احمد سیف
با سختسری رکود در بخش مولد اقتصاد، سرمایهداران بهطور روزافزونی به بخش مالی برای افزودن برسرمایه پولی خود وابسته شدهاند. درعین حال چون گسترش بخش مالی مستقل از بخش مولد درعمل به صورت حباب درمیآید در موارد مکرر درسی سال گذشته شاهد ظهور و بعد ترکیدن این حبابها بودهایم. نکته دیگری که قابل ذکر است اینکه هرچه گسترش بخش مالی بیشتر باشد، باز هم نمیتواند رکود در بخش مولد را چاره کند. کاستن از رکود دراین بخش مقدمات دیگری لازم دارد که با گسترش بخش مالی قابل رفع شدن نیست. البته همین جا اضافه کنم که حتی پیش از مالی کردن سرمایه داری هم بخش مالی، تاج گلی به سرکسی نمیزد. برای اینکه بتوانیم نقش بانکها و موسسات مالی را بهتر درک کنیم به عنوان مثال بنگاه دایسون را در نظر بگیرید. دایسون، یک تولیدکننده معروف جاروی برقی است که محصولاتش مختصات منحصر به فردی دارد. فرض کنید آقای دایسون علاوه بربخشی از سرمایه خود مقداری هم از بانک وام میگیرد تا بتواند این محصول را به بازارها عرضه کند. توجه دارید جارویبرقی را کسان دیگری طرحریزی و ابداع کردهاند. کارگران و مدیران درکارخانه آن را تولید کردهاند. شماری دیگر برفرایند انتقال طرح به تولید نظارت داشته، آن را سامان داده و مدیریت کردهاند. شماری دیگر جاروها را به محل فروش انتقال داده و باز تعداد دیگری درفروشگاهها، دایسون را به متقاضیان فروختهاند. البته که وام بانکی برای پرداخت بخشی از هزینه مواد اولیه و احتمالا حقوق بهکارگرفته شد ولی بانک نه در تحقیقاتی که به ظهور این محصول تازه منجر شد نقشی داشته است و نه در تولید، توزیع و فروش آن. اگرچه نقش وامدهنده- بانک- دراینجا مهم است ولی توجه دارید که فعالیتهای اصلی را دیگران انجام دادهاند. نکته دیگر اینکه برخلاف آنچه ممکن است در نگاه اول به نظر بیاید بانک از ثروت خویش به دایسون وام نمیدهد، بلکه براساس قوانینی که بر بانکداری این کشور خاص حاکم است اعتبارتولید میکند و این اعتبار تولید شده است که دردفاتر بانک جابهجا میشود. منظورم این است که بانکها بسیار بیشتر از ودیعهای که دریافت میکنند وام میدهند. درآمریکا در سال 2010 این نسبت ده به یک بود؛ یعنی به ازای هر دلار ودیعه، بانک میتوانست ده دلار اعتبار تولید نماید. به این نکته اشاره میکنم که بانکها درواقع از هیچ و پوچ تولید اعتبارمیکنند و بعد باوام دادن آنچه با یک تکنیک حسابدارانه تولید میکنند «پول میسازند». توجه دارید من عمدا از «سود» بردن سخن نمیگویم چون هرچه نظرما درباره مناسبات سرمایهداری باشد سود از تولید ارزش به دست میآید و من یکی نمیدانم بانکها درازای پولی که میسازند چه ارزشی تولید میکنند. بهخصوص درعصر و زمانه کنونی، کاری که انجام میگیرد این است که ارقامی از یک حساب کامپیوتری به یک حساب دیگر منتقل میشود. بخش قابلتوجهی از فعالیتهای بانکها و دیگر موسسات پولی و مالی شرکت درفعالیتهای سفتهبازانه است. اجازه بدهید مثالی بزنم.همان نمونه دایسون را درنظر بگیرید. کمپانی دایسون جاروی برقی میفروشد و از درآمدی که به دست میآورد حقوق کارگران، طرحریزان و کارمندان دیگر خود را میپردازد. از بنگاههای دیگر مواد اولیه و مواد واسطهای میخرد که درساختن جاروی برقی مورد استفاده قرار میگیرد و بهای آنها هم از درآمد ناشی از فروش جاروهای برقی پرداخت میشود. البته که بهای عمدهفروشی و تکفروشی تفاوت دارد. چون بهطور غیرمستقیم باید هزینه توزیع و کوشش برای فروش هم تامین شود. وقتی همه هزینهها پرداخت شد اگرچیزی باقی ماند که معمولا میماند- آن سود این شرکت است. البته دیدگاههای متفاوتی درباره سود داریم. ولی واقعیت مشترک همه این دیدگاهها این است که سود از فرایند تولید و تولید ارزش به دست میآید البته اینکه سود در کدام قسمت از فرایند تولید و با چه عواملی تولید میشود و اینکه چگونه باید توزیع شود مسائل مورد اختلاف دردیدگاههای مختلف است. ولی در وجود رابطه بین سود و فرایند تولید اختلاف تفکری نیست. یعنی یک بنگاه باید محصولی تولید کند تا بتواند سود به دست بیاورد. ولی سفتهبازان تنها با خرید وفروش- بدون اینکه محصولی تولید کنند- پول میسازند ( البته گاه هم پول میبازند). درعکسالعمل به فرصتهای کمتر برای سرمایهگذاری سودآور- به عبارتی بازتاب جهانی شدن فقر- و دوره و زمانهای که با سلطه انحصاری سرمایه مالی در اقتصاد جهان مشخص میشود، یعنی با مالی کردن سرمایهداری این فرایند انباشت سرمایه، سادهتر شد و بهصورت تعویض پول با پول بیشتر درآمد. به سخن دیگر، سرمایه پولی، بدون اینکه از فرایند تولید و از فرایند کار بگذرد، میکوشد بر خود بیفزاید، یعنی صاحبان سرمایه پولی میکوشند، با بهرهگیری از پول، پول بیشتری به دست بیاورند. یا اگر مشخصتر گفته باشم، «سود»های معاملات سفتهبازانه وارد هیچ حوزه مولدی نمیشود بلکه عملیات سفتهبازی بیشتر را تشدید میکند و درنهایت، حباب مالی بزرگتر و بزرگتر میشود؛ یعنی در اینجا، «سود»های سفتهبازارانه، بخشی صرف مصارف شخصی صاحبان این سودها میشود و بخشی هم در دور عملیات سفتهبازانه دیگر واردشده و آن را بزرگتر میکند؛ یعنی مرکز ثقل فعالیتهای اقتصادی از حوزه تولید، بیشتر و بیشتر به حوزه مالی منتقل میشود و آنچه از آن نتیجه میشود، چرخههای پایانناپذیر رکود در بخش واقعی اقتصاد و انفجار و تورم در بخش مالی آن است. البته این تحولی که در عملکرد نظام سرمایهداری پیش میآید، بدون دلیل و به خاطر حرص و آز شخصی نیست بلکه، به نوبه، برای پاسخگویی به نیازهای نظام اقتصادی حاکم در این مرحله تاریخی مشخص ضروری است.
منبع: آرمان