگر تا دیروز معلم بودهای برو سر کلاس، برو شهرستانت. شما آمار بگیرید و ببینید که چند نماینده به حوزه خودشان برگشته اند. پس این مجلس با این مدل نمایندگانش که کاسب باشند و دستشان با این و آن در یک کاسه باشد و وقتی رای نیاورده اند، آن وزیری که مدام کمکش کردهاند تا استیضاح نشود و غیره، آنها را ببرد و بگذارد سر کار، این که نشد مجلس! پس اگر در مجلس ما تعداد نمایندگان واقعی مان اگر خوب بودند هیچ وقت مجلس را کنار نمیگذاشتند. این از مجلس. حالا برویم سراغ دولت؛ مگر دولت خوب است؟! این همه فسادی که از اقتصاد دولتی بیرون میآید، هر کجا را میبینی یک مدیر و وزیر پشتش است. یعنی این فساد جوری به ما رخنه کرده که پیدا کردن آدم سخت شده. دولت میخواهد کیسه را پر کند. نگاه میکند و میبیند که اگر مالیات بگیرد بهترین کار است.
این سیستم یک قاعدهای دارد که در لایحه تجدید ارزیابی نوشته شده. لایحه تجدید ارزیابی سال 1374 زمان محمدخان تنظیم شد و من هم در بخش مالی آن مشاور بودم و زنده یاد آقای دکتر مرتضی قره باغی در بخش اقتصادی آن بود. یکیاز موادی که ما نوشته بودیم و من آن را از قوانین بینالمللی استخراج کرده بودم و آن این است که اگر سه سال متوالی تورم دو رقمی بود باید حتماً تجدید ارزیابی شود و این یک قانون اقتصادی است- این بود که بعد از سه سال وزیر اقتصاد میتواند تصمیم بگیرد. همه چیز آن تصویب شد و آقای محمدخان نیز موافقت کرد. یکی از معاونان گفت این را برداریم. گفتم برای چه؟ گفت به تو چه ربطی دارد که داری برای آینده تصمیم میگیری؟ تو تا آخر سال 76 وزیر هستی و آن را حذف کرد! یعنی تفکر آینده نگری در وزرای ما نیست. الان آقای دژپسند سال آخرش است، آقای روحانی سال آخرش است، او پارسال به همه قول داده که بروند سهم بخرند در حالی که بازار سرمایه وقتی به درد اقتصاد کشور میخورد که بازار اولیه باشد.
وقتی به بازار سرمایه پول میدهی، پولت در شرکتها تزریق شود و در تولید و اقتصاد مولد برود. وقتی شما به بازار سرمایه بروید، چون تعداد سهام تان محدود است این حباب کاغذی میشود. حباب کاغذی چون کاغذ میخرید. چند درصد پولهای پارسال و امسال مستقیم به بازار تولید رفته است؟ دولت هم که عرضه میکند چه کار میکند؟
تامین اجتماعی خودش که سهام ندارد؛ برای آینده بازنشستهها است. پس وقتی آن را میفروشد باید با یک سرمایهگذاری جایگزین کند. چرا؟ چون صندوقهای بازنشستگی هر ساله حق بیمه را از من میگیرند، سی سال از من حق بیمه میگیرند و قرار است بعد از سی سال، خرج درمان من، بیماری من، بازنشستگی من و مرگ و میر من را بدهند. این پول را که در بانک نمیگذارد. بلکه آن را سرمایهگذاری میکند تا با سود سرمایهگذاری خرج جاریاش را بدهد.
دکتر هشی خاطر نشان میکند: شما فکر میکنید چرا صندوق نروژ موفق است؟ برای اینکه این جوری کار کرده است. اگر قرار باشد سود سرمایهگذاری نداشته باشد، از مایه میخورد یعنی از اصل میخورد. برای همین میگویند بازنشسته تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی دولت ورشکسته هستند چون شروع کرده به مایه خوردن. شما تامین اجتماعی را میفروشی. پولش باید صرف سرمایهگذاری جدید بشود. اگر این اتفاق بیفتد خیلی عالی است ولی الان تامین اجتماعی چقدر بدهی به بیمارستانها و دکترها و داروخانهها دارد؟ سر به فلک میزند.
سخنی با رسانه و روزنامه نگارها
روزنامه نگار و روزنامه باید مستقل باشند. بالاخره هر طرحی که به مجلس میرود باید نمایندهها بگویند. اینکه هو میافتد، پس شما باید بیایید و مبدا را بگویید. کی هو انداخته که قرار است این اتفاق بیفتد. آقای نیلی مشاور اقتصادی رئیس جمهور بوده. این آقای نیلی درسش را که در ایران نخوانده با خرج دولتی به منچستر رفته و دکترایش را گرفته و برگشته. او در سازمان برنامه مدیر بوده. بورس گرفته و رفته و برگشته و معاون سازمان برنامه شده. ایشان و صدها نفر مثل ایشان به خرج دولت، از بیت المال درس خواندهاند و بعد هم آمدهاند و پست وزیرشان را داشته اند. در حالی که من و شما وقتی میخواهیم پست بگیریم باید با جیب خودمان درسمان را بخوانیم و بعد بیاییم و استخدام شویم. ایشان از سال 1365 تا به امروز دستش به آتش اقتصاد دولت بوده. ایشان میگوید دل مردم به این رشد بازار سرمایه خوش است و فکر میکنند قیمتش بالا رفته ولی فردا که بخواهد شکمش را سیر کند باید بیاید و سهمش را بفروشد و یک سودی ببرد. وقتی که میخواهد با این سود عروسی بچهاش را بگیرد دیگر قیمت سالن قیمت 5 سال پیش و پارسال نیست. یعنی باید یک چیز گرانتر بخرد. آدمهای دولت دارند به مردم میگویند که این یک بازار گرمی است.
> یکی از راههای پر کردن خزانه فروش سهام است
طبیعی است دولت میگوید نماینده مجلس با من یکی نیست؛ راست میگوید. یا خدمت به مردم برای هردویشان مهم هست که پس باید ببینند چه کاری برای مردم درست است. همه دشمنی و اختلافی که این دو گروه با هم دارند همین است. اگر گروه اصلاح طلبها آمده بودند و دولت، اصول گرا بود ما همین بساط را داشتیم و حالا که اصول گراها آمدهاند و به قول آنها دولت آن طرفی است نیز این بساط را داریم. دودش به چشم مردم میرود. شما از من یک سوال کردید و پرسیدید که آیا این کار را میخواهید بکنید؟ ما میگوییم کار درست است و هر کس ضد آن حرف میزند یعنی دارد جلوی پایش را میبیند و فقط امروز را میبیند. حل مشکل اساسی کشور که باید نظام جامع مالیاتی از مردم مالیات درست را بگیرد...
از دکتر هشی پرسیدیم؛ جالب اینجاست که هم نماینده مجلس و هم وزیر اقتصاد و هم بعضی از همکاران شما اقتصاددانها میگویند که مالیات عایدی سرمایه را اخذ نکنید. این خیلی بد است و داستان میشود.
این استاد دانشگاه در واکنش میگوید: هر کس که این را میگوید باید ببینی که حکمتش چیست. وزیر اقتصاد راست میگوید و حق دارد. وزیر اقتصاد ما حداقل پنج تا کار دارد. هم خزانه دار کشور است، هم باید از مردم مالیات بگیرد، هم سرمایهگذار خارجی زیرمجموعهاش است، هم زیرسازی تمام دستگاههای دولتی و مسئولیت کارمندانش با وزیر است. همه جای دنیا وزیر اقتصاد وزیرالوزراء است. پس این وزراتخانه ما باید برای هر فعالیتی پنج معاون قدر داشته باشد در حالی که همهاش خلاصه شده به خودش و پنج معاونش که بروید ببینید تجاربشان چه بوده. ایشان در بخش بازار سرمایه که برعهده اوست دو ماموریت دارد: یکی به عنوان مجری سیاست
اجرایی اصل 44 باید بنگاه داری را تعطیل کند. اختیار دست او نیست و شرکتهای دولتی مجامعش و وزیرش یکی است؛ زیرمجموعه نفت وزیر نفت است و زیرمجموعه صنایع وزیر صنایع است. پس باید این سهام را بفروشد و اقتصاد را مردمی کند و این یک ماموریتش است. اما نباید دولت را مفت بفروشد بلکه باید به بهترین قیمت بفروشد. الان هم که مشکل کسری بودجه دارد و مدام به او میگویند خزانه را پر کن. یکی از راههای پر کردن خزانه همین فروش سهام است. اینقدر که آقای دژپسند از پارسال برای بازار سرمایه وقت گذاشته، یک هزارمش را برای حسابرسی کشور نگذاشته است. مگر سیاست اجرای اصل 44 فقط کاهش بنگاه داری است؟ کاهش تصدیگری هم هست. همین طور رها کرده و کار حسابرسی را نیز که به بخش خصوصی دادهاند دارند از او میگیرند. ایشان برای زیرسازی مملکت چقدر وقت گذاشته؟ حق دارد چون بیشتر وقتش را اینجا گذاشته تا خزانه را پر کند. از طرفی هم نمیخواهد ارزان بفروشد. وقتی تقاضای بورس زیاد است، تو هر سهمی را با هر قیمتی ببری از تو میخرند. پس دارد دو کار را انجام میدهد: هم وظیفه بازار سرمایهاش را انجام میدهد و هم مال دولت را با بهترین قیمت میفروشد. از آن طرف وزیر مالی نیز هست. پس در حسابرسیاش لنگ میزند زیرا حسابرسی باید توسط یک حسابرس مستقل مورد اظهارنظر قرار بگیرد که به آنها اجازه نمیدهد و میگوید خود دولتیها این کار را انجام دهند.
پس آقای دژپسند در بخش مسئولیت بازار سرمایهاش زمینه فعالیت در بازار سرمایه را خوب فراهم کرده. از آن طرف وزیر دارد شرکتها را عرضه میکند. از این طرف باید آتش را روشن کنند و تقاضای بورس دارد بالا میرود. چه جور مردم را تشویق میکند؟ میگوید دولت و رئیس جمهور توجه خاصی به بورس دارند. رئیس جمهور هم بلد است که چه بگوید. اول مردم را تشویق کردهاند که آمده اند. حالا میگوید خودتان برای خرید سهام تصمیم نگیرید بلکه بروید مشورت بگیرید. یعنی اگر روزی سهام سقوط کرد میگوید من که گفته بودم مشورت بگیرید. مگر همین رئیس جمهور و رئیس بانک مرکزی نگفتند مردم پولتان را در این صندوقهای غیرمجاز نگذارید؟ مگر مردمی که پولشان را گذاشتند پولشان از
بین نرفت؟ مگر خود بانک مرکزی مجبور نشد برای پرداخت بخشی از وجوه سپرده مردم درصدهای غیر مجاز و موسسات غیر پول را تزریق نکرد و سپردههای مردم را داد؟ چه جوری داد؟ گفت شما تا سه چهار سال سود 30 درصد میگرفتید و زیادی بوده و باید سود هشت درصد میگرفته اید. اول از اصل سرمایه شان کم کرد و حالا دارد خرد خرد به آنها میدهد. من یکی از آحاد ملت هستم. حرف رئیس جمهور و آقای سیف را گوش دادم و پولم را پیش سپرده بانک دولتی و بانک مردمی گذاشتم. به چه امیدی؟ به این امید که دولت گفته پول را در بانک بگذارید تا بخش تولید بالا برود و ارزش اقتصادی کشور بالا میرود و... و من و امثال من که به حرف دولتها باور داشتیم هم این حرف را گوش دادم.
> دلار جهانگیری
سال 97 دلار جهانگیری را معرفی کردند. قبلاً خود همین دولت دلار را عرضه کرد و سال 92 دلار 4850 را 2700 کرد و تا شش سال یعنی تا 96 خوب نگه داشت. چرا؟ چون از خزانه عرضه میکرد. سال 97 گفتند دیگر به خزانه دست نمیزنیم؛ صادرات چیها شما ارزتان را بیاورید. خب صادرات چیها همه دولتی بودند! اینها روزِ روزش حرف دولت را گوش نمیدهند؛ حالا ارز بیزبانشان را بیاورند؟! دلار 4200 جهانگیری، دلار 18 هزار تومان شد. قیمتها بالا رفت و پول ملی یک سوم شد. من ی که به حرف رییس جمهور گوش دادم و پول هایم را بردم و در بانک گذاشتم. قطعاً هر فرد منصف با تجربه بالا امروز اگر آقای رییس جمهور در مولدهای اقتصادی بگوید الان روز است من میگویم نه شب است! البته آقای رییس جمهور او هم تقصیری ندارد زیرا اختیار تصمیمات مالی اقتصادی ایشان، در اختیار تیم مهندسی با ظاهر اقتصادی دست کس دیگری است.
ای کاش این مجلس و دولت به جای این طرحهایی که بیشتر جنبه تسکین دارد، به دنبال کارهای اصلی بروند. مهمترین خطر در ورود مردم به بازار سرمایه استفاده از اطلاعات محرمانه و درونی مدیران و اشخاص وابسته بالاسری شرکتها هستند آنها به دلیل نبود قانون جامع و کامل در مقابل تضاد منافع هم در گذشته بودهاند و هم در آینده پیش نویس چنین لایحه قانونی را در دولت تهیه نمودهاند. مجلس باید بررسی این پیشنهاد را اولویت بدهد البته این پیش نویس تهیه شده دارای اشکالات اساسی است با یک نظر خواهی میتوان رهنمود لازم برای اصلاح آن را اخذ نمود. ماده 129 و گزارش بازرس و حسابرس هم جواب ندادند.
> شاه بیت شفافیت و انضباط مالی در اقتصاد کشور
دکتر هشی تاکید دارد: شاه بیت شفافیت و انضباط مالی در اقتصاد کشور و به ویژه بازار سرمایه مورد بحث به شرح فوق اتکا به صورتهای مالی حسابرسی شده شرکتهای بورسی میباشد. حسابرسان مستقل که به موجب ماده واحده مصوب 1372 استفاده از خدمات حسابداران رسمی ذیصلاح ماموریت حسابرسی شرکتهای بورسی، شرکتهای مندرج در بند الف و ب ماده 17 اساسنامه سازمان حسابرسی را برعهده دارند متاسفانه از سال 1387 به بعد استفاده از خدمات این حسابداران رسمی به شدت تضعیف شده است و بیشترین کارهای حسابرسی آنها توسط مصوبه مغایر قانون دستورالعمل شخصی به سازمان حسابرسی برگردانده شده است که آنها نیز به دلیل کمبود نیرو بخشی از این کار حسابرسی را به صورت دست دوم به حسابداران رسمی (عمدتاً بیکار شده واگذار مینمایند علیرغم حکم قانونی عدم واگذاری کار دست دوم) ضمن اینکه این اقلام در تضاد کامل با حکم حکومتی کاهش بنگاه داری و تصدی گری است که سازمان حسابرسی ملزم به رعایت این قانون و حکم
حکومتی میباشد.
آفتاب یزد