«عقلانیت نا به روال: نگاه اقتصادی نامتعارف به پدیده های متعارف»
نویسنده: استیون ای. لندزبرگ
مترجمان: اصلان قودجانی، محسن رنانی
ناشر: علم
تاریخ نشر: 1393
در 254 صفحه و قیمت 15500 تومان
معرفی کتاب:
نقد کتاب «عقلانیت نابهروال»
موسسه دین و اقتصاد برگزار کرد
وحید صابری: کتاب «عقلانیت نابهروال» کتابی است که بهتازگی توسط محسن رنانی و اصلان قودجانی ترجمه شده است. نویسنده این کتاب دکتر استیون لندزبرگ نام دارد و عنوان فرعی این کتاب هم «نگاه اقتصادی نامتعارف به پدیدههای متعارف» است. روز گذشته این کتاب در موسسه دین و اقتصاد، توسط علی عربمازاریزدی به نقد کشیده شد. قرار بود محسن رنانی نیز در این جلسه سخنرانی داشته باشد که فرصت حضور نیافت اما وی متنی فرستاد تا در جماعت حاضران خوانده شود. این کتاب شامل ۱۶فصل است که در سهبخش کلی تنظیم شده. بخش اول به حوزههای اقتصاد، بخش دوم به حوزههای حقوقی و سیاسی و بخش سوم به حوزههای اجتماعی و فرهنگی میپردازد. تلاش این کتاب معطوفکردن نگاه اقتصادی است به تمامی جنبههای روزمره حیات اجتماعی،؛ از مساله زادوولد گرفته تا رقابت در همسریابی. امروزه علمای علم اقتصاد، در تعریف این رشته از علم، علم اقتصاد را علم انتخاب میدانند. موضوع اصلی اقتصاد در سطح خرد تئوری انتخاب است. این کتاب نیز به عقلانیت فردی در کنشها و انتخابهای اجتماعی میپردازد؛ موضوعی جدید و جذاب که علم اقتصاد را از جایگاه کلیشهای خود خارج کرده و وارد عرصه تحلیل رفتارهای بهظاهر نامعقول اجتماعی میکند. این کتاب توسط نشر علم چاپ شده و به قیمت 15500تومان در بازار کتاب موجود است.
این نشست برگزار شده تا در مورد کتاب «عقلانیت نابهروال» سخن گفته شود. از آنجا که دوست و همکار من در ترجمه این کتاب، آقای اصلان قودجانی در باب محتوای فصول کتاب سخن خواهند گفت و ناقدان نیز نکات خویش را مطرح خواهند کرد، من وارد محتوای کتاب نمیشوم و به نکاتی درباره خود مساله «عقلانیت» میپردازم. من مساله عقلانیت را یک پروژه ملی میدانم و توسعه از نگاه من به معنی عبور یک ملت از یک سطح عقلانیت به سطح دیگر عقلانیت است.
هیچ علمی بدون نردبان عقلانیت به بام شناخت راه نخواهد برد و هیچ ملتی بدون سرمایهگذاری در پروژه عقلانیت، جاده توسعه را نخواهد یافت. پس لازم است تا در باب عقلانیت بسی بیش از آنچه تاکنون سخن رفته است اندیشه و گفتوگو کنیم.
همانگونه که وجه ممیز انسان از حیوان، عقل است، وجه ممیز انسان توسعهیافته از انسان توسعهنیافته و انسان مدرن از انسان پیشامدرن «عقلانیت» اوست. بسا انسانها که دارای قوه «عقل» هستند اما از عقلانیت بیبهرهاند و بسا جوامعی که بهره هوشی ساکنانشان بسیار بالاست اما توان بهرهبردن از سرمایه عقل را ندارند. و در این میان علم اقتصاد از همه علوم دیگر متمایز است. علوم طبیعی اصولا نگران عقل نیستند. موضوع آنها طبیعت و قوانین حاکم بر آن است. تقریبا همه علوم انسانی غیر از اقتصاد نیز گرچه از انسان یعنی حیوانی که دارای قوه نطق یا قوه عقل است سخن میگویند اما هیچکدام از آنها «عقلانیت» انسان را مفروض نمیگیرند. روانشناسان بر رفتارهایی تمرکز دارند که عمدتا ریشه در عاطفه و احساس دارند و جامعهشناسان بر رفتارهایی تمرکز دارند که ریشه در کنشها و نهادهای اجتماعی دارند. در میان همه علوم تنهاوتنها اقتصاد است که تمام دستگاه عظیم فکری خود را بر فرض عقلانیت نهاده است. یعنی این علم فراخ تمامی کاخ اندیشگی خویش را بر سنگبنای عقلانیت نهاده است. پس علم اقتصاد از دو منظر بر عقلانیت استوار شده است. یکی از منظر موضوع مطالعهاش و دیگری از منظر شیوه اندیشهورزیاش.
اما دریغ که هنوز هم، در جامعه ما و حتی گاهی در میان نخبگان ما و متاسفانه گاهی در میان اقتصاددانان ما نیز تمایزی میان «عقل» و «عقلانیت» نهاده نمیشود. «عقل» یک پدیده یا ویژگی فیزیولوژیک و یک موهبت الهی است که ذاتی همه انسانهاست و در فرآیند خلقت تا هنگام زادهشدن به آنها عطا میشود در حالی که «عقلانیت» یک توانایی اکتسابی و یک پدیده اجتماعی و تاریخی است که بهتدریج شکل میگیرد و از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است؛ درست مثل عادات غذایی یا الگوی پوشش یا حتی زبان ملتها. همه ملتها زبان دارند و بالاخره از طریق همین زبان با یکدیگر سخن میگویند و ارتباط میگیرند اما ماهیت زبان ملل کاملا متفاوت است و چنین میشود که با زبانی مثل فارسی بهتر و سادهتر میتوان زوایای پیچیده احساس انسانی را بیان کرد و با زبانی مثل انگلیسی بهتر و سادهتر میتوان مفاهیم دقیق فلسفی و علمی را بازگشود و عقلانیتها نیز دقیقا همین تفاوتها را دارند. عقل یک «قوه» است و عقلانیت یک «مهارت». همانگونه که همه انسانها قوه خوشنویسی یا نواختن موسیقی یا وزنهبرداری را دارند اما فقط برخی از انسانها این قوه را به مهارت تبدیل میکنند. همه انسانها نیز قوه عقل را دارند اما تبدیل این قوه به مهارتی کاربردی و مفید به اسم «عقلانیت» نیازمند محیط مناسب، سرمایهگذاری، آموزش، تمرین و ممارست است.
داستان عقلانیت داستان بلندی است که باید در زمانی شایسته و با ظرافتی بایسته، به آن پرداخته شود و در اختیار طالبان قرار گیرد و هیچ ملتی تا این داستان را نپردازد و این شعر را نسراید پا به سراپرده توسعه نخواهد گذاشت که توسعه چیزی نیست جز توانایی نهادهای یک ملت در تبدیل قوه عقل مردمانش به مهارتی به نام عقلانیت و تبدیل سطوح ساده این مهارت به سطوح بالاتری مهارت.
انگیزه من برای مشارکت در ترجمه و انتشار کتاب «عقلانیت نابهروال» همین بود که نشان دهم بسیاری از پدیدههایی که ما آنها را عقلانی میدانیم عقلانی نیستند و تنها کافی است زاویه نگاه خود را تغییر دهیم تا متوجه این مساله شویم. بنابراین اگر تحلیل عقلانی پدیدهها بستگی به زاویه نگاه ما دارد پس عقلانیت هر فرد یا ملتی تابع زاویه نگاه او خواهد بود. و چنین بوده است که 30سال است سیاستهای ما برای مبارزه با مصرف و قاچاق موادمخدر ظاهرا برنامههایی عقلانی تلقی میشوند و همواره از آن دفاع میکنیم و چه هزینهها و چه خسارتها و چه شهدا و چه اعدامها و چه زندانها که در مسیر این مبارزه از کف ندادهایم اما با وجودی که هیچ موفقیتی در این راه کسب نکردهایم، هنوز نگاه ما به مساله اعتیاد و مصرف و قاچاق موادمخدر همان است که 30سال پیش بوده است و سیاستهای ما در این زمینه هیچ تغییری نکرده است. آیا در این 30سال دستگاههای سیاستگذاری ما عقلانی عمل نکردهاند و مدیرانی فاقد عقل یا فاقد عقلانیت بر این دستگاهها حاکم بودهاند؟ خیر، آنان، هم دارای عقل و هم دارای عقلانیت بودهاند اما عقلانیت آنها تابع زاویه دید آنها بوده است. در متدولوژی جدید گاهی این زاویه دید را «ایدئولوژی» نیز میخوانند. کافی بود سیاستگذاران ما زاویه دید خود را عوض میکردند آنگاه نتیجه عوض میشد و البته این تغییر زاویه دید تابع عوامل اجتماعی و تاریخی است. چنین است که میگویم عقلانیت یک پدیده تاریخی و اجتماعی است.
اصلیترین هنر کتاب «عقلانیت نابهروال» همین است که با مثالهای ساده این تحول در نگاه عقلانی را به ما گوشزد میکند. همانگونه که در فصل اول - که بهعنوان مقدمه مترجمان در ابتدای کتاب آمده است - توضیح دادهایم در این کتاب البته مواردی از سفسطه و خطای تحلیل قابل مشاهده است و برخی داوریهایش نیز از نظر دستگاه ارزشی ما ایرانیان مردود است اما درعینحال مثالهایی ملموس از «عادات غیرعقلانی» ما میآورد که نشان میدهد تا چه حد عقلانیت ما تابع محیط ما و مفروضات ما و انگارههای ماست.
یکی از آرزوهای من این بوده است که بتوانم پژوهشی جدی در باب عقلانیت ایرانی به انجام رسانم. امیدوارم که با این کتاب گفتوگو در اینباره آغاز شود و انگیزه کافی در من و دیگر پژوهشگران ایرانی ایجاد کند که زوایای عقلانیت ایرانی را بیشتر واکاوی کنیم. چنین باد.
علی عربمازاریزدی
عنوانی که مترجمان با اقتباس از عنوان فرعی کتاب برای این اثر انتخاب کردهاند عنوان جذابی است. اما از نظر من محور اصلی کتاب برخلاف نظر دکتررنانی سیر تحول عقلانیت نیست. نکته دیگر اینکه مقدمه مترجم مقدمه مناسبی نیست. مقدمه مترجم چند کار را باید انجام دهد. نخست نویسنده کتاب را معرفی کند که متاسفانه این اتفاق نیفتاده. وظیفه دیگر مقدمه این است که مترجمان، یک معرفی اجمالی از محتوای کتاب ارایه کنند و خود مترجمان نیز اگر دیدگاهی نسبت به مطالب کتاب دارند آن را منعکس کنند که این اتفاق هم نیفتاده. ویژگی اصلی این مقدمه اعلام برائت از محتوای کتاب است برای اینکه مترجمان خود را از برخی تحلیلها بری بدانند. به این هم اکتفا نشده و در زیرنویسها هم مجددا این اعلام برائت تکرار شده است. این مقدمه یک ویژگی دارد و آن ایجاد انگیزهای در مخاطبان است برای تامین نسخه اصلی کتاب و خواندن فصل اولی که حذف شده است. این خودسانسوری و خودممیزی و تاکید بر آن در مقدمه چنین حسی را به وجود آورده است. از آنجا که خود مولف هم مقدمهای ندارد این نقایص را پررنگ میکند.
این کتاب از دوحیث نامتعارف است. یکی از حیث نوع نگاه و تحلیل پدیدهها و دومی که از نظر من مهمتر است نگاه اقتصادی به نوع پدیدههایی است که معمولا اقتصاددانان در ایران به آن توجه نمیکنند و این ویژگی در محافل اقتصادی ایران شدیدتر است. این نگاهی است که گری بیکر در نطق نوبل خود آن را نگاه اقتصادی به زندگی نامگذاری کرد. نویسنده در این کتاب سعی کرده هر پدیدهای را که در جامعه با آن مواجه بوده است تحلیل اقتصادی کند. این خارجکردن اقتصاد از کلیشههای سنتی و یافتن موضوعات بکر برای تحلیلومطالعه اقتصادی است. خود مولف در توصیف این ویژگی میگوید: «انقلابیترین افکار همیشه تا زمانی که به آنها عادت کنی دیوانهوار جلوه میکنند.» او از منظر اقتصادی به تحلیل موضوعاتی مانند باروری، زیبایی و زیبارویی، کودکان کار، نقش رقابت در همسریابی در شکلگیری پسانداز و دههاموضوع دیگر پرداخته است. بنابراین من برخلاف تیتر این کتاب، معتقدم بیش از اینکه به عقلانیت اقتصادی بپردازد، زاویه دید ما را باز میکند تا به دنیای پیرامونی خود بهگونهای دیگر نگاه کنیم.
فصلی که از نظر من قابلتوجه و جالب است فصل دوم است با عنوان «بارور باش و زادوولد کن». اینیک بیانیه اقتصادی و اجتماعی است در دفاع از ازدیاد نسل و افزایش جمعیت. مولف سعی کرده استدلالهایی را در توجیه این شعار ارایه کند. مثلا میگوید که اینهمه پیشرفت بشر توسط انسانها به وجود آمده، پس هرچه تعداد آدمها بیشتر باشد احتمال پیشرفت بیشتر میشود. این استدلالها با اینکه غریب بهنظر میرسد اما از آنجا که کلیشههای ذهنی ما را بههم میریزد، بخشی از پیشرفت علم مدیون همین ایدههای جسورانه است. بااینحال این بخش یکضعف عمده هم دارد. نویسنده در این بخش از مقام عالم خارج میشود. عالم علوم انسانی دو وظیفه دارد: اول اینکه رفتار انسانها را تحلیل کند و دوم این است که وارد عرصه تجویز میشود و بایدهاونبایدها را از نظر دستگاه ارزشی خود بیان میکند. از نظر من مولف در این بخش هیچکدام از این مسوولیتها را ایفا نمیکند. رفتار بشر اینگونه بوده که از 4/0درصد در قرن۱۸ میلادی تا دهههای اولقرنبیستم سیر افزایش جمعیت را شروع و بعد یکمسیر نزولی را طی میکند. اگر یک اقتصاددان بخواهد پدیده رشد جمعیت را توضیح دهد باید به این بپردازد که چرا رشد جمعیت کاهش پیدا کرده است. از لحاظ اقتصاد تجویزی هم مولف باید مشخصات وضعیت ایدهآل را مشخص کند. مولف هیچکدام از این دو موضع را ندارد.
نگاههای دیگر به کتاب
کتاب «عقلانیت (نابهروال)» کتابی برای تمرین فکرکردن است. کتاب برای ارایه راهحلها و ابتکارهای بیعیبونقص نوشته نشده و بسیاری از افکار موجود در آن کامل نیستند ولی به خواننده آموزش میدهند حتی برای چند دقیقه میتوان به پدیدههای پیرامون به شیوهای دیگر- حتی عکس روال موجود- نگریست. خواننده از مشکلات یا رخدادهای زندگی عملی استفاده میکند و با ذکر راهحلها یا نگاههای عجیب به آنها، به ما میفهماند که «جور دیگر هم میتوان دید.»
استیون لندزبرگ در این کتاب با لحنی مزاحگونه از موضوعاتی مانند «خساست، جنسیت نوزاد، کار کودکان، تغییرات رخ داده در اندازه کارتهای اعتباری به مرور زمان، اثر مادرشدن بر دورنمای شغلی زنان و دستمزد ایشان، چگونگی تعبیرکردن اخباری که میشنویم و...» روش نگرش شوخیوار و دگرگون خود را مطرح میکند. وی همانند هر انسان دیگری در این بازی فکری گاهی به خطا میرود و گاهی هم با مطرحکردن افکاری بسیار بدیع و ناب، خنده و شگفتی در خواننده برمیانگیزد. نویسنده در فصل «خساست» چنین مینویسد:
«در همهجای دنیا هیچکس سخاوتمندتر از خسیس نیست؛ خسیسان همانهایی هستند که میتوانند منابع زمین را به اتمام بکشند ولی چنین نمیکنند... . ذخیره طلای یک معدن مانند ذخیره طلای گاوصندوق است: تا وقتی کسی آن را بیرون نیاورده و خرج نکرده، ضرری ندارد... . معدنکاری طلا بسیار به آلایندگی شبیه است یعنی موادی بیضرر را از طبیعت بیرون کشیده، آن را به چیزی مضر تبدیل میکند؛ ... فرد خسیس، تصویر آینهوار یک معدنکار است: آنچه معدنکار از حفاریهایش بالا میآورد، شخص خسیس (حداقل به شکل مجازی و گاهی به معنای واقعی کلمه) دوباره به دل زمین برمیگرداند. پس اگر باید از معدنکاران مالیات گرفت، به خسیسها باید یارانه داد...» از همان آغاز با مروری بر عناوین فصول کتاب میتوان به وجه تسمیه کتاب و نامتعارفبودن آن پی برد؛ فصولی مانند: «بارور باش و زاد و ولد کن»، «آنچه از خساست میپسندم»، «کودکان شاغل»، «خدایا، نه! دختر است»، «تاوان سنگین مادربودن»، «مسوول بانک مرکزی روح ما»، «مباحث زندگی و مرگ» و «چگونه اخبار را تعبیر کنیم». نویسنده در همه این فصول شکل نگرش نامتعارف خود به پدیدهها را به زبانی صریح و بیپروا مطرح کرده و باک به دل راه نداده که شاید برخی از آن جرقههای فکری مورد نقد تند یا تمسخر قرار بگیرند. کتاب فرصتی خوب برای کسانی است که عادت نکردهاند حتی سرسوزنی از قواعد متعارف عدول کنند، سرگرمی خوبی برای چنددقیقه تفکر به شیوهای دیگر قبل از خوابشبانه است و آشتی فکورانهای با رویاپردازیها و خلاقیتهای دوران کودکی- البته با رنگولعاب بزرگسالی و معلومات و اصطلاحات غیرکودکانه- است.
کتاب «عقلانیت نامتعارف» و نویسنده آن از خطا و اشتباه مصون نبودهاند ولی حتی وقتی نویسنده در بیان نظر و نگرش خود دچار خطاهای آشکار و افراط یا تفریط میشود، مطالب او خواندنی است و بهویژه برای خوانندگان ایرانی که به رسم و روال تربیتی این جامعه با نقد قواعد ساری و جاری میانهای ندارند، فرصتی برای کسب این عادت پسندیده است.
منبع: شرق