عنوان کتاب: تحليلي بر سير شناخت و روششناسي علم اقتصاد
پدیدآور: , زريباف، مهدي، درخشان، مسعود
ناشر: دانشگاه امام صادق (ع)
سال نشر: 1391
قیمت: 115000 ریال
برای تهیه کتاب به انتشارات دانشگاه امام صادق در این لینک مراجعه کنید.
توضیح:
هدف اصلی از این کتاب بررسی علم اقتصاد از منظر روششناسی و همچنين بررسی علم اقتصاد در بستر روششناسی علوم اجتماعی است. کتاب از چهار بخش و در قالب نُه فصل به شرح زير به نگارش در آمده است.
بخش اول با عنوان «پیدایش و بنیانگذاری علم اقتصاد» به منظور تبیین بیشتر فرایند علمیشدن اقتصاد و ظهور روشهای علمی در مباحث اقتصادی قرن هفدهم که منجر به بنیانگذاری علم اقتصاد مستقل در نیمۀ دوم قرن هجدهم شد، تدوین یافته است. مسلماً این مبحث زمینۀ مناسبی را برای پرداختن به مباحث روششناسی علم اقتصاد مدرن در قرن بیستم (که هدف اصلی کتاب میباشد) در اختیار قرار میدهد. از این طریق میتوانیم تلاشهای نظریهپردازان اقتصادی نیمۀ دوم قرن هفدهم مانند ویلیام پتی ، جان لاک و دادلی نورث را در ایجاد انسجام نظری و منطقی در نظریهها و مباحث اقتصادی ملاحظه کنیم و سپس چگونگی پایهگذاری این علم را به وسیلۀ تلاشهای آدام اسمیت (پدر علم اقتصاد)، مورد بررسی قرار دهیم. فصلهای اول و دوم کتاب متکفل این امر هستند. در فصل اول، پیدایش علم اقتصاد را در دانشگاههای انگلستان و فرانسه از سال 1660 میلادی به بعد بررسی میکنیم و ظهور روشهای قیاس و استقرا در اقتصاد را که توأم با تفکر مبتنی بر وحی بوده است، مشاهده خواهیم کرد. در فصل دوم، ضمن ارائۀ مقدمهای درخصوص وضعیت اقتصادی سیاسی در ادبیات قرن هجدهم، نقش عظیم و اساسی آدام اسمیت را در ارائۀ یک علم اقتصاد مستقل و کلاسیک (در کتاب ثروت ملل) مورد بحث قرار خواهیم داد.
بخش دوم با عنوان «روششناسی علوم اجتماعی» به منظور شناخت روششناسی علوم اجتماعی و نیز تبیین بیشتر روشهای مطرح در علم اقتصاد ارائه شده است. این بخش شامل دو فصل است. در فصل سوم، ضمن بیان اهمیت و ماهیت روششناسی علوم اجتماعی، کوشیدهایم تا قلمرو موضوعی آن را در رابطه با علم، فلسفه، معرفتشناسی و هستیشناسی مشخص سازیم. مسألۀ دیگری که در این فصل مورد توجه قرار گرفته¬ است روند تاریخی دیدگاههای معرفتشناسی و روششناسی عمده یعنی تجربهگرایی، استنباطی و عقلگرایی- انتقادی است. در واقع این سه دیدگاه، محورهای اصلی روششناسی علوم اجتماعی غرب میباشند. در فصل چهارم به معرفی بعضی از مکاتب شاخص در روششناسی علوم اجتماعی پرداخته شده است. همگی این مکاتب تحت پوشش سه دیدگاه روششناسی فوق میباشند به طوریکه مکتب عملیاتگرایی بریجمان و اثباتگرایی منطقی رودولف کارناپ تحت پوشش دیدگاه تجربهگرایی، مکتب پدیدارشناسی آلفرد شوتز و ماکس وبر تحت عنوان دیدگاه استنباطی و نظرات ایمانوئل کانت ، هنری مارگنو و پوپر در راستای دیدگاه عقلگرایی- انتقادی قرار دارند.
در بخش سوم با عنوان «نظریهپردازی در اقتصاد» هدف اصلی ما معرفی ساختار نظری و تحلیلی نظریههای اقتصادی است. بدین معنا که آنچه را که ما به عنوان نظریههای اقتصادی میشناسیم، اولاً دارای چه ویژگیهایی هستند و بر اساس چه محورهایی تکوین مییابند و ثانیاً معیار ارزیابی و تشخیص اعتبار نظریههای علمی اقتصادی چیست و این امر چگونه صورت میپذیرد؟ از این رو، فصلهای پنجم و ششم کتاب به این دو مهم اختصاص داده شده است. در فصل پنجم که تحت عنوان «نظریه چیست» ارائه شده است ابتدا دیدگاه برخی از فیلسوفان علم یعنی هنری مارگنو، کرلینگر ، فریدمن و پوپر را از نظر گذراندهایم و سپس به سه مسألۀ اساسی در ساختار یک نظریه اشاره کردهایم: جایگاه و نقش مفاهیم عملیاتی در نظریههای اقتصادی؛ اهمیت و نقش فروض نظریۀ اقتصادی؛ تأثیر عوامل محیطی و بیرونی در تکوین نظریههای اقتصادی. در فصل ششم که مسألۀ مهم ارزیابی نظریههای اقتصادی مطرح شده است، ضمن مشخصکردن ارزیابی نظریههای قیاسی و ارائۀ دیدگاه تجربهگرایان افراطی دربارۀ ارزیابی نظریههای اقتصادی، به بررسی چگونگی ارزیابی این نظریهها پرداختهایم و یک مدل تحلیلی ارائه کردهایم. در نهایت برای حفظ جامعیت مباحث این فصل، به آزمایش مقادیر تخمینی نظریههای اقتصادی، ارزیابی فرضیات تجربی محدود و نیز ارزیابی نظریۀ اقتصادی با معیار واقعیبودن فروض آن، اشاره شده است.
بخش چهارم با عنوان «بررسی اجمالی علم اقتصاد مدرن از منظر روششناسی» در واقع مبین هدف اصلی کتاب است. این بخش میکوشد تا آنچه را که ما امروزه تحت عنوان علم اقتصاد مدرن میشناسیم از منظر روششناسی مورد دقت قرار دهد. البته وقتی میگوییم اقتصاد مدرن، منظور اقتصادی است که بر اساس روشهای تحققی و نوین قرن بیستم به دست آمده است چرا که امروزه معیار علمیبودن یک علم، روشی است که آن علم بر اساس آن به دست آمده باشد. از طرف دیگر میدانیم که علم اقتصاد مدرن به عنوان یک علم تجربی شناخته شده است و علت آن هم این است که در سالهای اخیر، تعاریف علوم به جای آنکه بر اساس هدف یا موضوع آن علم صورت پذیرد بر روش آن علم متکی است. در مقابل، دیدگاههای دیگری یافت میشوند که اصلاً اعتقادی به این روشهای نوگرایانه ندارند و انتقادهایی جدی نسبت به آنها وارد میسازند. از آن جمله میتوان به نظرات دونالد ان مکلاسکی ، اقتصاددان لهستانی و سی دایک ، اقتصاددان آمریکایی اشاره کرد. مسألۀ حائز اهمیت دیگر از منظر روششناختی، حوزۀ ارزشی اقتصاد است یعنی جایگاه ارزشهای انسانی و اجتماعی در موضوعات و نظریههای اقتصادی کجاست و اگر ملاک ما روشهای تحققی اقتصاد باشد آنگاه چگونه با مشکل ارزشها به عنوان یک واقعیت عینی برخورد کنیم. آیا میتوان آنها را نفی کرد؟ و در صورت نفی نکردن، چه تأثیری بر تکوین نظریه و ساختار تحلیلی آن خواهند داشت یا تأثیر آنها بر روششناسی اقتصاد چگونه است؟ مسألۀ سومی که از منظر روششناسی بسیار اساسی است، مسألۀ انسان اقتصادی به عنوان یک مدل ایدهآل است. انسان اقتصادی اولین بار به وسیلۀ ماکس وبر از منظر فلسفی به عنوان تنها ابزار تحلیلی در اقتصاد معرفی شد. جان استوارت میل بر اساس دیدگاهی که نسبت به اصالت نفع و رضایتطلبی داشت، این مفهوم را در اقتصاد کلاسیک در نظر گرفت و انسان اقتصادی را موجودی صرفاً مادی و نفعطلب معرفی کرد. بعدها این تعریف از انسان اقتصادی بهانهای شد برای کنارگذاشتن ارزشهای انسانی از علم اقتصاد و اقتصاددانانی از قبیل فریدمن، ساموئلسن و دیگران از این فرصت استفاده کرده و خود را از این گرفتاری روششناختی رهایی بخشیدند. در حال حاضر بهخوبی میبینیم که مفهوم انسان اقتصادی چگونه مبنای ساختار فکری اقتصاددانان مارژینالیست و سایرین واقع شده است و چه بسیارند نظریههایی که بر اساس حداقلها و حداکثرهای ارائه شده توسط انسان اقتصادی عاقل جعلی، شکل گرفتهاند. اهمیت بحث انسان اقتصادی از همینجا بهخوبی روشن میشود.
در فصل هفتم ضمن ارائۀ مقدمهای در زمینۀ مفهوم اقتصاد تحققی و اقتصاد دستوری و تبیین نظرات جان نویل کینز ، بنیانگذار تفکیک اقتصاد، به روششناسی اقتصاد تحققی میلتون فریدمن اشاره شده است. در قسمت بعدی این فصل، روششناسی اقتصادی ساموئلسن را بر اساس دیدگاه توصیفگرایی عینی وی ارائه و پس از ارائۀ مصداقی از روشهای تحقیق علم اقتصاد مدرن، قسمت دیگری از این فصل را به بررسی دو دیدگاه انتقادی نسبت به روشهای نوگرایانۀ علم اقتصاد اختصاص داده شده است. در این مورد به روش خطابی اقتصاد توسط مکلاسکی و دیدگاه سیدایک درخصوص ماهیت انتزاعی علم اقتصاد و تأثیر آن بر روششناسیهای تحققی امروز، اشاره شده است.
در فصل هشتم که تحت عنوان «حوزۀ ارزشی اقتصاد» ارائه شده است، برای تبیین ویژگیهای ارزشی پدیدههای عینی اقتصادی و نیز تأثیر ارزشهای اقتصاددانان بر تحقیقات اقتصادی، به تفکیک قضاوت ارزشی و رجوعهای ارزشی در اقتصاد پرداخته شده است. سپس دو مفهوم ارزش و منطق اقتصادی را در رابطه با هم در نظر گرفته شده و در این راستا کوشیده شده است تا جایگاه منطقی ارزشها را در عینیت اقتصادی به تصویر کشيده شود. در فصل نهم با عنوان «مدل ایدهآل و انسان اقتصادی» ضمن تعریف مدل ایدهآل و تبیین مفهوم و نقش انسان اقتصادی، ابتدا مفهوم انسان اقتصادی را به عنوان یک مدل ایدهآل معرفی شده و سپس به بررسی نظرات معتقدان و منتقدان انسان اقتصادی به عنوان یک ابزار تحلیلی در اقتصاد، پرداخته شده است. پس از این بحث، نظرات فریتز مکلاپ اقتصاددان اتریشی در دفاع از نظریۀ انسان اقتصادی و توجیه کالبدشکافی انسان کامل و تفکیک انواع شخص، مطرح شده است. در نهایت پس از روشنشدن جایگاه منطقی انسان اقتصادی در ساختار فکری اقتصاددانان تحققی، نظری هم بر دیدگاه انتقادی دایک درخصوص مدل ایدهآل انسان اقتصادی عقلایی و انتزاعی و غیرواقعی بودن آن افکنده شده است.