علی اصغر سعیدی، جامعه شناس با اشاره به شرایط اقتصادی کشور و فشار تحریمها هشدار داد که با مصرف منابع در اختیار دولت و کاهش آنها، توان مدیریت رویدادها در سطوح مختلف از بین رفته است، و در عین حال گفت: با توجه به فقدان منابع، خطر بروز پوپولیسم چندان جدی نیست چون دیگر نمیتوان شعارهای گذشته را داد و عصر پوپولیسم گذشته است.
علی اصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در میزگرد «چشمانداز اقتصادی ایران» که با حضور محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و و مسعود نیلیُ مشاور پیشین حسن روحانی برگزار شد، به تشریح پیامدهای اجتماعی ناشی از شرایط سخت اقتصادی پرداخت.
وی در ابتدای بحث گفت: برای من بسیار جالب است که مباحث نیلی و بهکیش، یک سویه اجتماعی بسیار قوی دارد. من ابتدا به بحث بهکیش در مورد بخش خصوصی که شق دوم سوال شماست، میپردازم. در دوره حضور علینقی عالیخانی و رضا نیازمند که البته بسیار متفاوت از اکنون بود، اسدالله علم عنوان میکرد که به دنبال یک شاخت ایرانی است تا تغییراتی همچون اصلاحات ساختاری اقتصاد آلمان در ایران رقم بزند. تفاوت آن دوره با اکنون در این است که آقای نیازمند میگفت ما میدانستیم که مشکل ما عدم سرمایهگذاری است و حتی میدانستیم که چه بخشی باید این سرمایهگذاری را انجام دهد. در آن زمان تیم اقتصادی عالیخانی، گروههای مختلف را برای گفتوگو و بحث و تبادلنظر دعوت کردند؛ از جمله اقتصاددانان و همچنین بازرگانان. رضا نیازمند اشاره میکند که در این میان حسابدارانی مانند مهدی سمیعی بودند که راهحل درستی ارائه کردند و گفتند که دولت باید ابتدا عدم اطمینان را از بین ببرد تا بازرگانان و سرمایهگذاران بخش خصوصی ترغیب به سرمایهگذاری شوند. بعد ساختارهای اقتصاد نیز در راستای ایجاد اطمینان و جذب سرمایهگذاری اصلاح شد.
سعیدی ادامه داد: به نظر میرسد مشکل امروز ما نیز فقدان سرمایهگذاری است. ما در شرایطی هستیم که مشکل ما را انباشت سرمایه میتواند حل کند و این کار تنها از عهده بخش خصوصی برمیآید. اما بخش خصوصی چگونه حاضر به سرمایهگذاری میشود؟ تنها در صورتی که اطمینان کافی از ثبات سیاسی و اقتصادی به او داده شود. من در دیماه امسال در مراسم اعطای نشان کارآفرینی امینالضرب اتاق تهران با تعداد زیادی از فعالان بخش خصوصی صحبت کردم و به نظرم رسید که بخش خصوصی امروز ما مانند همان دوره به شدت دچار فقدان اطمینان برای توسعه کار خود است و به رعایت اصل مهمی چون حق مالکیت از سوی دولت اطمینان ندارد. آنها نمیدانند تا چه اندازه حق بزرگ شدن دارند و اگر سرمایهگذاری وسیعی انجام دهند و کارشان را توسعه دهند، آیا تحمل خواهند شد یا مورد خطاب و عتاب و مصادره قرار میگیرند. به همین دلیل بخش خصوصی در حال حاضر نهتنها انگیزه، که هیچ اعتمادی برای حرکت رو به جلو ندارد و از این منظر باید به آنها شوک وارد شود. شوک بزرگی که به آنها اطمینان و اعتماد کافی برای به چرخش درآوردن سرمایه و رشد و توسعه بدهد.
استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران افزود: اما در مورد تحلیلی که نیلی در مورد کاهش درآمد سرانه خانوار ارائه کردند، میتوانم به بروز انقلاب اجتماعی بعد از وقوع انقلاب ۵۷ اشاره کنم. در حال حاضر در چشم اکثر افراد جامعه ما یک طبقهبندی و قشربندی شکل گرفته است؛ دولت بدون آنکه نسبت به تبعات کارش آگاهی داشته باشد به تدریج به این قشربندی باز جواب داده و آرمانها و انتظارات بزرگی را شکل داده که جمع کردن و پاسخ دادنش بسیار سخت و از توان خارج است و به نوعی شاید یک همبستگی ملی لازم داشته باشد. افزایش رفاه از طریق سیاستهای آموزشی، بهداشتی و... در سالهای پس از انقلاب رخ داده است و شاخص مصرف و رفاه بالا رفته بدون اینکه سرمایهگذاری خاصی برای آن صورت گرفته باشد.
این جامعه شناس یادآور شد: خاطرم هست آقای ستاریفر در سالهای اوایل دهه 1380 که قانون جامع تامین اجتماعی در مجلس در حال بررسی و تدوین بود عنوان کرد که حدود ۳۰ صندوق در کشور وجود دارد که رفاهگستری میکند اما اقداماتشان به کاهش فقر منجر نشده است. به دلیل سطح بالای انتظاراتی که ایجاد شده و افزایش سرعت تحرک اجتماعی، نابرابری و بدتر از آن احساس نابرابری فزونی یافته است. در این شرایط کاهش زیاد سطح درآمد امکان بروز پیامدهای اجتماعی سخت زیاد است. با کاهش منابع در اختیار دولت و مصرف هر آنچه بوده، ما توان مدیریت رویدادها و اتفاقات را در همه سطوح از دست دادهایم، از سیل فروردینماه گرفته تا زلزله در غرب و حتی مقابله با ویروس کرونا نمیتوانیم به درستی به نیازهای جامعه پاسخ بدهیم و مردم را قانع کنیم، حال چگونه خواهیم توانست به مردم بقبولانیم که به خاطر اعمال سیاستهای اقتصادی پرهزینه و مصرف منابع و فشارهای بینالمللی مانند تحریم، باید کاهش سطح رفاه خود را بپذیرند؟ متاسفانه دولت به تدریج از زمان پایان جنگ به بعد نتوانسته است تعارض منافع را به نفع همبستگی ملی حل کند و به تدریج شکافهای موجود بزرگتر و عمیقتر شده است. در واقع دیگر فضای «همهچیز در خدمت منافع ملی و کشور» که به واسطه شرایط زمانی در دوره جنگ و انقلاب ایجاد شده بود، وجود ندارد. هرچند از نظر اخلاقی باید خوشبین بود اما من سال ۱۳۹۹ را از نظر شاخصهای اجتماعی اصلاً سال خوبی نمیبینم.
علی اصغر سعیدی در مقام جمع بندی گفت: در این بخش به سه نکته اشاره میکنم. نخست اینکه متاسفانه هیچ گفتمان رفاهی در فضای روشنفکری وجود ندارد و نظریهپردازان اغلب به توسعه سیاسی میاندیشند. اگر این گفتمان رفاه در فضای روشنفکری وجود داشت میتوانست در فضای عمومی هم این گفتمان را ایجاد کند که در شرایط کنونی نمیتوان انتظارات آرمانی داشت و باید واقعیات را در قالب و چارچوب محدودیتها و سختیها دید. دوم اینکه در مورد حاکمیت نظام رفاهی هم با یک دوگانگی مدیریتی مواجه هستیم. یعنی بین دولت و سایر نهادهایی که خدمات رفاهی ارائه میکنند انشقاق وجود دارد و ما نمیتوانیم حتی یک مدیریت امدادی داشته باشیم. در نهایت هم نتوانستهایم یک سیاستگذاری واحد در حوزههای اقتصادی و اجتماعی داشته باشیم.
این جامعهشناس اضافه کرد: من فکر میکنم حتی گروههای تندرو و رادیکال هم وقتی در جایگاه متفاوتی قرار میگیرند، رویه خود را تا حدودی تعدیل میکنند. برای مثال گروههای فشار وقتی وارد فعالیت مطبوعاتی و روزنامهداری شدند، سعی کردند حداقل در منطق و چارچوب ژورنالیسم کار کنند و کمی عقلانیت را چاشنی کار خود کنند. با این حال معتقدم که شرایط با گذشته متفاوت است. بهکیش درست میگویند که در برخی از روشنفکران و گروهها و نهادها، دغدغه حفظ وطن پررنگ شده است یا همانطور که نیلی گفتند در طبقه متوسط انگیزه تغییر و تحول بنیادین سریع مانند انقلاب که برهم زننده نظم اجتماعی باشد، دیده نمیشود. ناآرامیها و اعتراضاتی هم که در ماههای اخیر اتفاق افتاد و به خشونت گراییده شد بیشتر به خاطر نوع برخورد بود که خشن شد. ما یک طبقه متوسط فرهنگی داریم که سرمایه خود را نتوانستهاند به سرمایه اقتصادی تبدیل کنند و خواستههایشان روزبهروز بیشتر به ناامیدی گراییده است. گفته نیلی کاملاً درست است که برای این گروه بزرگ، چنین کاهش درازمدت و بزرگی در سطح رفاه قابل هضم نیست و تنها راهی که پیش پای آنها وجود دارد مهاجرت است. به نظر من حاکمیت باید به این گروههای وسیع آزادیهای فردی، اجتماعی و حتی سیاسی بیشتر بدهد اما با توجه به رویکرد تصمیمگیرندگان چنین تصویری بسیار بعید به نظر میرسد. متاسفانه ما شاهد هستیم افراد تحصیلکرده و سرمایههای انسانی ما با ریسک بسیار بالا و با سفرهای پرخطری مهاجرت میکنند در حالی که حتی گاهی تعجب مردم کشورهای مهاجرپذیر را دربر دارد که چرا افرادی با چنین پشتوانه علمی و حتی اقتصادی دست به مهاجرت میزنند. متاسفانه این گروه در داخل دچار فشار مضاعف میشوند چون هم رفاهشان به شدت در حال کاهش است هم آن آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی که مدنظر دارند برایشان فراهم نیست.
سعید در پایان خاطرنشان کرد:با این حال به نظر من با توجه به فقدان منابع، خطر بروز پوپولیسم چندان جدی نیست چون دیگر نمیتوان شعارهای گذشته را داد و عصر پوپولیسم گذشته است. دو راه ممکن است در پیش گرفته شود؛ راه نخست و بعید این است که فضای سیاسی باز شود و یک توسعه سیاسی شکل بگیرد تا شرایط را بهتر کند و راه دوم هم حرکت به سمت اقتدارگرایی بیشتر است. متاسفانه چشمانداز خوبی هم نداریم و من نگران آدرسهای غلطی هستم که برخی روشنفکران و جامعهشناسان میدهند و مثلاً مشکلات را روی سر یک واژه موهوم با عنوان نئولیبرالیسم سوار میکنند و با بخش خصوصی مخالفت میکنند. این گروه اتفاقاً در بین برخی جوانان محبوبیت دارند و این شعارها و گفتههایشان همه به مذاق سیاستمدار بهویژه از جناح تندرو خوش میآید چون آنها اساساً فعالیت بخش خصوصی را نمیپسندند. من این نگرانی را دارم چون این تبلیغات سوء به سمتی میرود که دولت روی بخش خصوصی حسابی باز نکند. من اخیراً گفتوگویی از آقای صالحیاصفهانی در تجارت فردا خواندم که نقل به مضمون گفته بودند اگر بخش خصوصی اقتصاد را در اختیار داشت تا الان رها کرده و رفته بود و این پایداری اندکی هم که وجود دارد به خاطر دولت است. متاسفانه این دیدگاه بسیار مورد اقبال هم قرار گرفته و من با چند نفر که صحبت کردم از این تحلیل استقبال کردند که هرقدر اقتصاد بیشتر دست دولت باشد، وضع بهتر خواهد بود. میخواهم بگویم ما هنوز وفاق تحلیلی برای عبور از بحران و راهحلها نداریم. از نظر من بخش خصوصی به دلیل اینکه حتی به ثبات میانمدت هم اعتمادی ندارد، وارد سرمایهگذاری و فعالیت نمیشود با این حال معتقدم که تنها بخش خصوصی است که میتواند اقتصاد را از این وضع بیرون ببرد. متاسفانه چشمانداز مثبتی ندارم و بیشتر از این نمیتوانم امیدوارانه صحبت بکنم.
منبع: اقتصاد نیوز