چهارشنبه, 09 مرداد 1398 08:13

علی فرحبخش: چاقوی سیاست‌گذار

نوشته شده توسط

  بیماری را تصور کنید که پس از مدت‌ها درد در قفسه سینه و سرایت درد به دست چپ، به جراح قلب مراجعه می‌کند و پس از معاینات بالینی و آنژیوگرافی مطلع می‌شود که باید جراحی قلب باز انجام دهد. پزشک می‌گوید در صورت انجام ندادن جراحی هیچ‌گونه شانسی برای بهبودی وجود ندارد؛ اما در صورت جراحی، شانس قابل‌توجهی برای بهبودی وجود دارد (هرچند انجام جراحی با ریسک فاکتورهای متعددی روبه‌رو است).

 

شاید به‌نظر بدیهی برسد که پاسخ بیمار به درخواست پزشک مثبت خواهد بود؛ ولی پذیرش جراحی از سوی بیمار موکول به تحقق دو شرط است:

 

۱- بیمار از حاذق بودن پزشک اطمینان حاصل کند و مطمئن شود که وی در موارد مشابه توانسته است در بسیاری از جراحی‌های دشوار از اتاق عمل موفق بیرون بیاید. بدیهی است که هیچ کس حاضر نیست قلب خود را به دست جراحی بدهد که یا تخصص لازم در این زمینه را ندارد، یا در صورت تحصیلات آکادمیک، رزومه قابل‌دفاعی از خود به جا نگذاشته است.

 

۲- با فرض مسجل شدن شرط اول، دومین شرط آن است که پزشک بتواند بیمار را متقاعد کند که در شرایط فعلی ضروری است که ریسک عمل جراحی را بپذیرد. انجام عمل جراحی هم مستلزم پرداخت هزینه‌های سنگین مالی است و هم پس از جراحی و در دوران نقاهت (post operation) برای مدت‌ها فرد را از زندگی روزمره دور می‌سازد که شامل هزینه فرصت زمانی است که فرد قادر به کار کردن نیست.

 

پس از این مقدمه، به بحث اصلی برگردیم و پیش‌فرض‌های یک جراحی اقتصادی را مورد بحث قرار دهیم. در اصلاحات اقتصادی، سیاست‌گذار نقش جراح را بازی می‌کند و جامعه نقش بیماری که باید رهسپار اتاق عمل شود. برگردیم به شرط اولی که در مورد جراحی بیان کردیم. این شرط، همان شرطی است که در ادبیات اقتصاد کلان درخصوص آن، شرح و بسط مفصلی داده شده است و از آن به نام «شهرت سیاست‌گذار» یاد می‌شود. معمولا هنگامی که دولت‌ها به تازگی از تنور انتخابات بیرون آمده‌اند، دارای بالاترین سطح محبوبیت هستند و همین حسن اعتماد عمومی می‌تواند آنان را در اجرای اصلاحات کمک کند. ولی معمولا دولت‌ها در ایران این فرصت بزرگ را به تهدید مبدل می‌کنند و از ترس آنکه مبادا به گوشه قبای برخی از رای‌دهندگان یا ذی‌نفوذان در شرایط موجود بر بخورد، از هر گونه جراحی عمیق اقتصادی پرهیز می‌کنند. گذشت زمان محبوبیت آنان را دستخوش افول می‌کند و به‌تدریج این فرصت استثنایی از دست می‌رود.

 

نکته قابل تامل آن است که برخلاف جراحی که فقط در مورد یک فرد به انجام می‌رسد، اصلاحات عمیق اقتصادی در مورد یک جامعه ۸۰ میلیونی به انجام می‌رسد که در آن سیاست‌های اصلاحی برندگان و بازندگان متفاوتی دارد و حتی این برندگان و بازندگان ممکن است در طول زمان دستخوش تغییر شوند. موضوعی که در ادبیات اقتصادی از آن با نام «تخریب سازنده» یاد می‌شود. بازندگان اصلاحات اقتصادی اگرچه ممکن است به لحاظ عددی در اقلیت باشند، ولی از نفوذ زیادی برخوردارند و به راحتی قادرند نظرات دستگاه‌های تصمیم‌ساز را تغییر دهند.

 

حال اگر فرض را بر شرایط خوش‌بینانه بگذاریم و تصور کنیم که دولت‌ها در اوج محبوبیت خود تصمیم به اصلاحات اقتصادی می‌گیرند و در این تصمیم خود نیز هم راسخ و هم صادق هستند، آیا تحقق این شرط، به تنهایی برای موفقیت در اجرای اصلاحات اقتصادی کفایت می‌کند؟

 

پاسخ به این سوال قطعا خیر است. همان‌گونه که در مثال جراح و بیمار نیز تشریح کردیم، در اینجا شرط لازم دیگری هم وجود دارد که دولت بتواند قاطبه افکار عمومی را برای ضرورت انجام اصلاحات اقتصادی و پرداخت هزینه‌های کوتاه‌مدت برای دستیابی به عافیت بلندمدت قانع سازد.

 

اصلاحات اقتصادی به‌ نوعی همانند انتخاب در دو بده‌بستان یکی در عرض جغرافیا و دیگری در طول تاریخ است. از یکسو سیاست‌گذاران اقتصادی باید قادر باشند منافع گروه‌های قلیل، اما ذی‌نفع را قربانی کنند و منافع اکثریت فاقد نفوذ را بر آنان ترجیح دهند.  ازسوی دیگر اصلاحات اقتصادی نیازمند نوعی پرداخت هزینه امروز برای دستیابی به عافیت فردا است. متاسفانه سیاست‌گذاران کشور نه حاضرند ریشه مشکلات اقتصادی را به‌صورت واقعی و نه بزک کرده و به شکل شعاری برای مردم توضیح دهند، نه حاضرند از عوامل تشدید یا تخفیف مشکلات سخنی بر زبان بیاورند، نه برنامه‌های خود را مشخص می‌کنند و نه حاضرند توضیح دهند این برنامه‌ها در چه دوره‌ای و با مسوولیت چه فرد یا گروهی به نتیجه خواهد رسید.

 

اکنون که به‌نظر می‌رسد دولت در یک تله سیاست‌گذاری گرفتار شده است و در موقعیت انفعالی به تحولات اقتصادی کشور می‌نگرد، توجه به این دو نکته بیش از پیش اهمیت می‌یابد. برای مثال هر موقع درخصوص ضرورت آزادسازی قیمت حامل‌های انرژی با مردم کوچه و بازار صحبت می‌کنم، از تجربه چندین بار جهش قیمت بنزین سخن می‌گویند، بدون آنکه دستاوردی برای آنان به همراه داشته باشد. این امر در عالم پزشکی مشابه بیماری است که چندبار جسم خود را به دست جراحی کارنابلد داده است و آنقدر تجربه تلخ در این خصوص دارد که حتی زیر بار جراحی در بهترین بیمارستان‌های جهان هم نمی‌رود. در زمینه خصوصی‌سازی نیز این تجربه تلخ بارها تکرار شده است.

 

مساله اقناع و همراهی افکار عمومی در اجرای اصلاحات اقتصادی از آنجا اهمیت دارد که سیاست‌گذاری یک تفاوت عمده با جراحی در اتاق عمل دارد.  هنگام جراحی در اتاق عمل، پزشک می‌تواند بیمار را بیهوش کند تا در زمان جراحی دردی احساس نکند و پس از اتمام کارهای لازم، اندک اندک او را به هوش آورد. ولی در جهان واقع برای انجام اصلاحات اقتصادی چنین امری ممکن نیست و در بسیاری از موارد اصلاحات اقتصادی بدان جهت که از صبر و تحمل قاطبه مردم خارج است، متوقف شده و راه برگشت را در پیش می‌گیرد. اتفاقی که در صورت وقوع می‌تواند اصلاحات اقتصادی را برای سال‌ها فریز کند.

 

به هر حال خروج از تله سیاست‌گذاری فعلی و نگاه بلندمدت به جای روزمرگی، نیازمند احیای شهرت سیاست‌گذار در انجام وظایف قانونی خود و رفع بی‌اعتمادی‌های موجود در روابط دولت - ملت است. سیاست‌گذاران باید بتوانند از چاقوی خود در جهت بهبود مشکلات مزمن اقتصادی استفاده کنند، نه آنکه با این چاقو جراحتی را برای همیشه در بدن بیمار به یادگار بگذارند.

دنیای اقتصاد

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: