دکتر محسن رنانی
داستان جهانیشدن برای اقتصاد ما لاجرم و اجتنابناپذیر است آنچه در این بحث قابل بررسی است نوع و چگونگی برخورد ما با موضوع و مدیریت آن است. بیگمان سکوتکردن و مسکوتگذاشتن یا نادیدهگرفتن این مسئله بدترین نوع برخورد با آن است. ما در بخش اقتصاد یک دوره 8-7 را از دست دادهایم و عملا از 8 سال پیش تاکنون گفتوگوها در مورد رژیم تجاریمان کاملا متوقف بوده است و حتی برخی از دفاتر مطالعاتی مربوط به الحاق در برخی از نهادها و وزارتخانهها- طی همین سالها - اصلا تعطیل شدند.جهانی شدن در واقع نوع تازهای از تقسیم کار جهانی است بنابراین پدیده خاص و پیچیدهای نیست چرا که ما در طول دو قرن گذشته بارها و بارها در فرآیند تقسیم کار شرکت کردیم. اما در حال حاضر به خاطر غفلتهایی که در این زمینه داشتهایم نه تنها به حاشیه رانده شدیم بلکه به یک تولیدکننده موادخام برای اقتصاد جهان در قرن بیستم تبدیل شدیم. حالا یک فرصت تقسیم کار جدید روبهرویمان قرار گرفته که اگر بازهم غفلت کنیم همچنان در قرن آینده هم در همین حاشیهای که الان هستیم باقی خواهیم ماند.
تقسیم کار جدیدی که در پیش رو داریم با تقسیم کار پیشین یک تفاوت عمده دارد. تقسیم کار پیشین بر اساس مزیتهای نسبی بود و ما در تولید انرژی مزیت نسبی داشتیم که انرژی و مواد خام انرژی را تولید کنیم اما تقسیم کار جدید باید به جای مزیت نسبی بر اساس مزیت رقابتی صورت بگیرد. مزیت رقابتی نیازمند یک مقدماتی است که اگر ما تمهید مقدمه نکنیم اصولا از تقسیم حذف میشویم. در مزیت نسبی نمیتوانستند ما را حذف کنند، چرا؟ چون نفت اینجا زیر خاک ما بود. کاری نمیتوانستند بکنند. پس لاجرم باید به ما نقش تولید کننده ماده خام را میدادند. اما در تقسیم کار جدید چون مزیت رقابتی مبتنی بر مواد خام نیست، این احتمال وجود دارد که هیچ نقشی به ما داده نشود. جهانی شدنی که ما در آغازش قرار داریم بی رحمانه ترین دوره توزیع و تقسیم کار جهان است حتی از حمله مغولها هم بیرحمتر است. در حمله مغولها، مغولهای آمدند کشتند و سوزاندند، غارت کردند و بعد از یک دورهای درجامعه ایرانی یا مضمحل شدند یا مهاجرت کردند اما مواهب کشور ما در جای خود باقی ماند. حتی مطالعات اخیر که روی ژنتیک ایرانی انجام شده تغییر محسوسی ناشی از حمله مغولها را نشان نمیدهد. بنابراین این دسته حملات اثرات ماندگاری روی کشورمان نداشته است اما تقسیم کار جدید ماندگار،برگشت ناپذیر و بیرحمانه است و در صورت غفلت ما را با آثار تخریبی ماندگار و جبرانناپذیری روبهرو خواهد کرد. فرایند الحاق مثل فرایند بقای اصلح است، چیزی شبیه تکامل تاریخی است.
ما با یک غربالگری روبهرو هستیم.بنابراین ما وارد یک فرایند بقای اصلحی میشویم که همه ماجرایش به ژنتیک ختم نمیشود، بلکه بخش مهمی از آن برنامهریزی و مدیریت است. اگر ما زرنگی کنیم و هوشیار باشیم میتوانیم در این فرایند اصلح جایی برای خودمان باز کنیم. از دهه نود میلادی تقریبا مسئله پیوستن به سازمان تجارت جهانی یک مسئله جدی برای همه کشورها شده است و در حال حاضر تعداد کشورهایی که هنوز در این فرآیند قرار نگرفتهاند بسیار اندک است پس ما فرصت چندانی نداریم که بخواهیم ده بیست سال دیگر فرایند الحاق را عقب بیندازیم یا تازه تصمیم بگیریم. این در حالی است که به نظر میرسد در مورد ضرورت مسئله اجماع نداریم و هنوز در میان مقامات کشور روی سیاستگذاری برای الحاق اجماع به وجود نیامده است و یک تردید کلی بر سیاستگذاری ما در این حوزه حاکم است .اگر دقت کنید وقتی که زمان آقایهاشمی درخواست الحاق را ما دادیم، درخواست اولیه را، محرمانه دادیم. یعنی هنوز نظام سیاسی جرات نداشت که اعلام کند ما درخواستمان را دادیم. بعد حدود10 سال طول کشید که آمریکا موافقت کند. یعنی ما بیست بار رای منفی میگرفتیم که عمدتا هم به خاطر مخالفت آمریکا بود، خب ما باید تصمیم گرفته باشیم که اگر میخواهیم به الحاق بپیوندیم باید تکلیفمان را با آمریکا روشن کنیم. اینکه ما سالهای زیادی را از دست دادهایم نشان میدهد که ما هنوز تردید داریم و به انتخاب نرسیدهایم. در تفکر ما نسبت به جهانیشدن یک خطای استراتژیک رخ داده و آن این است که ما جهانیشدن را یک بخشی از سیاست نظام سلطه انگاشتهایم و پیوستن به اقتصاد جهانی را پذیرش نظام سلطه تعبیر میکنیم اما نکته اینجاست که نظام سلطه میکوشد تا حوزههای بیشتری از جهانی شدن را تحت سلطه خودش دربیاورد. هر چه ما غفلت بورزیم این فرصت را به نظام سلطه دادهایم که بخشهای بیشتری از عرصه آینده تاریخ را به تسخیر خودش دربیاورد. خب طبیعی است که در این پیوستن ما باید هزینه فایده کنیم و بخشی از منافع را در ازاء به دست آوردن بخشی دیگر بدهیم. در این بین لازم است که بخشی از ارزشهایمان را هم با ارزشهای جهانی سازگار کنیم. اینها هزینه است و طبیعی است که ما نمیتوانیم همه نیکیها و اهداف خوب را با هم داشته باشید. بخشی از هزینههایی که میپردازیم هزینه اقتصادی است که با واگذاری برخی از عرصههاست که لازم است بی آنکه فکرش را بکنیم واگذارشان کنیم. در برخی از صنایع اصلا باید از فکر اینکه ما باید در آن صنایع فعالیت کنیم بیرون بیاییم. برخی از حوزههای ارزشی را هم باید با ساختار نظام جهانی اقتصادسازگار کنیم.
منبع: آرمان