دکترمحمد ستاریفر
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس سابق مدیریت و برنامهریزی
رفتار عقلایی ایجاب میکند که انسان در هر شرایطی یک نوع رفتار از خودش نشان دهد و در واقع خود را با محیط تعدیل (ADJUST) کند. در یک جامعه نیز همینطور است و برای مثال، حاکمان یک کشور در زمان جنگ، آتشبس و صلح باید سیاستهای متفاوتی را پیش بگیرند. پس تعدیل یکی از حوزههای رفتار عقلایی است.
پیشینه تعدیل اقتصادی
کشورهای پس از جنگ جهانی دوم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ یکی کشورهای اروپایی و آمریکایی که بعد از این جنگ بسیاری از زیرساختهایشان از بین رفته، بیکاری افراطی دراین کشورها بیداد میکند و تورم سرسامآور به گونهای بود که در آلمان یک گونی پول برای خرید یک کیلو سیبزمینی لازم بود. با هر دیدگاه در اقتصاد و علوم سیاسی بنگریم، وقوع جنگ باعث میشود که حجم دولت افزون شود. این کشورها در دهه 50 و دهه 70-60 بازسازی و نوسازی کردند و بهعنوان مثال در کشور انگلستان در این برهه زمانی، چه دولتهای دست راستی و چه دولتهای کارگری، معتقد بودند بهخاطر کارا بودن دولت، باید شرکتهای بزرگ را ملی (Nationalize) کنند یا به عبارت دیگر این شرکتها را بهنفع دولت مصادره کنند. اما در دهه 80 یک بحث عقلایی در عرصه اجتماعیشان شکل گرفت که آیا دولتی که در آن دوره برای بازسازی و نوسازی لازم بود، بهرهوری کافی و وافی را دارد؟ آیا دولت میتواند رفاه بیشتری ایجاد کند یا شرکتهای خصوصی؟ و همین سوال عقلایی است که باعث میشود در انگلیس همان شرکتهایی که از زمان چرچیل در دهههای قبلی ملی شده بودند، توسط تاچر به شرکتهای خصوصی تبدیل شوند. به این دولتها باید دست مریزاد گفت چرا که هدف و وظیفه خود را بهخوبی شناختهاند و بدون تعارف خود را وقف مصالح ملی کردهاند. در دهه 90 هم این تجربیات جهانی که توسط محققان نیز مورد تحلیل قرار گرفته بود، توسط بانک جهانی بهعنوان یک راهبرد کلی و در 11بند، برای رشد هر چه شتابانتر کشورها پیشنهاد شدند، که به سیاستهای تعدیل ساختاری مشهور شدند.
گروه دوم کشورها نیز حدود 110 کشوری بود که بعد از جنگ جهانی، استقلال پیدا کردند و یا در آنها انقلاب شد از جمله سنگاپور، مالزی و مصر و کشورهای آمریکای لاتین و ایران... بهطور معمول رهبران انقلاب در این کشورها علاقهمند بودند به کشور استعمارگر خود شبیه شوند مثلا هندوستان میخواست به انگلستان شبیه شود و... اما وقتی سیاستگذاران در این شرایط محیطی قرار گرفتند، متوجه شدند که در این کشورها بازار آزاد عمل نمیکند و باید دولت وارد عمل شود تا موانع را از بین ببرد، زیرساختها را بهوجود بیاورد و بازارها را کامل کند. ایران در میان این گروه کشورها بسیار پیشرفتهتر از بقیه بود؛ چراکه، مستعمره نبودیم و فرهنگ و زیرساخت داشتیم اما هنوز فاصله زیادی با بازار آزاد داشتیم. وقتی دستاندرکاران برنامه اول و دوم توسعه وارد عمل شدند (با وجود اینکه خودشان همه طرفدار اقتصاد آزاد بودند)، یک طرح دولت مداخلهگر تام را نوشتند و البته این به آن معنی نبود که همه چیز دولتی باشد، بلکه مثلا وظیفه آبرسانی، بهداشت، آموزش و تهیه زیرساختهای ضروری را به دولت محول کردند. اگر همان اقتصاددانها الان بخواهند برنامه توسعه بنویسند، مسلما برنامه متفاوتی خواهند نوشت و خواهند گفت باید دولت مقداری تعدیل کند و از حجم خود بکاهد.
سیاست تعدیل بانک جهانی، با چه هدفی؟
بانک جهانی از همه کشورها بهعنوان عضو، تشکیل شده و همه طیفهای اقتصادی در آن وجود دارد، از راستگرایان گرفته تا چپگراها، قسمتی از بودجه بانک جهانی صرف تحقیقات این محققان و بقیه صرف اجرای سیاستها میشود مثلا بانک جهانی به ازای اجرای یکسری سیاستها در یک کشور به آن کشور وام میدهد.
یکی از سیاستهایی که بانک جهانی ارائه کرد، همین سیاستهای تعدیل ساختاری بود که به مرور زمان در بانک جهانی پیشنهاد و در سال 1990 در 11 بند جمعبندی شد که برخی آن را بهعنوان اجماع واشنگتنی میشناسند. از جمله این 11 راهبرد کلیدی، اهتمام ویژه به کسری بودجه، سعی بر کاهش تراز پرداختها، اصلاح نرخ ارز و اصلاح نرخ بهره است که کارآیی و اثربخشی بازار را افزایش میدهد.
از نظر من نیز این راهبردها بسیار صحیح اند و با علم اقتصاد همخواناند. همین کسری بودجه صفر یعنی اینکه یک دولتی از نسل بعد خودش پول قرض نگیرد! اما باید درک کرد که کسری بودجه صفر یک هدف نیست بلکه هدف رفاه است و جایی که میشود کسری بودجه را ایجاد کنیم و به جایش یک تغییر مثبت خیلی بنیادین ایجاد کنیم، توجیه دارد. مثلا همین چرچیل را که دست راستی است بعد از جنگ جهانی در نظر بگیرید، وقتی دولت هیچ بودجهای نداشت، کسری بودجه ایجاد کرد تا کودکان به مدرسه بروند، اگر چنین نمیکرد مسلما نسل بعد و نسلهای بعد خیلی عقب میافتادند. پس در اقتصاد، نباید بر سر ابزارها دعوا کنیم، این کسری بودجه یک ابزار است و بزرگ بودن دولت نیز یک وسیله است. و به همین دلیل است که بعد از جنگ توجیه دارد که دولت بزرگ شود و کسری بودجه ایجاد کند اما به همین نسبت که توسعهپیدا میکنیم و زیرساختها پیشرفت پیدا میکنند باید حجم دولت را کم کنیم. یا حتی شما کینز را در نظر بگیرید که با همین ابزار کسری بودجه، به مبارزه با رکود رفت و با افزایش کسری بودجه، توانست بحران رکود آمریکا را رفع کند.
در زمان جنگ ایران و عراق که بودجه در دست من بود، سعی میکردم همین رویه را پیش بگیرم و در مقابل درخواستهای سلامت و آموزش نرمش نشان میدادم چراکه اگر مثلا با یک بیماری مسری مبارزه نمیشد، اپیدمی در جامعه بروز میکرد و هزینههای بیشتری برای کشور ایجاد میشد، یکی از افتخارات دولت زمان جنگ این بود که درعین حال که بودجه کشور سالانه 10 درصد کاهش داشت، بودجه بهداشت و درمان بهطور میانگین، 15 درصد افزایش پیدا کرد! و به نظر من این کسری بودجه موجه است. در مجموع نباید وسیله را با هدف اشتباه بگیریم.
پس میتوان گفت بانک جهانی با کمک تحقیقاتی که با محققانش انجام دادهبود به این نتیجه رسید که برای رشد شتابانتر کشورها باید یکسری سیاستهای تعدیل با هدف غیردولتی شدن اقتصاد کشورها صورت پذیرد، تا منابع بیشتری بهسمت بخشهای خصوصی برود که کارآیی بیشتری دارند. این راهبردهای پیشنهاد شده، همه راهبردهای خوبی بودند؛ اما اینها همه ابزارهایی بودند که باید در جهت هدف کلیتری قرار بگیرند و به همین دلیل، در شرایط بحران توجیه دارد که این قواعد را به صورت صد درصدی اجرا نکنیم.
سابقه اجرای تعدیل در جهان
از میان 70،80 کشوری که در گروه دوم قرار داشتند و با کمک راهبردهای بانک جهانی سعی کردند تا کشورشان پیشرفته شود و به کشورهای اروپا و آمریکا شبیه شود، یک تعدادی از کشورها که در آنها نهاد دولت منسجم بوده، استنباط واحدی از این سیاستها داشتهاند، حکمروایی شان از کارآیی لازم برخوردار بوده و برنامه تعدیل ساختاری را با شرایط محیطی کشور خودشان وفق دادند، برنده شدند. از جمله ترکیه و کره جنوبی ولی در خیلی از کشورها این سیاستها موفق نبود و شکست خورد. این شکست باعث شد گروهی دیگر از کشورها این سیاستها را اشتباه بدانند در حالی که دلیل عدم موفقیت، مدیریت اشتباه این تغییرات بوده است.
اینها باعث شد که در سال 2001 بانک جهانی پس از جلسهای مشترک با صندوق بینالمللی پول، یک منشور چهار صفحهای به این مضمون منتشر کرد که : به دلیل تلقیهای اشتباهی که از سیاستهای تعدیل ساختاری شده،از این به بعد هر کشوری باید در حد قد و قواره خودش سند اصلاحی برای کشورش بنویسد. پس در مجموع، تعدیل ساختاری یک بسته بود که هر 11 راهبرد آن از موازین علمی برخوردار بود و باید بسان پایههای یک میز در کنار هم و موازی با هم عملیاتی شوند تا پیشرفت کشور را نتیجه دهند. آن دسته از کشورهایی که در هم تنیدگی این راهکارها را درک کردند و آن را به خوبی بومیسازی کردند و در فاز عملی هم مدیریت خوبی داشتند، موفق شدند. متاسفانه، ما نیز گرچه سهم خود را در بانک جهانی پرداخت کرده بودیم نه از این سیاستها و نه از منابع مالی استفاده چندانی نکردیم و جزو بازندگان اجرای سیاستهای تعدیل بودیم.
سابقه اجرای تعدیل در ایران
در سال 1367، ما آتشبس را پذیرفتیم و بین سالهای 1368 تا 1372 یک برنامه توسعه پنج ساله نوشتیم، وقتی دولت سازندگی آمد یک اصلاحاتی در قسمت منابع ارزی وارد برنامه کردند تا ویرانیهای صورت گرفته بهخصوص در پالایشگاهها را بازسازی کنند. در سال 1370، یک گزارش با عنوان «تحول ساختاری» توسط سازمان برنامه و به صورت سری و محرمانه نوشته شد، این گزارش همه مسائل کشور را به صورت کلان ندیده بود و رویکردش بیشتر نرخ ارز بود و به دلیل اینکه خیلی خوب و کامل نوشته نشده بود، کم کم به آن بخشهای دیگری اضافه شد و کمی بعدتر خصوصیسازی را نیز به آن افزود.
کشور در سال را 68، 69 و 70 در حالت صلح مسلح به سر میبرد و تکلیف آینده کشور مشخص نبود، در همه جای دنیا جنگ و انقلاب یک فرمول دارد و آن اینکه: دولت را بزرگ و بخش خصوصی را ضعیف میکند. در ایران نیز در یک دهه منتهی به 1370، بازارها تضعیف شده بود و یک گروهی از صاحبان کسب و کار که داشتیم نیز، یا در زمان انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند یا در سالهای ابتدایی جنگ از ایران خارج شده بودند.
... ادامه در دنیای اقتصاد