«بازار قیمت همه چیز را میداند، اما ارزش هیچ چیز را نمیداند.» شاید این عبارت در ابتدا بسیار عجیب به نظر برسد، زیرا عامه مردم قیمت را با ارزش یکی میپندارند و معتقدند هر آنچه ارزش بیشتری دارد، حتما قیمت بالاتری هم خواهد داشت.
ولی برای درک عمیقتر موضوع بهتر است بازار داراییها بهخصوص داراییهای مالی را بررسی کنیم.
اگر در یک روز و یک لحظه خاص، نگاهی به تابلوی قیمت سهام در بورس تهران بیندازیم، نام چند صد شرکت را خواهیم دید که متناظر با هریک، قیمتی به نمایش درآمده است. این همان است که در جمله ابتدایی آمد که بازار قیمت همه چیز را میداند. فرض کنید سهام شرکت الف در بازار بین دو نفر از معاملهگران به قیمت 10 هزار ریال معامله شود. مفهوم این معامله چیزی نیست جز آنکه خریدار و فروشنده برای این سهم دو ارزش متفاوت قائل هستند. خریدار این تحلیل را دارد که سهم موردنظر بیش از 10 هزار ریال ارزش دارد، درحالیکه فروشنده بر این باور است که ارزش این سهم کمتر از قیمت تابلو است و بهتر است در چنین قیمتی در موقعیت فروش قرار گیرد. اساسا اگر هر دو طرف معامله انتظارات همجهتی داشته باشند، فی نفسه معاملهای صورت نمیگیرد، زیرا در آن صورت دو طرف یا هر دو خریدار یا هر دو فروشنده هستند و انجام معامله محلی از اعراب ندارد. نه فقط در معاملات لحظهای (spot)، بلکه در معاملات آتی هم این قاعده کلی برقرار است.
تصور کنید در حالی که یک سبد چرخدار را در یک فروشگاه زنجیرهای میرانید، در مسیر انتخاب یکی از لاینها برای پرداخت در یکی از صندوقها هستید. با یک نگاه اجمالی مسیری را انتخاب میکنید که به نظرتان، کوتاهترین مسیر ممکن است. هریک از مشتریان دیگر فروشگاه نیز بنا بر تخمین خود یکی از لاینها را انتخاب میکنند. نتیجه همه این انتخابات فردی، یک انتخاب جمعی است که در آن تقریبا همه لاینها درازایی مساوی یکدیگر دارند. زیرا اگر یکی از لاینها بهطور تصادفی کوتاهتر شود، مشتریان به سویش هجوم میآورند و آن را پر میکنند.
حال در بازار سهام نیز اتفاق مشابهی روی میدهد. هریک از بازیگران قیمتهای منعکس شده در تابلو را با انتظارات فردی تطبیق میدهند و تصمیم خود را برای خرید یا فروش سهم مربوطه اتخاذ میکنند. حال فرض کنید به ناگاه خبر مثبتی در حوزه سیاسی، اقتصاد کلان، صنعت مربوطه یا تحول جدیدی در شرکت مورد معامله منتشر شود، در این صورت انتظارات کفه خرید را سنگینتر میکند و قیمتها به سوی تعادل جدیدی میل میکند. در واقع قیمتگذاری سهام در بورس همچون رفراندومی است که در هر لحظه در مورد آینده شرکت مربوطه انجام میگیرد و نتیجه این رفراندوم مسیر افزایشی یا کاهشی قیمتها را تعیین میکتد. ولی این سطح تعادلی یک پاسخ ازلی و ابدی نیست، زیرا با یک قیمتگذاری دینامیک یا پویا روبهرو هستیم که در هر لحظه بازار به سوی مرزهای جدیدی میل میکند.
پس از این مقدمه نسبتا مطول، میخواهم سوال مهمی را آن هم بهصورت وارونه مطرح کنم. فرض کنید فردی به ریاست سازمان بورس منصوب میشود و مایل است سیاستی را اتخاذ کند که قیمتها منعکسکننده انتظارات از آینده سهام نباشند، به چه روشی این امر امکانپذیر است؟ برای این سوال میتوان پاسخی بسیار سهل تدارک دید: «قرار دادن دامنه نوسان روزانه برای قیمت سهام.»
سالهاست سیاستگذاران بورس از دامنه نوسان بهعنوان دو عامل کنترل قیمتها در مسیر صعودی یا نزولی استفاده کردهاند. پیشفرض ساده، اما پنهان این سیاست آن است که اساسا فعالان این بازار قدرت تحلیل و ارزیابی بنیادی سهام شرکتها را ندارند و باید از طریق یک مکانیزم احتیاطی، امکان نوسانات شدید را از بازار سلب کرد. حال در هر دو صورت پذیرش یا عدم پذیرش این فرض با پارادوکس جدیدی روبهرو میشویم.
اگر فرض را بر آن بگذاریم که اکثر فعالان بازار از قدرت و توانایی لازم برای تحلیل شرکتها برخوردار نیستند، این سوال پیش میآید که چرا در چنین اتوبان بزرگی اجازه رانندگی به افرادی داده میشود که آییننامه رانندگی را نخواندهاند و فاقد گواهینامه هستند. اگر فرض را بر آن بگذاریم که فعالان بازار قادر به تحلیل و ارزیابی شرکتها هستند، این سوال پیش میآید که چرا نهاد مقرراتگذار صلاحیت این افراد را به رسمیت نمیشناسد و بهصورت قیموار اجازه نمیدهد فعالان بازار بر اساس ارزیابی خود از قیمتها به انجام معامله مبادرت کنند. برای مثال در بازارهای موازی همچون ارز، سکه یا مسکن هیچ گونه محدودیتی برای دامنه نوسان وجود ندارد و هریک از فعالان میتوانند بنا بر ارزیابی خود از آینده به معامله در قیمت توافقی اقدام کنند. هرگاه در این بازارها قیمتها آهنگ نزولی مییابد، با عبور از خط حمایتی خاص عدهای اقدام به خرید میکنند و هر موقع قیمتها آهنگ صعودی مییابند، با عبور از خط مقاومتی خاص عدهای اقدام به فروش میکنند. به این ترتیب همواره تعادل در این بازارها مهیا میشود و به جز در روزهای بحرانی خاص، شاهد نوسانات روزانه گستردهای در این بازارها نیستیم.
قرار دادن این دامنه نوسان به مسالهای منجر میشود که برقکاران اتومبیل از آن به نام «چسبیدن آمپر» یاد میکنند. فرض کنید شما دستگاه آمپرمتری دارید که حداکثر جریان عبوری 10 آمپر را نمایش میدهد، ولی این دستگاه را در مداری قرار میدهید که از آن جریان 50 آمپری عبور میکند. در این حالت به قول برقکاران آمپر میچسبد، زیرا دستگاه قادر به نمایش آنچه رخ داده نیست.همین سیاست دامنه نوسان باعث شده است همین اتفاق بارها در بورس تهران بیفتد و از آنجا که محدودیت تغییرات روزانه قیمتی برقرار است، بارها در بسیاری از نمادها «آمپر چسبیده میشود» و قیمتها نمیتوانند انتظارات سهامداران را به نمایش بگذارند.
جالب است پس از چند روز روند نزولی بازار، سهامداران بانگ اعتراض برمیآورند که چه نشستهاید که سرمایه ما در بازار در حال آب شدن است. در واقع این سهامداران، بورس را بازی یکطرفهای میدانند که فقط در سود آن شریک هستند و هرگاه در آن زیان کوچکی شکل بگیرد، مسوولان با آنچه در دست دارند، باید به یاری آنان بشتابند. هر گاه که مدیران بازار از این فشارها به تنگ میآیند، مقررات خلقالساعهای را برای نجات بازار وضع میکنند که از جمله آخرین اقدامات آنان اجرای محدوده کاهشی 2 درصدی و افزایشی 6 درصدی قیمتها است. این مقررات همچون پستانکی است که مادر به دهان طفلی میگذارد که در حال ضجه و گریه است، بدون آنکه بداند ریشه گریههای بیامان کودک چیست. درحالیکه بارها بیاثر بودن این داروهای آرامبخش در بازار به اثبات رسیده است، اما هر دم از این باغ بری میرسد و دستورالعمل جدیدی در بازار به اجرا درمیآید. اگر ما بازی فوتبال را به رسمیت میشناسیم، باید قواعد آن را هم بپذیریم و نمیتوانیم هر روز برای داوری فوتبال مقررات جدیدی وضع کنیم، با این بهانه که فوتبال ما با بقیه جهان متفاوت است!
دنیای اقتصاد