منبع: اکونومیست
کتاب «سرمایه در قرن بیستویکم» یک کتاب اقتصادی است که در جهان توفان به پا کرده است.
«توماس پیکِتی» اقتصاددان فرانسوی نویسنده این کتاب است. کتاب«سرمایه در قرن بیستویکم» که سال گذشته در فرانسه و به زبان فرانسوی منتشر شد، در ماه مارس سال جاری (اسفند- فروردین گذشته) به زبان انگلیسی انتشار یافته است. نسخه انگلیسی این کتاب به سرعت و ناگهان به پرفروشترین کتاب تبدیل شد و بحث داغ و پردامنهای را درباره موضوع خود- چشمانداز نابرابری جهانی- برانگیخت. برخی گمان میکنند این کتاب از تغییری مسلم در مرکز توجه سیاست اقتصادی به سوی چالشهای توزیعی خبر میدهد یا شاید خود موجب این تغییر شود. مجله اکونومیست، به آقای پیکتی لقب«مارکس مدرن» داده است؛ اما کتاب سرمایه در قرن بیستویکم درباره چیست؟
این کتاب حاصل بیش از یک دهه تحقیق آقای پيكتي و گروهی از اقتصاددانان دیگر است که به تفصیل تغییرات تاریخی انباشت درآمد و ثروت را بیان میکند. دادههای جمعآوری شده به آقای پيكتي امکان میدهد تا او سیر تکامل نابرابری از آغاز انقلاب صنعتی تا کنون را به اختصار تبیین کند. در قرنهای هجدهم و نوزدهم جامعه اروپای غربی به شدت نابرابر بود. ثروت غیردولتی درآمد ملی را اندک جلوه میداد و در دستان خانوادههای ثروتمند انباشته شده بود.خانوادههایی که در بالای یک ساختار طبقاتی به نسبت سفت و سخت قرار داشتند. این سیستم حتی تحت عنوان صنعتی شدن، به کندی به افزایش دستمزدهای کارگران کمک کرد. تا اینکه آشفتگی جنگ جهانی اول و دوم و رکود بزرگ این الگو را از هم گسیخت. مالیاتهای بالا، تورم، ورشکستگی و رشد گسترده دولت رفاه موجب شد ثروت به شدت کاهش یابد و دورهای آغاز شد که در آن، هم درآمد و هم ثروت در حالتی به نسبت برابر توزیع شد. اما شوکهای اوایل قرن بیستم کمکم از بین رفت و ثروت هم اینک در حال تثبیت دوباره خود است. آقای پيكتي گمان میکند، اهمیت ثروت در اقتصادهای مدرن در حال نزدیک شدن به سطوح مشاهده شده قبل از جنگ جهانی اول، نزدیک میشود. آقای پیکتی، از این تاریخ یک تئوری بزرگ درباره سرمایه و نابرابری استخراج میکند. او توضیح میدهد که در حکم ِ یک قانون کلی، ثروت سریعتر از تولید اقتصادی رشد میکند. او این مفهوم را به شکل r > g نشان میدهد (r نرخ بازگشت سرمایه است و g نرخ رشد اقتصادی است) در صورتی که سایر عوامل برابر باشند، رشد اقتصادی سریعتر اهمیت ثروت در یک جامعه را از بین خواهد برد، در حقیقت، رشد کندتر اهمیت ثروت را افزایش خواهد داد (و تغییرات جمعیتی که رشد جهانی را کاهش میدهد، سرمایه را مسلطتر خواهد کرد). اما هیچ نیروی طبیعی وجود ندارد تا بر انباشت ثابت ِ ثروت فشار وارد کند. تنها انفجار رشد سریع (ناشی از پیشرفت تکنولوژی یا افزایش جمعیت) یا مداخله دولت میتواند اقتصادها را از بازگشت «سرمایهداری پدرسالار» که مارکس نسبت به آن هشدار داده بود، بازدارد. آقای پيكتي کتاب خود را با یک توصیه به دولتها به پایان میبرد. توصیهای مبنی بر اینکه دولتها مالیات جهانی بر ثروت را با هدف ممانعت از افزایش شدید نابرابری بپذیرند؛ چراکه نابرابری به بیثباتی سیاسی و اقتصادی در کشورها دامن میزند. کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم، بهطرزی شگفتانگیز انتقادات زیادی را برانگیخت. برخی سوال میکنند آیا آقای پيكتي حق دارد آینده را شبیه گذشته ترسیم کند یا نه؟ سایرین اما استدلال میکنند که توصیههای سیاستی آقای پيكتي بیشتر ایدئولوژیک هستند تا اقتصادی و از همین رو، بیش از اینکه مفید باشد، مخرب است. خواه آقای پيكتي در تغییر سیاست موفق بشود یا نشود، بر شیوه تفکر هزاران خواننده و گروهی از اقتصاددانان درباره این مسائل اثرخواهد گذاشت.