نویسنده:دنی رودریک
مترجم:محمد رضا فرهادی پور
ناشر: آشیان
قیمت: 18 هزار تومان
درباره کتاب:
فهرست مطالب
پیشگفتار مترجم
چالشگر
در برج عاج
اقدام به تجارت
کنترلهایی روی سرمایه
کشتن اجماع
انقلاب در راه است
پیشگفتار و سپاسگزاری
مقدمه
استفاده و سوءاستفاده از ایده های اقتصادی
فصل 1: مدلها چه می کنند
انواعی از مدلها
مدلها بهسان افسانهها
مدلها بهمثابه آزمایشات
فروض ناواقعگرایانه (غیرواقعی)
درباب ریاضیات و مدلها
سادگی در برابر پیچیدگی
سادگی و واقعگرایی و واقعیت
فصل 2: علم مدلسازی اقتصادی
شفافسازی فرضیهها
وقتی شهود استاندارد ما را شکست میدهند
پیشرفت علمی، یک مدل در یک زمان
مدلها و روشهای تجربی
مدلها و موثقبودن و سلسلهمراتب
اشتباه در برابر نه حتی اشتباه
فصل 3: رهیابی بین مدلها
تشخیصهایی برای استراتژیهای رشد
اصول کلی گزینش مدل
تأیید فروض بنیادی
تأیید مکانیسمها
تأیید اشارات بلافصل
تأیید اشارات اضافی پیشبینینشده
روایی بیرونی، احیا
فصل 4 : مدلها و نظریه ها
نظریه ارزش و توزیع آن
نظریه چرخههای تجاری و بیکاری
نظریهها بهسان توضیح وقایع خاص
نظریهها بهواقع همان مدلها هستند
فصل 5: وقتی اقتصاددانان اشتباه می کنند
خطاهای تعلل: بحران مالی
خطاهای ارتکابی: اجماع واشنگتنی
روانشناسی و جامعهشناسی اقتصاد
قدرت و مسئولیتپذیری
فصل 6: اقتصاد و منتقدان آن
بازبینی انتقادات معمولی
پرسش از ارزشها
فقدان تکثرگرایی
جاهطلبی و فروتنی
موخره
بیست فرمان
فرمانهایی برای اقتصاددانان
ده فرمان برای نااقتصاددانان
پیشگفتار مترجم
معلم درس زبان پیش دورۀ کارشناسی ارشد اقتصادم- که به دلیل بیتأثیر بودنش در معدل دانشگاهی بیاهمیت میپنداشتمش- مقالۀ «استراتژیهای رشد[1]» دنی رودریک را داد تا بخوانیم. این باب آشنایی من با این اقتصاددان ترکتبار خوشفکر نامتعارف بود. به جستوجو در نوشتههایش پرداختم و همیشه کارهایش را دنبال میکردم. سال 1386 یا 1387 بود که دیدم وبلاگی راه انداخته و در آنجا یادداشتهایی مینویسد. در یکی از مطالب، کتاب جدید خودش با عنوان «یک اقتصاد، نسخ زیاد: جهانیسازی، نهادها و رشد اقتصادی[2]» را معرفی کرد. به قیمت آن روز کتاب برای من گران بود. ایمیلی به دنی رودریک زدم و نوشتم «شما برای کشورهای در حالتوسعه کتاب مینویسی، اما قیمت این کتاب برای ما درحالتوسعهایها گران است.» او هم جواب داد که «آدرس پستی خودت را بده.» یک ماه نگذشته بود که یک روز وقتی به خانه آمدم، دیدم کتاب را ارسال کرده است!
خودم اقتصادخواندهای بودم که چند سال بعد (1388) کتابی دربارۀ اقتصاد پسامتعارف یا نامتعارف ترجمه کردم که در آن بیشتر با جنبش اقتصاددانان منتقد نظم حاکم بر علم اقتصاد و آموزش آن آشنا شدم. دنی رودریک بیشک یکی از اقتصاددانانی است که درعینمتعارفبودن نامتعارف است. نوح اسمیت[3] میگوید همچنانکه اقتصاددانان اقتصاد را بهپیش میبرند، دنی رودریک همچون یک اصلاحگر علم اقتصاد عمل میکند. او همیشه منتقد جدی سیاستهای اجماع واشنگتنی بود که نشان از اجماع اقتصاددانان بر سر یک چیز داشت: وجود یک نسخه برای گذار اقتصادهای نابازار به اقتصادهای بازار و تبدیلشدن به اقتصادهای سرمایهداری پیشرفته. اجماع واشنگتنی شکست خورد و اجماع پساواشنگتنی شکل گرفت. نتایج ناامیدکنندۀ اجرای سیاستهای واشنگتنی در شوروی سابق و بعضی کشورهای اروپای شرقی، منتقدان را به این نتیجه رساند که راهحلهای بازار-محور همیشه مطابق با تصور اقتصاددانان بازارگرا پیش نمیروند. رودریک و نوشتههایش در آن سالها بدجوری اقتصاددانان متعارف را قلقلک میداد.
اقتصاددانِ مورد علاقۀ من، آلبرت هیرشمن[4] فقید است. بالاترین جایزۀ شورای تحقیقات علوم اجتماعی[5] جایزۀ آلبرت هیرشمن است. رودریک برندۀ جایزۀ هیرشمن شد و این برایم جالب بود که به آرای این دو علاقهمندم. هیرشمن علاقه داشت تا در پرداختن به توسعه و استراتژیهای توسعه «سرنا را از سر گشادش بنوازد.» بیشک دریافت جایزۀ هیرشمن از سوی رودریک، نشان از شباهتی میان آنها داشت: نگاهی ظریف و منتقدانه به سیاستگذاریهای متعارف توسعه که از سوی اقتصاددانان نئوکلاسیک توصیه میشدند و میشوند. البته، رودریک در این کتاب ادای دینی اساسی به هیرشمن کرده است.
بحران مالی 2008 که اقتصاد جهان را گرفتار کسادی ممتدی کرده است، رودریک را بر آن داشته تا محتوای علم اقتصاد را بهجد مورد بررسی و در مواردی مورد انتقاد قرار دهد. او آموزش ارائهشده در علم اقتصاد را دارای نقایصی میداند که اقتصاددانان باید در مسیر تصحیح آنها گام بردارند. ناکامی عمدۀ اقتصاددانان در پیشبینی بحران مالی اخیر، مدلسازیهای ناقص و بعضاً نادرست اقتصاددانان، دست او را در انتقاد بهخوبی باز کرده است.
از نظر رودریک اقتصاددانان تا مدتهای زیادی فکر میکردهاند که مدل غایی اقتصادی را در جیب دارند و هر جا لازم شد این مدل به کمکشان میآید. او در این کتاب نشان میدهد که راهحل همۀ مشکلات اقتصادی در یک چیز و یک نسخه ختم نمیشود: اینکه همۀ مشکلات را به بازار بسپارید تا حل شوند.
راهحلِ «همه مشکلات را به بازار بپسارید تا حل شوند،» در اقتصاد ایران نیز کم طرفدار و هواخواه ندارد. اعطای یارانۀ نقدی و ندادن سایر اشکال یارانه، آزادسازی کامل قیمت سوخت، خصوصیسازی و آزادسازی تجاری در اقتصاد ایران و دانشکدههای اقتصاد خیلی پرطرفدارند. گرچه منتقدانی هم هستند. آموزش علم اقتصاد هم به گفتۀ رودریک، بر داشتن مدلی غایی در جیب اقتصاددانان دامن زده و اقتصاددانان را متوهم ساخته است.
ریاضیات و سوءاستفاده از ریاضیات؛ سیاستگذاری اقتصادی براساس آموزههای علم اقتصاد و چگونگی موفقیت این سیاستها؛ اهمیت فروض بنیادی واقعگرایانه و فروض غیرواقعی؛ مدل و مدلسازی اقتصادی؛ سادهسازی مدلها و تناسب نظریه و مدل؛ خطاهای تعلل و ابتکاری اقتصاددانان در سیاستگذاری اقتصادی و تداوم این خطاها و چگونگی شناخت آنها و درک هرچه بهتر علم اقتصاد از سوی نااقتصاددانان علوم اجتماعی مباحث اصلی مطرحشده در این کتاب هستند که میتوانند برای اقتصاددانان و اقتصادخوانان و دانشجویان اقتصاد بسیار مفید باشد.
اگر وقت ندارید میتوانم پیام این کتاب را در یک جمله خلاصه کنم: این کتابی کمنظیر و خواندنی است. کتابی که اقتصاددانان، فیلسوفان اقتصادی، سیاستگذاران اقتصادی، مشاوران اقتصادی، و البته، دانشجویان اقتصادی باید آن را بخوانند. اگر شما هم خودتان را بهسان یک اقتصاددان، اقتصاددان منتقد، اقتصاددان نامتعارف (هترودوکس) یا یک متخصص علوم اجتماعی میبینید که منتقد روش کار و رفتار و آموزش و مدلسازی اقتصاد هستید، این کتاب پیشنهادات زیادی برای شما دارد. دنی رودریک در این کتاب از اقتصاد در برابر انتقادات عمومی مطرح شده علیه آن دفاع میکند؛ در همین حال، انتقادات خودش از اقتصاد و اقتصاددانان را نیز قویاً مطرح میکند. پس، اگر وقت بیشتری دارید، حتماً این کتاب را بخوانید.
سایر متخصصان علوم اجتماعی میتوانند با مطالعۀ این کتاب با علم اقتصاد و توقعی که از آن میرود آشنایی بهتر و بیشتری پیدا کنند. علم اقتصاد گاهی ملالآور بهنظر میرسد و رودریک در این کتاب میکوشد تا علت این ملالآوربودن را تشریح کند و به اقتصاددانان و اقتصادخوانان- مخاطبان اصلی این کتاب- بیاموزد که چگونه از این ملال دوری گزینند.
به دنی رودریک ایمیل زدم و خبر ترجمه و انتشار کتابش را به او دادم. در جوابم نوشت «باعث خوشحالی من است که این خبر را میخوانم.»
پیشگفتار و سپاسگزاری
این کتاب ریشه در یک دورۀ آموزشی دارد که من با روبرتو منگابیرا انگر[6] در باب اقتصاد سیاسی ظرف چند سال در هاروارد تدریس کردم. روبرتو، در سبک غیرقابلتقلیدش، ما را بهسوی تفکر جدی دربارۀ قوتها و ضعفهای علم اقتصاد و بیان آنچه من در روش اقتصاد مفید یافتم، سوق داد. روبرتو استدلال میکرد که رشتۀ اقتصاد عقیم و کسالتبار شده، زیرا از نظریهپردازی اجتماعی باشکوه به سبک آدام اسمیت و کارل مارکس دست کشیده است. درمقابل، من اشاره میکردم که قوت اقتصاد دقیقاً در نظریهپردازی کوچک-مقیاس است، نوعی تفکر محتوایی (بافتاری) که علت و معلول را روشن میکند و پرتو نوری-حتی اگر نصفهونیمه- بر واقعیت اجتماعی میاندازد. استدلالم این بود که علمِ فروتنی که با تواضع کار میکند احتمالاً مفیدتر از تحقیق برای نظریههای شمولگرا در این باره است که نظامهای سرمایهداری چطور کار میکنند یا چه چیزی ثروت و فقر پیرامون جهان را تعیین میکند. اصلاً فکر نمیکردم او را قانع کنم، اما امید دارم او دریابد که استدلالهایش اثراتی داشته است.
ایدۀ بیان این اندیشهها درقالب یک کتاب، سرانجام در موسسۀ مطالعات پیشرفته[7] شکل گرفت که در تابستان 2013 برای دو سال لذتبخش به آنجا رفتم. گرچه بخش عمدۀ مسیر دانشگاهیم را در محیطهای چندرشتهای گذرانده بودم و -اگرچه بهخوبی در آن متبحر نشدم- در این موسسه، خودم را بهخوبی در معرض سُنّتهای متفاوت علوم اجتماعی قرار دادم. اما این موسسه جایی بود برای پروش تجربههای ذهنی جدید با سرعتی بسیار زیاد. مدرسۀ علوم اجتماعی این موسسه، خانۀ جدید من، بر رویکردهایی انسانگرا و تفسیری بنا شده بود که درتقابل جدی با اثباتگرایی تجربی[8] اقتصاد قرار دارد. در رویاروییهایم با مهمانان این مدرسه- از رشتههای انسانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، فلسفه و علوم سیاسی و اقتصاد- با یک احساس نهفتۀ قوی از بدبینی به اقتصاددانان مواجه شدم. از نظر آنها، اقتصاددانان با بهکارگیری چارچوبهای ساده برای [تفسیر] پدیدههای اجتماعی پیچیده، لقمهای بزرگتر از دهانشان برمیدارند. گاهی احساس میکردم معدود اقتصاددانانی بودند که بهسان دانشمندان سبکمغز علوم اجتماعی محسوب میشدند: در ریاضیات و آمار خوباند، اما چندان از بقیه [علوم] استفاده نمیکنند.
طنزش این بود که من این نوع برخورد را قبلاً-بهطور برعکس- دیده بودم. گرد گروهی از اقتصاددانان میگشتم و میدیدنم آنها دربارۀ جامعهشناسی و انسانشناسی چه میگویند! برای اقتصاددانان، سایر متخصصان علوم اجتماعی ضعیف، بیاصول، پرحرف، نهچندان تجربی یا (بهطور بدیل) در [نیفتادن در] دامهای تحلیل تجربی کمتبحر بودند. اقتصاددانان میدانند چگونه فکر کنند و نتیجه بگیرند، درحالیکه سایر دانشمندان علوم اجتماعی دور خودشان میچرخند. پس شاید من باید برای رفتن دنبال این تشکیکها در مسیر مخالف آماده میشدهام.
یکی از نتایج شگفتانگیز غوطهوری من در مهلکۀ رشتهای این موسسه این بود که به منِ اقتصاددان حس بهتری داد. مدتهاست که همکاران اقتصاددانم را بهخاطر ذهن بستهشان نقد میکنم، کسانی که به شدت به مدلهایشان چسبیدهاند و به فرایندهای اجتماعی توجه وافی و کافی نشان نمیدهند. اما احساس کردم که بسیاری از انتقاداتی که از بیرون دربارۀ این رشته مطرح میشوند، این نکته را نادیده میگیرند. اطلاعات نادرست خیلی زیادی دربارۀ آنچه اقتصاددانان واقعاً انجام میدهند وجود داشت و من نمیتوانستم کمکی کنم، اما فکر کردم که بعضی فعالیتهای سایر علوم اجتماعی میتوانند با نوعی توجه به استدلال تحلیلی و شواهدی بهبود یابند که نان و کرۀ اقتصاددانان بهشمار میروند.
بااینحال، همچنین روشن بود که اقتصاددانان نباید کسی جز خودشان را برای این وضعیت سرزنش کنند. مشکل فقط حس خودرضایتمندی خودشان و اغلب پیوندزدن آموزهشان به یک روش خاص از نگاه به جهان نیست. مشکل همچنین این است که اقتصاددانان در ارائه علمشان به دیگران بد عمل میکنند. بخشی اساسی از این کتاب به نشاندادن این اختصاص یافته که اقتصاد طیف بزرگ و درحالتکاملی از چارچوبهایی با تفاسیر مختلف در این خصوص را دربرمیگیرد که جهان چگونه کار میکند و ملاحظات متنوعی برای سیاستگذاری عمومی دارد. بااینهمه، آنچه نااقتصاددانان اغلب از اقتصاد میشنوند شبیه یک رجزخوانی تکمنظوره برای بازارها و عقلانیت و رفتار خودخواهانه است. اقتصاددانان در توضیحات اقتضایی مربوط به زندگی اجتماعی، روایتهایی شفاف در این باره ارائه میکنند که چگونه بازارها (و مداخلۀ دولت از این باب) نتایج متفاوتی را بسته به شرایط پیشزمینهای خاص برای کارایی و برابری و رشد اقتصادی رقم میزنند. بااینحال، اقتصاددانان اغلب برای اعلان قوانین اقتصادی جهانشمولی به وسط گود میآیند که همهجا بدون توجه به محتوا و بافتار[9]، استقرار مییابند.
من احساس کردم نیاز به کتابی است که بین این جدایی پلی بزند، کتابی که به اقتصاددانان و نااقتصاددانان کمک کند. پیام من برای اقتصاددانان این است که آنها نیازمند روایت بهتری دربارۀ نوع علمی هستند که به آن میپردازند. من چارچوب بدیلی ارائه میکنم که کار مفیدی را پررنگ میسازد که به درون اقتصاد میرود، درحالیکه تلههایی را عیان میسازد که فعالان این علم مستعد افتادن در آنها هستند. پیام من برای نااقتصاددانان این است که انتقادات استاندارد از اقتصاد، با ارائه این روایتِ بدیل، دیگر نیشی نخواهند داشت. چیزهای زیادی برای انتقاد در اقتصاد هست، اما چیزهای زیادی هم برای قدردانی (و تقلید) هست.
موسسۀ مطالعات پیشرفته محیطی عالی برای نوشتن این کتاب به بیش از یک شیوه بود. این موسسه با درختزارهای زیبا و غذاهای عالی و منابع باورنکردی آن، یک بهشت دانشپژوهش واقعی است. همکاران هیأت علمی من، دانیل آلن، دایدیر فسین، جون اسکات و مایکل والزر،[10] نحوۀ تفکر من دربارۀ اقتصاد را برانگیختند و با ارائه مدلهای دانشپژوهی متقابل اما به همان اندازه دقیقشان، الهامبخش من بودند. دستیار دانشگاهیم، نانسی کوتِرمن[11]، ورای همه حمایتها و پشتیبانیهای موثر و مفید اداری که از من داشت، بازخورد مفیدی دربارۀ دستنوشتهها به من میداد. از ریاست این موسسه، مشخصاً مدیر آن، رابرت دیکگراف[12] سپاسگزارم که به من اجازه داد بخشی از اجتماع روشنفکری فوقالعادۀ آنجا باشم.
راهنمایی و مشاورۀ اندرو وایلی[13] تضمین کرد که دستنوشتۀ کتاب در دستان مطمئنی بهنام دبیلو. دبلیو نورتون[14] قرار میگیرد. در نورتون، برندن کوری[15] ویراستاری دقیق بود و استفانیا هایبرت[16] با دقت زیاد این دستنوشته را کپی و ویرایش کرد؛ آنها، هر دو، کتاب را بهمراتب بهبود بخشیدند. مشخصاً از آوینش دیکسیت[17] متشکرم، دانشمندی که بهطور نمونه، فضایل اقتصاددانانی را نشان میدهد که من در این کتاب دربارۀ آنها بحث میکنم؛ او نکات و پیشنهادات مفصلی ارائه کرد. دوستانم و نویسندگان همکارم، شارون موکاند و آرویند سابرامانیان[18] سخاوتمندانه وقتشان را گذاشتند و به شکلگیری کل پروژه با ایدهها و مشارکتهایشان کمک کردند. سرانجام اینکه، بیشترین دین من، همانند همیشه به همسرم، پینار دوان[19] است که عشق و حمایت خودش را همواره به من داده، علاوهبر اینکه به من کمک میکند تا استدلالهایم و بحث مفاهیم اقتصادی را به روشنی بیان کنم.