چندی پیش مقالهای که تحت عنوان «یارانهها و هزینه فرصت»۱ نوشته بودیم. در این مقاله ضمن تشریح مفهوم «هزینه فرصت» و ذکر مثالهایی از این مفهوم کلیدی در علم اقتصاد، آمده بود: «اینها را گفتیم تا روشن شود که بنزینی که به قیمت یکهزار تومان به من و شما فروخته میشود، هزینه فرصتی دارد که حداقل معادل ۱۰ برابر قیمت فروش آن در ایران است.
این نکته که بنزین متعلق به خودمان است، در این واقعیت تغییری نمیدهد که ارزش واقعی این بنزین (یعنی هزینه فرصت آن) هر لیتر ۹۴/ ۰ دلار است که با دلار ۱۱۵۰۰ تومانی به ۱۰۸۱۰ تومان بالغ میشود. اینکه دولت ما باید چنین «یارانهای» به ساکنان کشور بدهد یا ندهد، مقوله دیگری است که سیاستمداران در مورد آن تصمیمگیری میکنند. اما سیاستمداران باید از هزینه فرصت بنزین آگاه باشند و بدانند که با قطع یا کاهش این یارانه، چه برنامههایی میتوانست به اجرا درآید. با توجه به هزینه فرصت، سیاستمدار خواهد دانست که اگر فقط ۱۰ درصد از مصرف روزانه بنزین در کشور کاسته شود، هر روز ۹ میلیون لیتر بنزین صرفهجویی میشود که ارزش سالانه آن به رقمی در حدود ۵/ ۳۵ هزار میلیارد تومان بالغ میشود.» (از همان مقاله)
گرچه همانطور که در متن فوق دیده میشود، تاکید کرده بودیم که پرداخت یا عدمپرداخت این یارانه موضوعی سیاسی است که سیاستمداران در مورد آن تصمیم میگیرند و هدف ما صرفا روشن ساختن هزینه این تصمیم است، باز هم استدلال ما به مذاق برخی خوش نیامد. ما از طرف برخی متهم شدیم که نهتنها «ظلمی عمدی یا سهوی» مرتکب شدهایم، بلکه مفهوم «هزینه فرصت» را نیز بهدرستی درک نکردهایم. یکی از دلایل درک نادرست ما از مفهوم هزینه فرصت «ترجمه نادرست مقالات IMF و WORLD BANK و عدمتوجه به جغرافیای نویسندگان مقالات و نظام بازار حاکم بر آن کشورها» عنوان شده بود. (نقلقولها از یک یادداشت انتقادی که در مردمسالاری چاپ شده آمده است)
به گفته برخی منتقدان: «در این تحلیل، روزنامه «دنیایاقتصاد» ابتدا هزینه فرصت را که ابتداییترین و البته یکی از اصولیترین مباحث علم اقتصاد است، معرفی میکند؛ ولی در پاراگراف چهارم، در کمال ناباوری از هزینه فرصت بلافاصله به یارانه پرش میکند؛ بدون اینکه بداند هزینه فرصت و یارانه هر کدام داستان خودش را دارد. در علم اقتصاد همانطور که از مبحث مطلوبیت به استخراج منحنی تقاضا میرسیم در مبحث هزینه فرصت هم به مباحث کارآیی و نرخ جانشینی و... میرسیم و این دو تفاوتشان از زمین تا آسمان است.» و افزوده است: «مگر میشود یک رقمی دو برابر بودجه عمومی کشور باشد و به آن بتوان یارانه گفت؟!»
انتقاد دیگر به نوشته ما این بود که توجه نکردهایم نفت متعلق به خودمان است و در نتیجه «اینکه کالایی که مطابق قانون از آن مردم باشد و آن را در اختیار بگیری و دائما با مقایسه قیمت مطلق آن در بازارهای جهانی، چند دهه به مردم بهصورت یکطرفه تلقین کنی که من به شما این اندازه یارانه میدهم (یارانهای که گاهی از بودجه دولت فراتر رفته است!) که هیچ دولتی قادر به ارائه چنین خدمت بزرگی نیست، جز ظلم عمدی/ سهوی چیز دیگری نمیتواند باشد.»
*
نه صرفا در پاسخ به انتقاد به مقالهای که نوشتهایم، بلکه برای روشن شدن مفهوم «هزینه فرصت» و ارتباط آن با یارانههایی که در کشور ما بهگونهای بیحساب و کتاب و غالبا ناعادلانه پرداخت میشوند (و در بسیاری موارد رانت آشکار هستند) ذکر چند نکته ضروری بهنظر میرسد. تشریح ماهیت و هزینه واقعی یارانههایی که در اقتصاد ما توزیع میشود، از آن جهت اهمیت بیشتری مییابد که تفکری که در پس انتقادات یادشده نهفته است، بهرغم مغلوط بودن، در جامعه ما طرفداران بسیاری دارد که نه از روی سوءنیت، بلکه عمدتا بهدلیل ناآشنایی با مفاهیم اقتصادی و نیز آسانپسندی، آن را متقاعدکننده مییابند. در این رابطه به نکات زیر توجه فرمایید:
۱- همانطور که در مقاله ما آمده بود «هزینه فرصت هر کار (یا هر انتخاب)، ارزشمندترین کار (یا انتخاب) دیگری است که اگر آن کار (یا انتخاب) را نمیکردید، نصیبتان میشد.» به بیان سادهتر، اگر شما در یک هکتار زمین خود گندم بکارید، هزینه فرصت شما پرسودترین محصول دیگری است که میتوانستید در آن زمین کشت کنید. در واقع کافی است تا در «گوگل» هزینه فرصت (Opportunity Cost) را جستوجو کنید تا صدها مثال از این مفهوم را مشاهده کنید.
کشور ما از موهبت خدادادی منابع انرژی فسیلی فراوان برخوردار است. صرفنظر از شرایط کنونی که تحریمها صادرات نفت ما را دشوار ساخته، در شرایط عادی ما میتوانیم نفت و گاز یا محصولات تولیدشده با استفاده از آنها (نظیر برق) را صادر کنیم و از این راه درآمد سرشاری کسب کنیم و این درآمد را صرف بهبود زیرساختها، آموزش یا بهداشت کنیم یا سرمایهگذاریهای مولد را در کشور افزایش دهیم. حال اگر ما با ارزان نگهداشتن قیمت حاملهای انرژی در بازار داخلی، مصرف آنها را تشویق کنیم، سوای مشکلات عدیده زیستمحیطی، گزینه صادرات بیشتر را قربانی کردهایم. این روشی است که «آژانس بینالمللی انرژی- IEA» برای محاسبه یارانه انواع حاملهای انرژی در کشورهای مختلف مورد استفاده قرار میدهد.
در حقیقت عنوان جدولی که «آژانس بینالمللی انرژی» برای نشان دادن یارانه نفت، گاز و برقی که کشورهای مختلف پرداخت میکنند و نیز رتبهبندی کشورها از نظر حجم یارانه پرداختی آنها، اخیرا منتشر کرده به شرح زیر است:
«Fossil-fuel consumption subsidies by country, ۲۰۱۸ (billion US Dollar)» که ترجمه آن چنین است «یارانههای مصرف سوختهای فسیلی توسط (هر) کشور، در سال ۲۰۱۸ (به میلیارد دلار آمریکا)»
در این جدول کشور ما با ۶/ ۲۶ میلیارد دلار یارانه برای نفت (بنزین)، ۶/ ۱۶ میلیارد دلار یارانه برای برق و ۲۶ میلیارد دلار برای گاز (جمعا به مبلغ ۲/ ۶۹ میلیارد دلار) در صدر کشورهای پرداختکننده یارانه سوختهای فسیلی در جهان قرار دارد.۲
آژانس بینالمللی انرژی این ارقام را با محاسبه «تفاوت قیمت پرداخت شده توسط مصرفکننده نهایی یا مصرفکنندهای که از آن بهعنوان نهاده برای تولید برق استفاده میکند با آنچه آژانس بینالمللی انرژی آن را قیمت مرجع « (reference prices مینامد)»، بهدست میآورد. برای نفت و گاز، «قیمت مرجع» همان قیمت جهانی این محصولات است. برای برق، «قیمت مرجع» برابر است با هزینه تولید برق براساس قیمت جهانی سوخت.
بد نیست بدانیم که در همین گزارش آژانس بینالمللی انرژی میخوانیم: «قیمتهای بالاتر نفت در سال ۲۰۱۸ موجب افزایش یارانههای مصرف سوختهای فسیلی در سطح جهان شده است... . آمارهای جدید مربوط به سال ۲۰۱۸ نشان میدهند که یارانههای مذکور در این سال بیش از ۳۳ درصد افزایش یافته و به ۴۰۰ میلیارد دلار رسیده است.»۳
از گزارش آژانس بینالمللی انرژی میتوان چند نتیجه گرفت: اول اینکه فروش حاملهای انرژی به قیمتهایی ارزانتر از قیمتهای جهانی (هزینه فرصت آنها) به ساکنان کشور یا کشورهای دیگری که به آنها گوشه چشمی داریم، یارانه نامیده میشود. هم کوبا، هم ونزوئلا، وهم کشور خودمان، نهتنها سوخت را به قیمت ارزانتر (یارانهای) به ساکنان کشور خود میفروشند، بلکه عمدتا براساس ملاحظات سیاسی، همین روش را در مورد برخی کشورهای دیگر نیز به کار میبرند.
دوم اینکه فروش حاملهای انرژی به قیمتی کمتر از هزینه فرصت آنها (در این مورد قیمت جهانی این حاملها)، خواه انرژی متعلق به خود کشور تولیدکننده باشد و خواه آن را از کشورهای دیگر خریده و به ساکنان کشور خود یا کشورهای دیگر فروخته باشد، در ماهیت یارانه بودن آن تغییری نمیدهد. (گذشته از هر چیز، مگر یارانه نقدی که دولت ما به شهروندان میپردازد یا دلار ۴۲۰۰ تومانی که به برخی از واردکنندگان واگذار میشود و در حقیقت همه یارانههای گوناگونی که دولت ما توزیع میکند، از محل بیتالمال که متعلق به خودمان است پرداخت نمیشود؟). سوم اینکه هرچه قیمت انرژی در بازار جهانی بالاتر رود و به بیان دیگر هزینه فرصت حاملهای انرژی افزایش یابد، یارانه پرداختشده برای این محصولات عدد بزرگتری خواهد بود.
واقعیت امر این است که برداشت منتقدان مقاله ما، از «هزینه فرصت» بسیار یکسونگرانه و محدودتر از معنای واقعی این مفهوم است. اینکه گفته شود «در علم اقتصاد همانطور که از مبحث مطلوبیت به استخراج منحنی تقاضا میرسیم، در مبحث هزینه فرصت هم به مباحث کارآیی و نرخ جانشینی و... میرسیم» حکم ناقصی است. مفهوم هزینه فرصت در حقیقت شمول بسیار گستردهتری دارد. این مفهوم برای مصرفکنندگان، برای واحدهای تولیدی و خدماتی، برای دولتها، برای بازارهای مالی و در واقع برای هر مورد دیگری که با «بده-بستان» همراه است، کاربرد دارد.
در حقیقت همین زمانی که ما صرف کردیم تا این پاسخ را بنویسیم، «هزینه فرصتی» داشته که میتوان ارزش آن را با ارزشمندترین گزینه دیگری که در صورت ننوشتن این پاسخ به آن میپرداختیم، برابر دانست. و البته ساعاتی که منتقدان مقاله ما، برای اثبات «اشتباهات» ما صرف کردند نیز هزینه فرصتی داشته که به احتمال از ارزش کمتری برخوردار نبوده است.
دنیای اقتصاد
پاورقیها
۲ - در همه این موارد سهم اقشار پر درآمد از این یارانهها به نحو چشمگیری بیش از گروههای کم درآمد است.
۳- https:/ / www.iea.org/ weo/ energysubsidies/