کتاب اقتدار اثر ریچارد سنت با قطعهای تکاندهنده از رمان پدر مرده نوشته دونالد بارتلمی، نویسنده مشهور آمریکایی، آغاز میشود در آنجا میخوانیم: «با از دست دادن پدر، از این پس باید با خاطرهاش به سر برید. خاطرهای که اغلب نیرومندتر از حضور واقعی پدر است؛ صدایی درونی است که فرمان میدهد، راهنمایی میکند، آری و نه میگوید- با آهنگی دوگانه: آری-نه، آری-نه، آری-نه، آری-نه؛ و هریک از کمترین حرکات شما را اعم از ذهنی و جسمی هدایت میکند. شما در چه لحظهای تبدیل به خودتان خواهید شد؟ بهطور کامل هرگز؛ شما، همواره، تا حدی، او هستید. این موقعیت ممتازی که وی در گوش درونتان دارد آخرین خرده منافع او را تشکیل میدهد و هیچ پدری دیده نشده است که هرگز از چنین منافعی گذشته باشد.» نویسنده پس از آوردن این قطعه درخشان ادامه میدهد که نیاز به اقتدار را باید امری بنیادی تلقی کرد، چیزی که کودکان و بزرگسالان هر دو به آن نیاز دارند؛ نیاز به مراجع اقتداری که هدایتشان کند و به آنها اطمینان ببخشد و نقش بزرگسالی تا اندازه زیادی ایفای همین نقش مرجع اقتدار است. اما از آن طرف در دوران جدید ترسی هم از اقتدار پیدا شده است که آدمها از اثر آن بر زندگی و آزادیهایشان نگرانند؛ این نگرانی بیجا هم نیست.
در قضیه کرونا هم انگار وصف اوضاع خیلی متفاوت نیست، آن میل اساسی انسانها به هدایت شدن و اطمینان خود را تمام قد نشان داده است؛ حس بیدفاع بودن در مقابله با تهدیدی جدی و فراگیر که مدتها بود با چنین وضوحی حس نشده بود، خیلیها را جدیتر از قبل به یاد «پدر اعظم» یعنی دولت انداخت. برای خیلیها این پرسش جدیتر طرح شد که آیا هنوز هم میتوان از ایده دولت کوچک جانانه دفاع کرد؟ اگر در بحرانهای بزرگ برای حفظ زندگی و جان آدمها نیاز به حضور جدی دولت در حد تعطیل کردن همه کسبوکارها و فعالیتهای اجتماعی است، چرا در خرده بحرانها درجات کمتری از مداخله را روا ندانیم؟ اگر برای کنترل ویروس و حفظ سلامت شهروندان مجبور به بستن مرزها یا ایجاد محدودیت در ورود و خروج به کشورهاییم، چرا همین ایده را برای تجارت و سرمایهگذاری و مقابله با «ویروسهای اقتصادی» بهکار نبریم؟
این وسط لیبرالیسم مادر مرده هم سیبل نقدها شد و خیلیها سعی کردند از خجالت آن درآیند و خیلیها گفتند این مصیبتها را باید از چشم لیبرالیسم (و البته اقوام نزدیک آن نئولیبرالیسم و سرمایهداری) دید، اما این کلمه قبیحه لیبرالیسم که آماج منتقدان بود، به چه معناست؟ اجازه دهید لیبرالیسم را هم با مولفههایی مانند حکومت قانون، تجارت آزاد، اقتصاد بازار، دولت کوچک، آزادیهای مدنی و فردگرایی معنا کنیم و در این نوشته بیشتر بر جنبه اقتصادی آن تمرکز داشته باشیم. حرف خیلیها این بود: «آیا دوره لیبرالیسم (با تاکید بر اقتصاد) تمام شده است؟» پیش از آنکه به این پرسشها بپردازیم، این نکته قابل تاکید است که بسیاری از به اصطلاح منتقدان لیبرالیسم و بازار آزاد (سرمایهداری) خیلی هم دنبال پاسخ نیستند و از قبل جوابهای اعلا در کیسه دارند، تمام اتفاقات منفی دنیا اعم از کرونا، محیطزیست، جنگ، بیاخلاقیها و افسردگی زیر سر سیستمی شیطانی به اسم سرمایهداری است که باید به هر شکلی آن را از میان برداشت. در همین قضیه اخیر میشد دید که بدون توجه به دسته گلی که چینیها به آب داده بودند، کسانی از اقتدار دولت چین در زندانی کردن مردمش تمجید کردند، کسانی دیگر بیاعتنا به مداخله گسترده دولت آمریکا (نماد به اصطلاح سرمایهداری) در حوزه سلامت، مصیبت را ناشی از بیحالی و عافیت طلبی دولتیها میدانستند و اقدامات اضطراری سیاستمداران در ایجاد محدودیت برای مبادله آزاد کالا و خدمات را نقض اصول تجارت آزاد و پایان سلطه اقتصاد بازار بهشمار آوردند. با این حال بهنظر نمیرسد خیلی از نقدها را بشود جدی گرفت، بسیاری از انتقادها به نقش دولت میپرداخت که در چنین بحرانهایی (بخوانید وضعیتهای استثنایی) پررنگ میشود و گفته میشد آیا بدبینی لیبرالها به دولت ناشی از نوعی نفرت ایدئولوژیک و کارتونی دیدن اوضاع نیست؟ پاسخ یک خیر بزرگ است! لیبرالها در این مورد حرفهای جدی زیاد دارند؛ میگویند لیبرالیسم در بیشتر شاخههای خود، خواهان نفی و نابودی دولت نیست، از همان آغاز و در دوره روشنگری هم غالب لیبرالها مخالفتی با نهاد دولت نداشتند، دولت برای اجرای قانونها، حفظ حقوق مالکیت و رفع تعارضها و دفع تهدیدها لازم شمرده میشد، ولی همواره بزرگ شدن آن به بهانههای مختلف را با بدبینی مینگریستند. این بدبینی البته موجه هم بود، دولتهای بزرگ و مداخله گر آزادیهای شهروندان را محدود میکنند و خصلتی اقتدارگرا یا تمامیت خواه به خود میگیرند که در نهایت پویایی جامعه را از آن خواهد گرفت. حتی از جانب بسیاری از پیروان سفت و سخت لیبرالیسم مثل تایلر کوئن، استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسن، این ادعا طرح میشود که دولت برای اجرای وظایف خود باید قوی باشد. اما دولت قوی به معنای دولت بسیار بزرگ یا تمامیت خواه نیست. دولت دانمارک دولتی قوی بهشمار میآید، ولی هیچ شباهتی به دولت جبار چین ندارد و مقید به قانون عمل میکند. از قضا دولت قوی نباید هم خیلی بزرگ باشد، زیرا دولت بزرگ بهدلیل تصلب و پیچیده شدن اغلب از اجرای موثر وظایف خود وا میماند و به نهادی هیولاوار بدل میشود که منابع جامعه را هدر میدهد. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که جز رویکردهای رادیکال (آنارشیست) لیبرال که البته حرفهای جدی در آن هست، در به اصطلاح لیبرالیسم گاهی درجاتی از مداخلههای محدود و موقت دولت در اقتصاد حتی توصیه میشود (یک نمونه معروف آن اشاره فونهایک به کمکهای دولت به آسیب دیدگان از حوادث طبیعی و همچنین پیشنهاد درآمد پایه همگانی (UBI) است). کسانی استدلال میکنند اگر حفاظت از شهروندان در برابر دشمن خارجی وظیفه «ذاتی» دولتهاست، مراقبت از جان آنها در مقابل ویروسی کشنده تعارضی با اصول لیبرالیسم و حفظ آزادی افراد ندارد، مشروط بر آنکه برای مدتی محدود و بهصورت کنترل شده (در قلمرو قانون) صورت گیرد. کسانی دیگر از منتقدان به کمبود موقت برخی کالاها در دوره بحران اشاره میکنند و میگویند دستکم در مواقع بحران نمیشود کار را به بازار سپرد و باید دولت دخالت کند (بهطور خاص مساله ماسک و الکل در ایران بسیار خبرساز شد)، هیاهوی قضیه خیلی طول نکشید، ولی دیدیم که از قضا دخالت بیشتر دولت در مورد ماسک کار را بدتر کرد، ولی وقتی در مورد الکل پایش را پس کشید و مقررات و تبصرههای محدودکننده تولید و عرضه را برداشت، کمبود هم به زودی برطرف شد. در مورد دیگر کشورها هم قضیه متفاوت نبود و بهطور خاص در ایالاتمتحده و محدودیتهای زیاد اداره کنترل و پیشگیری از بیماریها (همان سیدیسی معروف) و گواهی ضرورت (certificate of necessity) که عرضه سریع داروها به بازار را دشوار میساخت، بسیار سروصدا کرد. بهنظر میرسد تولیدکننده سودجوی هوشمند که حال و هوای بازار را خوب میشناسد، بهتر از هر بوروکرات دولتی خیرخواهی در بحرانها موثر عمل میکند و از قضا در دوران سخت به بازار باید بیشتر اعتماد کرد. حتی امروز هم به درستی چشم امید بسیاری به شرکتهای خصوصی دارویی است که بتوانند جهان را از شر ویروس نجات دهند. برخی دیگر از اهل انتقاد هم بودند که اشاره شان به گسترش چتر رفاهی دولتها بود و میگفتند درست است که این مصیبت فقیر و غنی نمیشناسد، ولی فقرا در صورت ابتلا دشواری بیشتری خواهند داشت، بنابراین برای به اصطلاح خیر جمعی هم که شده، بجاست برای سلامت کسانی که پول کافی ندارند هم فکری کرد، این گروه اخیر بر این باورند که در شرایط بازار آزاد بیترمز اوضاع برای همه بدتر میشود. اما درحالحاضر هیچ دولتی در هیچ جای دنیا حوزه سلامت را به بازار نسپرده و شوخی است فکر کنیم کار به امان عرضه و تقاضا رها شده است، ولی اگر فرض کنیم چنین هم بشود، به هیچرو سناریوی نامطلوبی نیست، همانطور که بازار در دیگر حوزهها توانسته است کالا و خدمات را برای عده بیشتری با کیفیت بهتری فراهم آورد، در حوزه سلامت هم چنین خواهد کرد (آن افسانه شکست بازار را جدی نگیرید.) اما یک نقد میتواند از نظر اساسی و علمی معتبر نباشد، ولی در سپهر سیاسی جدی گرفته و منشأ تغییرات شود، در مورد لیبرالیسم بهنظر میرسد با چنین وضعیتی روبهرو هستیم، میتوان پرسید پس آینده جهان چه خواهد شد؟ اینجا بد نیست به استناد یک پیشگوی بد یعنی فرانسیس فوکویاما اعتماد کنیم که دو مسیر را پیش بینی میکند: بازتولید فاشیسم یا تجدید لیبرال دموکراسی. باید امیدوار بود که گزینه دوم بخت بیشتری داشته باشد که البته خود او معتقد است با ترامپ باید بیشتر منتظر اولی باشیم، والله اعلم.
دنیای اقتصاد