مترجم کتاب «عقلانیت نابهروال» گفت: این همه هزینه صرف نخبگانمان کردیم اما نتوانستیم دارایی آنها را به سرمایه تبدیل کنیم و اکنون بخش بزرگی از این نخبگان از دسترس اقتصاد ایران خارج شده اند یعنی یا از کشور رفته اند یا منزوی و افسرده شده اند یا به راه های خلاف و غیرعادی کشیده شده اند.
محسن رنانی در نشست «آسیبشناسی نخبگی در ایران» که به همت بنیاد نخبگان استان اصفهان در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: برای همه ما سوال است که چرا نخبگان از کشور می روند؟ و چه کسی در این رفتن مقصر است؟ آیا خود نخبگان مقصرند؟ خانوادهها مقصرند؟ یا دولت و حکومت مقصر هستند؟ وی افزود: سوال این است که چرا با توجه به هزینهها و سرمایه هایی که برای نخبگان صرف کرده ایم باز آنها ما را ترک می کنند؟ و چرا ما جایگاه درخوری که باید در استفاده از توانایی نخبگانمان داشته باشیم را نداریم. این استاد اقتصاد با بیان اینکه از نظر من «نخبگی» یعنی توانایی خط شکنی در حوزه ای که فرد در آن قرار دارد، ادامه داد: جای سوال است جامعه ای که با وجودی که هوشش از متوسط هوش جهانی پایینتر است اما به هوشمندی خود باور عجیبی دارد، چرا نمی تواند نخبگان خود را به سرمایه ملی تبدیل کند و آنها را به راحتی از دست می دهد یا حتی تخریب میکند.
نویسنده کتاب «چرخههای افول اخلاق و اقتصاد» با بیان اینکه به نظر می رسد در این زمینه همه عوامل یعنی خانواده، جامعه، آموزش و پرورش و حکومت مقصرند، اضافه کرد: برخی پدیده ها را به راحتی می توانیم انتزاع کنیم اما برخی دیگر را صرفا می توانیم توصیف کنیم و فقط پدیده هایی که قابلیت انتزاع دارند را میتوانیم برایشان تعریف داشته باشیم. نخبگی از آن مفاهیمی است که صرفا می توان آن را توصیف کرد و همین ویژگی باعث شده تا نهادهای گوناگون هرکدام با شاخصه هایی بخواهند نخبگی را تعریف و برای آن حوزه معنایی ایجاد کنند.
وی تصریح کرد: در بسیاری مواقع به ویژه شاخص هایی که آموزش و پرورش در نظر گرفته است IQ یا بهره هوشی به عنوان رکن اساسی نخبگی در نظر گرفته شده است. نمی گویم که بهره هوشی و آی کیو جزء ویژگی های نخبه نیست بلکه جزئی از آن است؛ اما تاکید و حساسیت بسیار بر این پارامتر موجب شده تا به سمت تخریب افرادی برویم که دارای آی کیوی بالا هستند. استاد تمام اقتصاد دانشگاه اصفهان خاطرنشان کرد: بهره هوشی یک ویژگی غیرارادی و غیراکتسابی است و به همین علت نمیتوان کسانی را که دارای این ویژگی هستند تحسین یا تکریم کرد چرا که حسن و قبح مربوط به ویژگیها و اعمال ارادی و اکتسابی است و آغاز انحراف همین جاست. چراکه ما با شاخص «بهره هوشی» بر اساس یک ویژگی یا صفت غیر ارادی برای افراد حسن و قبح قایل می شویم و آنها را تحسین میکنیم. افتخار کردن به کسی و تکریم و تحسین کسی که دارای یک ویژگی غیرارادی است، منطقی و قابل دفاع نیست.
نویسنده کتاب «بازار یا نابازار؟» گفت: بهره هوشی یک دارایی است نه یک سرمایه و وقتی قابل تحسین است که فرد این دارایی را به یک سرمایه تبدیل کرده باشد. بهره هوشی یک «فُـردیـد» یعنی یک «فرصت و تهدید» است، اگر فرد و جامعه نتوانند از آی کیو به درستی استفاده کنند این دارایی تبدیل به یک تهدید میشود. وی ادامه داد: نخبهها در طیف بندی هوش دارای هوشی بالاتر از دامنه طبیعی هستند به این معنی که از نظر بهره هوشی آدمهای غیرمعمول هستند. چه هوش افراد زیر دامنه طبیعی باشد چه بالای آن به منزله نوعی غیرطبیعی یا غیرنرمال بودن است. این غیرنرمال بودن اگر خیلی شدید باشد می تواند به نوعی بیماری تبدیل شود. در سیستم های زنده اجتماعی نیز چنین است مثلا اگر اقتصادی تا سه درصد تورم داشته باشد، نرمال است اما بالاتر از آن می شود بیماری. اقتصاد ایران 40 سال است که تورم دو رقمی دارد و این به معنی یک بیماری چهل ساله است.
نویسنده کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» تاکید کرد: اگر جامعه ای در هر کدام از ویژگیهای انسانی، اخلاقی و فیزیولوژیک تا حدود سه درصد آدمهای بالاتر از دامنه نرمال و تا حدود سه درصد آدم های زیر دامنه نرمال باشد یک جامعه طبیعی، نرمال و پویا است. اما اگر این درصد خیلی بالاتر بود این جامعه به سمت بیماری می رود. مثلا هر جامعه ای از یک سو به دو سه درصد راهبه، عارف، تارک دنیا و زاهد گوشه نشین نیاز دارد و از سوی دیگر نیز به دو سه درصد دزد و قاچاقچی و گانگستر. اینها تا دو سه درصد موجب رشد و پویایی جامعه میشود. اما اگر حجم بزرگی از یک جامعه دزد و قاچاقچی باشند یا حجم بزرگی از یک جامعه راهبه و عارف و تارک دنیا باشند، در هر دو صورت این جامعه مریض است. بنابراین ناهنجاریها و غیر نرمال بودن ها تا حد دو سه درصد طبیعی و موجب پویایی جامعه است و بیش از آن به بیماری تبدیل می شود.
نظریه پرداز «کودک و توسعه» تصریح کرد: نرمال بودن برای فرد، از نخبه بودن مفیدتر است و نخبه بودن افراد البته برای جامعه مفیدتر است و اینجاست که سیاستگذار باید تعادلی بین این دو ایجاد کند و نگذارد نخبه بودن فرد موجب آسیب به او بشود. بنابراین دولت باید نخبگان را به سمت نرمال بودن یعنی به سوی یک زیست طبیعی انسانی هدایت کند، تا آنها بدون آن که خودشان و زیست طبیعی و انسانی و اجتماعی شان آسیب ببیند بتوانند در بلندمدت از توانایی نخبگی خود برای بهبود شرایط جامعه استفاده کنند. این در حالی است که در ایران آمدیم و نخبگان را که خودبهخود غیرعادی، به سمت شرایطی غیرنرمالتر سوق دادیم. مثلا مدارس تیزهوشان تاسیس کردیم و گفتیم که شما نخبگان باید با سایرین تفاوت کنید و برای نخبهها که خودشان مستعد یک زیست غیرطبیعی بودند یک شرایط رقابتی شدید و فرسایشی ایجاد کردیم و آنها را بیشتر به سمت زیستی غیرطبیعی و غیرنرمال بردیم. این موجب شد تا تعادل زیستی نخبگان ما دچار اختلال شود و نتیجه اش این شده که یک نخبه در خیلی جاها نمیتواند مثل یک آدم طبیعی رفتار کند.
مترجم کتاب «عقلانیت نابهروال» اضافه کرد: ما باید به گونهای رفتار میکردیم که «بهره هوشی» نخبگانمان که نوعی دارایی بود را به سرمایه تبدیل می کردیم، اما این اتفاق نیفتاد. همانگونه که منابع مالی خود را خرج کردیم و سدهای بسیاری زدیم که اکنون بخش زیادی از آنها فاقد آب هستند و نمی توانیم از آنها استفاده کنیم یا چهار برابر نیاز جامعهمان شهرک صنعتی تاسیس کردیم، برای نخبگان هم همین کار را کردیم یعنی این همه هزینه صرف نخبگانمان کردیم اما نتوانستیم دارایی نخبگان را به سرمایه تبدیل کنیم و اکنون بخش بزرگی از این نخبگان از دسترس اقتصاد ایران خارج شده اند یعنی یا از کشور رفته اند یا منزوی و افسرده شده اند یا به راه های خلاف و غیرعادی کشیده شده اند.
استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه اصفهان ادامه داد: چقدر خانواده ها و نهادهای ما بر روی آموزش نخبگان مان سرمایه گذاری کردند اما در عمل این سرمایه گذاری نتیجه ای برای کشور در بر نداشت و بخش بزرگی از آنها کشور را ترک کرده اند و حالا افتخارمان این است که نخبگان ما در کشورهای دیگری موفق شده اند. این افتخار ندارد که ما این همه منابع مالی خود را صرف کنیم ولی هیچ فایده ای برای کشور نداشته باشد و منافع نخبگان ما را سایر کشورها ببرند. رنانی افزود: بین داشتن بهره هوشی و عقلانی رفتار کردن تفاوت وجود دارد. بهره هوشی یک توانمندی است اما چگونگی استفاده از آن بستگی به عقلانیت ما دارد. عقلانیت یک پدیده تاریخی و اجتماعی است که بر اساس آن فرد برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود کمترین هزینه را صرف میکند. در واقع چگونگی استفاده از بهره هوشی در هر جامعه ای بستگی به عقلانیت آن جامعه دارد.
وی تصریح کرد: خردمندی مرحله بعد است یعنی پرداختن به جایگاه فرد در جهان هستی و معناداری زندگی او. خردمندی نوعی منش اخلاقی و رفتاری همراه با داشتن افق و رویکرد و برنامه ریزی برای بلندمدت و برای رسیدن به حس رضایتمندی کلی در زندگی است. ما باید به نخبگان خود عقلانیت و خردمندی می دادیم تا بتوانند درست با جامعه ارتباط برقرار کنند و به طور طبیعی برای جامعه مفید باشند. موسس مراکز هم اندیشی توسعه استانهاتصریح کرد: ایزوله کردن نخبگان مانع پیشرفت آنهاست. نخبگان باید در جامعه باشند و از کودکی با مردم ارتباط برقرار و سیر طبیعی زیستی خود را طی کنند. اگر این گونه نباشد نخبگان نیز همانند سدهای اضافی کشور، تبدیل به دارایی هایی می شوند که نمی توانیم از آنها استفاده کنیم یعنی دارایی هایی که تبدیل به سرمایه نمی شوند. یعنی ما به جای تاکید بر هوش نخبگان و به جای جدا کردن آنها و ایجاد تمایز بین آنها و بقیه افراد، باید کوشش می کردیم یک زیست طبیعی و معمولی برای آنها فراهم بیاوریم. یعنی بین زیست طبیعی و انسانی آنها زیست علمی و اجتماعی آنها نوعی توازن و تعادل برقرار می کردیم. در حالی که ما با تاکید و تمرکز بر بهره هوشی، آنها را غیر طبیعی بار آوردیم که خیلی وقتها نمی توانند مفید باشند.
وی به آسیب شناسی نظام آموزشی پرداخت و اضافه کرد: پرورش در نظام آموزشی ما وجود ندارد یعنی ما زیستن با یکدیگر و گفتوگو و توانایی تعامل مثبت و همکاری و توانمندیهای عمومی اجتماعی را به نخبگانمان آموزش نمی دهیم. همین باعث شده که بسیاری از رتبه های تک رقمی کنکور بعد از مدتی دچار مشکل در زیست طبیعی خود شوند و حتی در مسیر علمی خود شکست بخورند. عضو هیات علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان گفت: به جای تاکید بهره هوشی یا آیکیوی نخبگان باید به این می اندیشیدیم که چه کنیم که نخبگان جوان ما بتوانند توانمندی های خود را در جامعه بارور کنند. متاسفانه نهادهای مدنی نیز به سمت تجربه جمعی در این زمینه نرفته اند و این باز می گردد به بیماری تاریخی جامعه ما یعنی «اختلال ارتباطی».
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3873 – ویژه نامه اصفهان