اگرچه شوکهای اقتصادی بعضا بسیار مخرب و ویرانگرند اما برخی از اقتصاددانان، فضای اقتصادی پس از شوک را قابل تبدیل به یک فرصت بزرگ برای اصلاحات اقتصادی میدانند. در مقابل، برخی دیگر از اقتصاددانان با اشاره به ...
... تخریبهای اقتصادی و اجتماعی شوکها، معتقد به جراحی اقتصاد در مقابل چالشها و ابرچالشها هستند. تمامی مباحث مربوط به ابرچالشها در فضای «پسابرجام تا خروج ترامپ از برجام» برای این بود که بتوان اقتصاد ایران را با جراحیهای هوشمندانه به سلامت از کنار ابرچالشها عبور داد؛ اما به هر حال گویا تقدیر چیز دیگری بود و شوک ناشی از ابرچالشها با همافزایی تحریمها و سیاستهای غلط بر اقتصاد ایران تحمیل شد.
شاهد مدعای اقتصاددانانی که معتقدند میتوان فضای پس از شوک را به فرصتی برای خلق یک معجزه اقتصادی تبدیل کرد آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم است که چونان ققنوسی از خاکستر آتش جنگ برخاستند و به دو قدرت بزرگ اقتصادی نیمه دوم قرن بیستم تبدیل شدند. بر همین مبنا برخی از این گروه از اقتصاددانان تا حدی پیش رفتند که شوکدرمانی را به عنوان شیوهای برای تسریع در اصلاحات اقتصادی تجویز کنند. فارغ از درستی یا نادرستی این تجویز که خود موضوع بحث دیگری است، قابل انکار نیست که اقتصاد ایران طی سه سال گذشته شوک تحمیلی سنگینی را پشت سر گذاشت. طی این مدت، تمامی هزینههای شوک بر اقتصاد ایران تحمیل شده است؛ اما به دلیل عدم آمادگی در مقابل شوک تحمیلی، از مواهبی که به عنوان نتیجه شوکدرمانی برشمرده میشود، محروم مانده است.
حال سوال این است که آیا فضای متفاوت ناشی از شکست فشار حداکثری را میتوان به فرصتی برای اصلاحات بزرگ اقتصادی و خلق معجزه ایرانی تبدیل کرد؟ پاسخ بدون شک مثبت است اما بشرطها و شروطها. گام اول آن است که هیچکدام از سیاستگذاران، تصمیمگیران و افراد اثرگذار در زمین بدخواهان این مرز و بوم بازی نکنند. تروریسم اقتصادی آمریکا در عصر ترامپ، چندان تفاوتی با سلاح کشتار جمعی نداشت و تمامی مردم و موجودیت ایران را نشانه رفته بود و اکنون که در سایه الطاف خفیه الهی، مهر شکستی مفتضحانه بر پیشانی سرتروریست این جنگ ناجوانمردانه خورده است، باید ابزارهای تقویت سلاح تحریم را از کار انداخت و سپس با یک دیپلماسی هوشمندانه مانع از شکلگیری اتحاد پیشابرجام علیه مردم ایران شد.
نباید فراموش کرد که مهمترین هدف تحریم یعنی دلاریزه کردن اقتصاد ایران با تحریک انتظارات تورمی تحقق نیافت؛ اما ضمنا نباید از شکست آن یاغی آنچنان سرمست شد که فراموش شود جنگ هنوز پایان نیافته است. کانون جنگ اگرچه خواه ناخواه به میدان دیپلماسی انتقال مییابد؛ اما مهمترین پشتوانه دیپلماتهای ایرانی برای جنگ در این میدان، ثبات اقتصادی است. ثبات اقتصادی نیازمند مهار انتظارات تورمی است که چنانچه اهل سیاست دخالت نکنند، میتوان امیدوار بود که این مهم امکانپذیر است. رذیلانهترین ابزار تحریمکنندگان، ذینفع کردن اکثریت مردم در انتظارات تورمی و به کار انداختن یک چرخه رذیلت برای بزرگتر کردن دایره کاسبان تحریم بود که متاسفانه با برخی از اشتباهات در سیاستهای اقتصادی، نشانههای موفقیت نسبی این هدف در نیمه اول سال در برخی بازارها مشاهده شد تا حدی که تداوم ریاستجمهوری ترامپ برای برخی از ناآگاهان به آرزویی تبدیل شد که شرمی از بیان آن نداشتند؛ اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. بنابراین تردید نباید کرد که هرگونه تحریک انتظارات تورمی به مثابه تقویت سلاح تحریم است که تنها راه مقابله با آن، فرماندهی واحد میدان جدید جنگ در حوزه دیپلماسی است. همزمان، باید با حرکت ضربتی، همه موانع ارتباط اقتصادی با خارج که ریشه در تصمیمات داخلی دارند به سرعت برچیده شوند.
گام دوم، ضرورت یک اعتراف بزرگ درخصوص ریشههای ابرچالشها و علل شوک ناشی از همزمانی تحریمها و این ابرچالشهاست. سیاستگذاران باید بدون هیچ تعارفی بپذیرند که طی نیم قرن اخیر در مواجهه با تمامی چالشهای اقتصادی به جای حل مساله، مبادرت به پاک کردن صورت مساله با دلارهای نفتی کردهاند. این الگوی رفتاری مشترک باعث تولد ابرچالشها از دل چالشها شده است که با تلنگر تحریم و غیبت دلارهای نفتی (پاککن صورت مساله)، همه این ابرچالشها همزمان بر سر اقتصاد ایران آوار شدند. بنابراین، تبدیل مقطع پساشوک به فرصت اگرچه در گرو اصلاحات ریشهای و متکی بر مبانی علمی است، اما رفع تحریمها هم میتواند علاوه بر تخفیف عوارض اصلاحات، اهرم لازم برای پایدارسازی دستاوردها و پشتوانه مالی اصلاحات اقتصادی بدون تکیه بر منابع خارجی را فراهم کند. بنابراین پیشبرد همزمان امور در هر دو جبهه اصلاحات اقتصادی و دیپلماسی، ضرورتی غیرقابل انکار است؛ چرا که توسعه صنعتی بدون فتح بازارهای جهانی غیرممکن است؛ اگرچه آغاز اصلاحات را نباید معطل رفع کامل تحریمها کرد.
گام سوم، تدوین یک چارچوب فکری منسجم برای پیریزی همه سیاستهای اقتصادی در داخل این چارچوب است؛ بهگونهایکه هرگونه تضاد بین سیاستها منتفی و همه اقدامات، اجزای یک منظومه واحد باشند. بدون این چارچوب و پارادایم فکری که در ادبیات اقتصادی ذیل مبحث لنگر اقتصادی به آن پرداخته میشود، خلق معجزه اقتصادی محال است و هیچ کشوری بدون اتکا به این لنگر از تله فقر خارج نشده است. این بحث را پی خواهیم گرفت.
دنیای اقتصاد