اگر شما به جای رییس کل بانک مرکزی بودید، چه میکردید؟ این پرسشی است که این روزها در واکنش به برخی سوءمدیریتهای رخداده در بانک مرکزی برخی فعالان رسانهای مطرح میکنند.
اگر شما به جای رییس کل بانک مرکزی بودید، چه میکردید؟ این پرسشی است که این روزها در واکنش به برخی سوءمدیریتهای رخداده در بانک مرکزی برخی فعالان رسانهای مطرح میکنند. باید بدانیم بانکهای مرکزی در کشورهای مختلف یک نهاد مستقل هستند. وقتی گفته میشود بانکهای مرکزی، مستقلند به این معنا نیست که بانکهای مرکزی ساز خودشان را در اقتصاد میزنند و توجهی به هارمونی کلی اقتصادی ندارندبلکه به این معناست که بانکهای مرکزی سیاستگذاریهای پولی را در بازه زمانی طولانیمدت بررسی و اتخاذ میکنند. از نرخ بهره تا نرخ تورم و سایر تصمیمسازیهای اقتصادی مهم که شمایل کلی اقتصاد کشورها را میسازند، متاثر از تصمیمسازیهای این نهاد مهم پولی و مالی است. بهطور کلی نکاتی که در خصوص عملکرد بانک مرکزی میتوان طرح کرد، شامل این موارد هستند.
نخست؛ در تاریخ اقتصادی معاصر ایران، متاسفانه پس از یک دورانی که بانک مرکزی ایران از اوایل تاسیس خود تا انتهای سالهای 52 تا 53 خورشیدی مقتدر بود، بانکهای مرکزی به مرور به قلک دولتها بدل شدند. روندی که تا امروز هم تداوم داشته است. البته فراز و فرودهایی هم در این میان وجود داشته است؛ فراز و فرودهایی که هم متاثر از شرایط کلی اقتصادی بودند و هم نشاتگرفته از شخصیت و کاراکتر روسای بانک مرکزی. اما مسالهای که در سالهای اخیر شاهد وقوع آن بودیم، نوعی حواله دادن مسوولیت و ایجاد دوقطبی بین مسوولیتها و نظرات فردی است. در هیچ جای دنیا شما شاهد اظهارنظرهایی به این شکل نیستید که رییس کل بانک مرکزی روبهروی افکار عمومی بایستد و بگوید؛ شخصا با سیاست توزیع 15میلیارد دلار ارز ترجیحی تنها در طول یک سال مخالف بوده است، اما در عین حال هیچ حرکت و اقدامی برای مخالفت با آن صورت نداده است. سیاست اشتباه ارزپاشی که مجموعه فعالان اقتصادی و تحلیلگران آگاهی دارند نه تنها اثر مثبتی بر شاخصهای اقتصادی نداشته، بلکه دامنه وسیعی از مشکلات اقتصادی امروز کشور در حوزه رشد نرخ تورم، توسعه پایه پولی و سقوط ارزش پول ملی نیز برآمده از این تصمیم اشتباه بوده است. اما در اقتصاد ایران یک چنین اظهارنظرهایی مطرح میشود و رییس کل بانک مرکزی با صراحت اعلام میکند که با یک چنین تصمیمی مخالف بوده اما به دلیل اینکه مجبور به تبعیت از سیاستگذاریهای دولت بود؛ ناچار به تمکین از این نظر اشتباه شده است.
دوم؛ فراموش نکنید در همه جای دنیا این روسای بانک مرکزی هستند که باید به دولت برای اتخاذ تصمیمات درست راهنمایی داشته باشند، نظرات کارشناسی دهند و در صورت نیاز تصمیمات اشتباه را وتو کنند.
در صورتی هم که مشاهده کرد گوش شنوایی برای درک رویکردهای کارشناسی وجود ندارد، باید از مسوولیتی که نه فایدهای برای مردم دارد و نه دردی از مشکلات فعالان اقتصادی درمان میکند، کنارهگیری کند. معتقدم هیچ پست و پوزیشنی این اندازه ارزش و اعتبار ندارد که به خاطر حفظ آن، منافع ملی را در مسیر اتلاف قرار داد. بنابراین من اگر در جایگاه رییس کل بانک مرکزی قرار داشتم، حداقل کاری که انجام میدادم، گزارش شفافی از مهمترین خطراتی که دلار 4200تومانی در فضای اقتصادی کشور دارد، در اختیار افکار عمومی قرار میدادم. بهطور کلی اجازه نمیدادم که این تصمیم به اسم بانک مرکزی و به نام بدنه کارشناسان اقتصادی این نهاد تمام شود.
سوم؛ موضوع بعدی رویکردهای تخصصی، فراجناحی و حرفهای خاصی است که بانک مرکزی در خصوص موضوعات مختلف باید در دستور کار قرار دهد که تا امروز به این ضرورت هم به درستی پرداخته نشده است. این نقشی است که بانک مرکزی در شمایل فانوس دریایی در شبهای ظلمانی اقتصاد باید در پیش بگیرد. فانوسی که اجازه نمیدهد کشتیهای در توفان گرفتارشده به صخرههای سخت ساحلی برخورد کنند. راهنمایی میدهد، روشنگری میکند، چراغ راه نمایان میکند. اما خنثی و بله قربانگو نمینشیند. اگر بهطور دقیق بررسی کنید، متوجه میشوید بانک مرکزی ایران در این دوره هرگز به روشنی در خصوص FATF اظهارنظر نکرد. بانک مرکزی هرگز بهطور شفاف درباره بودجه و تاثیر آن در نرخ تورم و نرخ ارز اعلام نظر نکرد. درباره خطرات چاپ اسکناس روشنگری نکرد، همچنین در بسیاری از حوزههای دیگر که میتوانست نقشآفرینی کند، اعلامیه صریحی نداشت. در حالی که حضور بانک مرکزی در این زمینهها میتوانسته بسیاری از ابهامات را روشن کند. اقتصاد ایران نیازمند تقویمی است که براساس این تقویم، فعالان اقتصادی و افکار عمومی از تحولات آتی بازارها و شاخصهای اقتصادی باخبر باشند. در حال حاضر کسی نمیداند که نرخ بهره چه سرنوشتی دارد؟ نرخ ارز در بستر چه تحولاتی قرار دارد؟ نرخ تورم با چه مشکلاتی روبه رو خواهد شد؟ و...بانک مرکزی درباره این ضرورتها کاری صورت نداد.
چهارم؛ نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد، نحوه گفتمان بانک مرکزی با عموم مردم و کارشناسان اقتصادی است. اینستاگرام به هیچ عنوان بستر مناسبی برای ایجاد یک ارتباط دو سویه نیست. رییس کل بانک مرکزی نمیتواند توقع داشته باشد که در اینستاگرام پستی بگذارد، بعد پستها را ببندد و توقع داشته باشد که این رویکرد بر روی افکار عمومی و نظر کارشناسان اثرگذار باشد. مانند همه جای دنیا رییس کل بانک مرکزی باید سیاستگذاریهای کلان خود را بهطور حرفهای مطرح کند. ضمن اینکه جلساتی را برای مواجهه با اساتید اقتصادی و تحلیلگران نیز در بستر رسانههای تخصصی اقتصاد برنامهریزی کند. معقولتر آن است که بانک مرکزی براساس یک روند مشخص ارتباطات رسانهای و تخصصی ایجاد کند. این درست نیست که رییس کل بانک مرکزی دلنوشته منتشر کند و بدون شنیدن صدای مخالفان دیدگاههای خود را مطرح کند.
فراز پایانی: به نظر میرسد که جایگاه بانک مرکزی کشورمان در دوران جدید تخریب شده و نزول پیدا کرده است. بهانه تحریمها نیز دیگر مستمسک قابلقبولی نیست؛ اتفاقا در زمان تحریمها باید دیسیپلین و انتظام بیشتری در بانک مرکزی وجود داشته باشد. وقتی شخصی مسوولیتی را قبول میکند، باید محدودیتهای آن را نیز بسنجد. اینکه در ماههای پایانی، رییس کل بانک مرکزی اعلام کند که نقدینگی در هر حالتی اثرات مخربش را در اقتصاد به جای میگذاشت و بانک مرکزی قادر به مهار آن نبود در واقع اجحاف در حق پوزیشن کلی بانک مرکزی، بدنه تخصصی این نهاد و اساسا اجحاف در حق 83میلیون ایرانی است.
منبع : روزنامه تعادل