به سنت هر سال تلاش میکنم یکی از دیدگاههایی که از تجربه زندگی به آن رسیدم را به مناسبت عید تقدیم کنم.
یکی از پدیدههای زندگی جمعی ما آنست که انسانها عقاید مختلف دارند. این امر در عین حال که شاید بدیهی به نظر رسد میتواند خیلی هم عجیب باشد چرا که اگر قرار باشد استدلال و منطق حاکم باشد، باید عقاید مختلف را نقد کرد و با این استدلالها طرف مقابل را به قبول یا رد یک فکر کشاند. شاید بلافاصله گفته شود که انسانها موجوداتی عقلانی نیستند و بیشتر تابع احساسات هستند و به همین دلیل با استدلال عقلانی روی قبول یا رد یک اندیشه مشخص تفاهم نمیکنند. اگرچه این حرف بویی از حقیقت دارد ولی همه حقیقت نیست و اگر تصور کنیم که همه حقیقت است، از فهم برخی حقایق دیگر خود را محروم کرده ایم.
به اعتقاد من عقاید مختلف وجوه و جوانب مختلف دارند. هر دین، ایدئولوژی یا مکتبی در یکی یا چند بعد قوی است و در یک یا چند بعد دیگر ضعیف. تقریباً میتوان ادعا کرد که هیچ مکتب و ایدئولوژیای نیست که هیچ نقطه ضعفی نداشته باشد. همین امر موجب میشود هر کس بنا به سوق و تیپ شخصیتی خود مکتبی را انتخاب کند که آن مکتب در آن جنبههای مهم از نظر وی قوی است و چون این جنبهها برای وی مهم است، جنبههای دیگری که مکتب در آن ضعیف است نادیده گرفته شده و با مسامحه از آن گذر میشود. بگذارید مثالی بزنم. دو شخصیت سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد را در نظر بگیرید. هر کدام دارای هواداران دو آتشه و متعصب و همچنین دشمنان قسم خورده هستند. چرا این دو گروه نمیتوانند با منطق و استدلال به یک تفاهم با هم برسند؟ واقعیت این است که آقای خاتمی و آقای احمدی نژاد هر کدام دارای نقاط مثبت و منفی هستند. مثلا نقاط مثبت آقای خاتمی طبع نرم، اهل فرهنگ بودن، مودب بودن، شیک و مرتب لباس پوشیدن، نرمی در عرصه سیاست است و در مقابل میتوان نقاط ضعفی چون فقدان قاطعیت، خاکی نبودن، نداشتن تعصب در مفاهیم دینی (آنگونه که از روحانیون معمولاً انتظار میرود)، اهل اجرا و کار اجرایی نبودن برای وی بر شمرد. در آقای احمدی نژاد نیز می توان نقاط مثبتی چون قاطعیت، اهل تعارف و مجامله نبودن، صراحت بیان، خاکی، به صورت جدی ملتزم به آرمانهای اسلام و انقلاب بودن، ساده زیستی و مردمی بودن را بیان کرد و در مقابل نقاط ضعفی چون مستبد بودن در رای و نظر، فقدان تجربه و پختگی، بی پرنسیبی در رفتار، فقدان تدبیر در سخن گفتن و موضع گیری، رفیق بازی در انتصابات و مسائلی از این دست را برشمرد.
حال کسانی که مبادی آداب بودن، پسندیده سخن گفتن، نرمی در سیاست، آراسته بودن برایشان مهم است نقاط ضعف وی را با مسامحه نادیده میگیرند و در مقابل احمدی نژاد را موجودی غیرقابل تحمل قلمداد میکنند. برای کسانی که سیاست را عرصه قاطعیت، ایستادگی، مبارزه صریح و بدون مجامله با فساد و خان و خان بازی قلمداد میکنند نقاط ضعف وی قابل چشمپوشی است و در مقابل خاتمی را قابل دفاع نمیبینند.
به عبارت دیگر ملاکهای ارزیابی افراد متفاوت است و افراد وزنهای مختلفی به این ملاکهای مختلف میدهند و به همین دلیل انسانها نمیتوانند با هم به یک تفاهم رسند. همین حرف را در مورد دین، لیبرالیسم، تمدن غرب و حتی مشاغل مختلف نظیر شغل دانشگاهی، سیاستمداری و غیره بیان کرد. از دید دینداران دین رافت و عطوفت می آورد و آدمی را با جهان آشتی می دهد چرا که ناظمی در پس همه امور می بیند و انسانها را مخلوق خدای واحدی می داند که به نیکی به بندگان دستور داده و در این نگرش آرامشی را تجربه می کنند. این افراد احکام سخت دین نظیر سنگسار یا قتل مرتد، زناکار و همجنس باز یا یکی نبودن حقوق زنان با مردان در برخی امور را با مسامحه نادیده میگیرند. در مقابل خودخواهی که مبنای فردگرایی لیبرالی است و هدف دیدن دنیا را که در ذات تمدن غرب است غیرقابل قبول میانگارند و با وجود اینکه به پیشرفت تکنولوژیک و رفاه بهتر غربی ها و رعایت حقوق شهروندی در قبال هم اقرار میکنند آن سیستم را غیرقابل قبول میانگارند.
اما کسی که تمدن غرب را مبنای خود گرفته و دین را الگوی زندگی خود نمی داند وضعیت متفاوت است. از دید او اینکه در برخی کشورهای پیشرفته غرب انسان واجد حقوقی است و رویهها طوری سامان یافته که افراد با هم با احترام رفتار میکنند –حتی اگر در دل چیز دیگری احساس کنند- امر مهمتری است تا رابطه با جهان هستی. از دید وی وجوه خشونتآمیز دین برجستهتر و غیرقابل قبول است و شعائر و مناسک دین برایش سوال برانگیز. این شخص با وجود اینکه مشاهده می کند دین ثمراتی چون عارفان بی نظیری را تحویل بشر داده ولی با مسامحه این دستاوردهای دین را نادیده می گیرد.
این واقعیت که چرا که افراد با گفتگو به تفاهم نمیرسند یک درس بزرگ برای ما دارد و آن این است که اگر انسانها جذب مکاتب مختلف می شوند حتماً نقطه مثبتی در آن مکتب/دین/فرد/ شغل می بینند. لزومی ندارد با آنها در اعتقاد به آن مکتب/شغل/دین/ سیاستمدار همراه باشیم اما حداقل میتوانیم با در نظر گرفتن نقاط مثبتی که آنها بر آن نظر دوخته اند با آنها همدل شویم. همچنین نقاط منفی که دیگرانی که با ما در مکتب/شغل/ سیاست مدار/دین مشترک نیستند در نظر دارند می تواند به ما کمک کند تا در عقاید خود انتقادی تر نظر کنیم و کمتر در دام تعصب بیفتیم. امیدوارم این نکته به همه کمک کند تا افقهای نگاه مان به هم نزدیک تر شود و بتوانیم از منظرهای دیگران نیز به دنیا نظر کنیم.