اغراق نیست اگر گفته شود ویژگی یک جامعه مدرن تابع کمیت و کیفیت و رواج و اثرگذاری نقد است. نقدی که هیچ مرزی نمیشناسد و تمام حوزهها را در برمیگیرد.
نقدی که اثرگذار است و اشخاص یا موضوعات نقدشونده فاقد حریمی هستند که نقد را محدود کنند. بنای مدرنیته بر نقد همه چیز استوار است. به تعبیر مارکس در این جامعه هر چیز که بخواهد سخت و استوار باشد و از تن دادن به نقد و تحول گریزان باشد، در نهایت دود شده و به آسمان خواهد رفت. علت نیز روشن است. پذیرش اصل تغییر، جز با تن دادن به نقد، عملی نخواهد شد. موضوعی که در نظامهای پیشامدرن در مخیله کسی نمیگنجید. هنگامی که تغییر معنایی و عینیتی نداشته باشد، دیگر چه جایی برای نقد باقی میماند؟ در این یادداشت میکوشم برخی از الزامات نقد را با توجه به آنچه در ایران نسبت به این مفهوم جاری است نقد! و ارزیابی کنم.
۱- با نقد نمیتوان مخالفت کرد. بنابراین میکوشند که آن را به گونه دیگری از میدان به در کنند. خالی کردن نقد از محتوا، تحت عنوان نقد سازنده! مقید کردن نقد به سازنده بودن آن یعنی مشروط کردنش به خواست نقدشونده و این نافی ذات نقد است.
۲- تفکر نقاد، رهاییبخش و به نفع همه است. نقدشونده از خلال نقد تخریب نمیشود. در ارزیابی اعتبار هر نقد، انگیزهشناسی ناقد جایی ندارد. اگر نقدشونده در مواجهه با نقد، عیار خود را اثبات و حفظ کند، قدرتمندتر میشود. اگر حفظ نکند، باید دست به اصلاحات بزند و در هر دو صورت به نفع او و جامعه است.
۳- نقد در ساختاری معنا میدهد که تعادل میان قدرت و مسوولیت در حد اعلا باشد. نقد متوجه قدرتی است که مسوول و پاسخگو باشد. قدرت غیرپاسخگو بهطور طبیعی از شنیدن و پذیرش نقد ابا خواهد داشت.
۴- نقد از جنس قدرت است. چنان نیست که مثل یک گزاره ریاضی عمل کند. نقد با پشتیبانی قدرت است که عمل میکند و خودش نیز تبدیل به قدرت میشود. در جامعهای که «دیگری» محلی از اعراب ندارند یا فاقد قدرت هستند، نقد آنان نیز شنیده نخواهد شد.
۵- نقد هنگامی موثر است که مراجع داوری و نظارتی مستقل برقرار و قدرتمند باشند. اگر تمایز میان مردم، حکومت و نهاد داوریکننده و نهاد نظارتی رعایت نشود، زمینه اثرگذاری نقد مخدوش خواهد شد. از همه مهمتر استقلال نهاد قضایی و داوری و نیز نهادهای مدنی و نظارتی غیرحقوقی است که زمینه لازم برای اثرگذاری نقد را فراهم میکند.
۶- برقراری شرایط یکسان برای هر موضوعی در برابر نقد، لازمه اثرگذاری نقد است. نمیتوان یک نفر را نقد و حتی تخطئه کرد و انواع و اقسام اتهامات ناجوانمردانه را علیه او یا جناح او حواله کرد، و در عین حال مجازات نشد. در مقابل نتوان در برابر عدهای دیگر کوچکترین انتقادی داشت و از گل کمتر گفت. تبعیض نظاممند نشانهای از نبود شرایط لازم برای اثرگذاری نقد است.
۷- در غیاب نقد، هیچ نوع ارزیابی موثری ممکن نیست. اگر میبینیم که داوری نسبت به رژیم گذشته به شکل کاملا معناداری تغییر کرده است، به این لحاظ است که آن رژیم مانع نقد میشد، لذا خوب و بدش یکسان رد شد و اکنون و پس از گذشت چهل سال چون باز هم نقد آن رژیم به گونه دیگری در محدودیت قرار دارد، این بار داوری یکسویه ولی با جهت معکوس در حال رخ دادن است. داوری معکوس نسبت به حکومت فعلی هم در حال شکلگیری است.
۸- وجود زمینه و فضای گفتوگو و رواج آن لازمه نقدهای موثر و کارآمد است. گفتوگو نیز به معنای احترام گذاشتن به حقوقدیگران و پذیرش حدی از نسبیت است که میتوان درباره آنها گفتوگو کرد. اگر گفتوگو نباشد، معلوم نیست که چگونه میتوان تن به نقد داد. در فضای رسانهای یکسویه نقد شکل نخواهد گرفت.
۹- کیفیت دسترسی به مواد خام برای انجام نقد، لازمه نقد است. مقدمه یک امر واجب، واجب است. نقد واقعی هنگامی رخ میدهد که مقدمه آن، یعنی دسترسی به اطلاعات و وجود نسبی فضای شفاف، محقق شود. بنابراین دسترسی به اطلاعات و نیز آزادی بیان و در دسترس بودن ابزار انتشار نقد، و بالاخره ملزم کردن نقدشونده به پاسخگویی، مراحل گوناگون برای شکلگیری نقد هستند.
۱۰- فرهنگ نقد با فرهنگ فحاشی، توهین، دروغ و تخریب تفاوت دارد. در جامعهای که شرایط بالا وجود ندارد، نقد تبدیل به توهین و افترا و دروغ میشود و نهاد بیطرف داوری مانع مفتریان و ناسزاگویان نمیشود. در چنین جامعهای میتوان به راحتی رئیس جمهور را مامور MI۶ دانست و برای آن سند تراشید و در نهایت، آب از آب تکان نخورد. این نقد نیست، نسیه است. سررسید آن بدبختی و پسرفت است. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.
منبع: دنیای اقتصاد