تیمور رحمانی از چالشهای رئیسکل بانک مرکزی در شرایط فعلی میگوید
بانک مرکزی در شرایط فعلی، متاثر از بسیاری از گرفتاریهای اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی کشور است. اکنون مساله اصلی ناترازیهای اقتصاد ایران و شوکهای ناشی از تحریمهاست. وقتی با کمبود منابع مواجهیم، همه نهادهای موثر در تصمیمگیری توقع دارند بانک مرکزی منابع تزریق کند. با توجه به اینکه آن ناترازی ها بهصورت ریشهای درمان نمیشود و حتی این تصور وجود دارد که با تزریق منابع از سوی بانک مرکزی مسائل حل میشود، بهطور همهجانبه به بانک مرکزی فشار وارد میشود که خلق اعتبار کند. تیمور رحمانی اقتصاددان با بیان این جملات به بررسی مشکلات پیش روی رئیس کل بانک مرکزی و دغدغههایی که در شرایط فعلی دارد، میپردازد. به اعتقاد او باید تمام اقتصاددانان به اجماع برسند که با چاپ پول نمیتوان رشد اقتصادی ایجاد کرد، چراکه تحلیلگرانی وجود داشتهاند که معتقد بودند با چاپ پول میتوان رشد اقتصادی ایجاد کرد، سیگنال اشتباه به سیاستمداران دادهاند و حتی باعث شدهاند فشارهای سیاسی تشدید شود. پس تا زمانیکه باورهای اشتباه تغییر نکنند، فشارها بر بانک مرکزی مضاعف خواهد بود.
رئیس کل بانک مرکزی در شرایط فعلی اقتصاد ایران با چالشها و دشواریهای بسیاری مواجه شده است که شاید تا پیش از این بههیچوجه سابقه نداشته است اما قبل از اینکه به این مساله بپردازیم بهطور کلی اصلیترین مشکلات رئیسکل بانک مرکزی در ایران چیست یا اینطور بگوییم، او در راستای ایفای وظایف قانونی و اصولی خود با چه موانعی در اقتصاد ایران مواجه است؟
مشکلات اقتصادی که بر سر راه کشور قرار دارد، عملاً همان چالشهایی است که بانک مرکزی و رئیس کل بانک مرکزی با آن مواجهاند. بهطور طبیعی در ایجاد آنها سیاستگذار پولی نقشی ندارد اما نهایتاً فشار آن به بانک مرکزی وارد میشود. در واقع هر نوع ناترازی، عدم اطمینان و شوک که به اقتصاد کشور صدمه میزند یا اثر خود را در رشد اقتصادی منعکس میکند یا در تورم. با توجه به اینکه مسوولیت این دو متغیر کلیدی کلان اقتصادی بهطور صریح یا ضمنی بر عهده بانک مرکزی است، بار اصلی به دوش رئیس کل بانک مرکزی میافتد و همه متوقع هستند که بانک مرکزی در برابر آنها پاسخگو باشد. به همین خاطر بار مسوولیتهای رئیس کل بانک مرکزی در اقتصاد ایران بسیار سنگین است.
در چند سال اخیر و با توجه به مشکلات عدیده ارزی و پولی، این جایگاه تا چه اندازه حساستر، پرخطرتر و سختتر شده است؟
بانک مرکزی در شرایط فعلی، متاثر از بسیاری از گرفتاریهای اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی کشور است. تحریمها یکی از مسائل مهم در این عرصه است. اقتصاد ایران در دو سال اخیر با بیسابقهترین فشارهای بیرونی ناشی از تحریمها، مواجه شده است. درست است که دوره قبلی تحریمها در سال 90 و 91، صدمات زیادی به اقتصاد کشور وارد کرد اما آن تحریمها بهاندازه تحریمهای فعلی هدفمند و کاملاً منسجم نبودند. پس بانک مرکزی در این دوره زیر بار فشار بسیار مضاعفی قرار دارد که در دوره قبلی اینگونه نبود. یک مساله دیگر هم به عمیقتر شدن ناترازیهای اقتصادمان که طی دهههای مختلف شکل گرفتهاند، برمیگردد. ناترازیهای صندوقهای بازنشستگی، بانکها، بودجه و بدهی دولت، محیطزیست، ساختار جمعیتی و موارد بسیار دیگری که امروز هر کدام به ابرچالشی در اقتصاد ایران تبدیل شدهاند و اکنون آثار خود را نمایان کردهاند، بار سنگین خود را بر گردن بانک مرکزی انداختهاند. علت چیست؟ چون رفع این ناترازیها به منابع هنگفت نیاز دارد و بانک مرکزی هم آخرین قرضدهنده اقتصاد است. وقتی با کمبود منابع مواجهیم، همه نهادهای موثر در تصمیمگیری توقع دارند بانک مرکزی منابع تزریق کند. با توجه به اینکه آن ناترازیها بهصورت ریشهای درمان نمیشود و حتی این تصور وجود دارد که با تزریق منابع از سوی بانک مرکزی مسائل حل میشود، بهطور همهجانبه به بانک مرکزی فشار وارد میشود که خلق اعتبار کند.
یکی از چالشهای اساسی در زمینه سیاستگذاری پولی عدم استقلال بانک مرکزی است. که تاثیرگذاری سیاستمداران بر بانک مرکزی و عدم استقلال رئیس بانک مرکزی باعث شده تا بانک مرکزی با پذیرفتن نیروی درونزای خلق نقدینگی کنار بیاید و در نتیجه انتشار پول در بانک مرکزی ایران خیلی آسان اتفاق میافتد. در همه دولتها این رویه باب بوده و اکنون هم تشدید رشد پایه پولی نشان میدهد بهرغم آگاهی بانک مرکزی از تبعات چاپ پول، تحت فشار قرار گیرد. با این اوصاف آیا میتوان در ایران رئیسکل بانک مرکزی مستقلی داشت؟
تصور من این است که استقلال بانک مرکزی یا رئیس کل بانک مرکزی یک بحث انحرافی است چراکه اکنون مساله ما بحث استقلال بانک مرکزی نیست. کسانیکه ریاضی خواندهاند بهخوبی میدانند وقتی در مسالهای قیدهای زیادی وجود دارد، راهحل به سمت مبدأ مختصات است. یعنی تعداد راهحلهایی که باقی میماند بهشدت محدود میشوند. طبیعی است اکنون مشکلات در اقتصادمان بسیار زیادند اما راهحل چندانی برای آنها وجود ندارد. پس بانک مرکزی نمیتواند نسبت به اتفاقاتی که در اقتصادمان رخ داده بیتفاوت باشد و بگوید مشکلات مربوطه ربطی به آن ندارد. استقلال بانک مرکزی بسیار خوب است و باید به آن سمت حرکت کنیم. ولی اکنون مساله اصلی ناترازیهای اقتصاد ایران و شوکهای ناشی از تحریمهاست. شما همین حالا استقلال کامل به بانک مرکزی بدهید اما تا زمانیکه ناترازیها وجود دارند به اقتصاد صدمه میزنند و بانک مرکزی چارهای ندارد که بار آنها را بر دوش بکشد؛ نمونه آن این است که ناترازی نظام بانکی در سالهای 1393 تا 1396 سبب رشد بالای نقدینگی شد درحالیکه بانک مرکزی خلقکننده آن نقدینگی نبود اما نهایتاً کل دولت و بانک مرکزی ناچار شدند هزینههای آن را متحمل شوند. در انواع متون اقتصادی جهان هم به این موضوع اشاره شده؛ وقتی دولت کسری بودجه دارد و انباشت بدهی میکند استقلال بانک مرکزی معنی و مفهومی ندارد چراکه فشار کسری بودجه، بانک مرکزی را وادار خواهد کرد به انتشار پول بیشتر و تورم بالاتر تن دهد. بنابراین تا زمانیکه اراده دولت برای حفظ پایداری مالی وجود نداشته باشد استقلال بانک مرکزی اتفاق نخواهد افتاد چراکه فشارهای سیاسی باعث میشود بانک مرکزی در نهایت به ناترازی دولت تن دهد. طبیعی است در کشور ما شرایط بدتر باشد. از یکطرف چالشها و مشکلات بسیار است و دولت هم ارادهای برای حفظ پایداری مالی خود و کاهش خرج و مخارجاش ندارد و از طرف دیگر شوکهای متعدد وارده به اقتصاد بهویژه از ناحیه نفت و تحریمها امکان نتیجهبخش بودن استقلال بانک مرکزی (حتی باوجود استقلال قانونی) را منتفی میکند. متاسفانه این دیدگاه اشتباه در میان تصمیم گیران و حتی برخی از اقتصاددانان ما نهادینه شده که با خلق اعتبار یا چاپ پول میتوان رشد اقتصادی ایجاد کرد و این مساله بسیار خطرناک است. مقصر ایجاد ناترازیها بخشهای دیگر اقتصاد ایران از سالیان گذشته تاکنون بوده و هستند اما در حال حاضر همه آنها یقه بانک مرکزی را گرفتهاند و انتظار این است و نتیجه محتوم هم این است که با خلق پول، بانک مرکزی مساله ناترازیها را حلوفصل کند.
معتقدید که فشارهای سیاسی بر چاپ پول ناشی از درک اشتباه برخی اقتصاددانان و صاحبنظران است که باعث شدند این تصور غلط در ذهن سیاستمداران ایجاد شود؟
بله. تحلیلگرانی وجود داشتهاند که معتقد بودند با چاپ پول میتوان رشد اقتصادی ایجاد کرد، سیگنال اشتباه به سیاستمداران دادهاند و حتی باعث شدهاند فشارهای سیاسی تشدید شود. پس تا زمانیکه باورهای اشتباه تغییر نکنند، فشارها بر بانک مرکزی مضاعف خواهد بود. رئیس کل بانک مرکزی هم نمیتواند در برابر مشکلات اقتصادی کشور بیتفاوت باشد. البته تئوریهای رانتجویانه هم در این زمینه بیتاثیر نیستند. باید تمام اقتصاددانان به اجماع برسند که با چاپ پول نمیتوان رشد اقتصادی ایجاد کرد. شما بارها اصطلاح کمبود نقدینگی را شنیدهاید. مثلاً گفته میشود بنگاهها با کمبود نقدینگی مواجهاند یا نقدینگی به سمت تولید هدایت شود. در حالیکه کمبود نقدینگی معنی ندارد بلکه مساله تامین منابع مالی بر بنگاه در جهت تولید است. وقتی میگوییم نقدینگی نداریم این تصور ایجاد میشود که باید نقدینگی ایجاد کرد. در نتیجه این ذهنیت اشتباه باعث میشود سیاستمدار فکر کند اگر نقدینگی ایجاد شود و به سمت تولید برود مشکلات حل خواهد شد، در حالیکه خلق نقدینگی در هر صورت تورم ایجاد میکند. اتفاقاً تشدید تورم و عدم اطمینان حاصله مساله تامین مالی بنگاهها را با مشکل ایجاد میکند، چون باعث بروز نقص اطلاعات و اصطکاکها میشود. البته تصورات اشتباه در اقتصاد ما کم نیستند. مثلاً در مورد نظام بانکی قبل از اعمال تحریمهای جدید به اشتباه این تصور ایجاد شد که اگر نرخ سود بانکی افزایش داشته باشد و رشد پایه پولی از این طریق کم شود، مشکل حل خواهد شد در حالیکه نتیجه بدتری داشت. چون ما بحران بانکی را تجربه نکرده بودیم و ناگهان در این شرایط فکر میکنیم کاهش رشد پایه پولی بهرغم افزایش نرخ سود بانکی نشانه خوبی است اما اینگونه نبود و اوضاع بدتر هم شد.
آنطور که از مجموع نظرات آقای دکتر همتی برمیآید بزرگترین دغدغهاش جلوگیری از پولی شدن کسری بودجه است اما شرایط بهگونهای است که همه میدانند این کار شدنی نیست و از طرفی آمارها حکایت از سرعت رشد پایه پولی دارد. در این مسیر بانک مرکزی با چه مشکلاتی مواجه است؟
توجه کنیم علاوه بر مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم و ناترازی اقتصاد ایران، شیوع ویروس کرونا هم بهشدت اقتصاد ما را تحت تاثیر قرار داد و همچنان هم آثار آن در حال صدمه زدن است. اکنون در شرایطی قرار داریم که حتی تامین هزینههای غیرقابل اجتناب هم با مشکل مواجه میشود. بانک مرکزی چگونه میتواند مقاومت کند و منابع ندهد. یا وقتی کرونا باعث بیکاری عده زیادی از مردم شده است رئیس کل بانک مرکزی چگونه میتواند نسبت به این مساله بیتفاوت باشد و بگوید منابع نمیدهم؟ اکنون این مساله خاص ایران نیست. دیگر کشورها هم با این چالش مواجهاند. تازه دولت ما چون در تنگنای منابع قرار دارد حمایتهای محدودی انجام داده است در حالیکه کشورهای اروپایی و آمریکایی میزان حمایت بالایی انجام دادهاند. اتفاقاً اگر دولت ما دست بسته نبود و تحریمها وجود نداشتند باید حمایتهای بیشتری انجام میداد. صرفنظر از مسائل کرونا، در زمانیکه شوک منفی عرضه در اقتصاد ایجاد میشود، بانک مرکزی ناچار است که مقداری همسازی کند و نمیتواند بهراحتی رشد کمیتهای پولی را منقبض کند، چراکه ممکن است از نظر اجتماعی پرهزینه باشد. پس بخشی از رشد نقدینگی و پایه پولی به همین مساله برمیگردد. در مجموع میخواهم بگویم در شرایطی قرار داریم که بانک مرکزی تمام سعی خود را انجام میدهد تا رشد نقدینگی از این شدیدتر نشود.
یعنی بانک مرکزی مانع رشد بیشتر نقدینگی شده است؟
بله. اگر بانک مرکزی در حیطههای دیگر وارد نمیشد، رشد نقدینگی اکنون خیلی بیشتر بود. بهطور مثال بانک مرکزی برای اوراق دولتی حراج برگزار کرده است که جزو وظایفش نیست. حداقل تاکنون 23 هزار میلیارد تومان اوراق دولت را از طریق کارگزاری خود فروخته است. اگر این کار را نمیکرد پایه پولی بیشتر از این بالا میرفت. البته به یاد داشته باشید، در مورد شوک قیمتی اخیر بههیچوجه نمیتوان گفت علت اصلی آن افزایش پایه پولی و نقدینگی در شرایط فعلی است بلکه فشار از ناحیههای دیگر به وجود آمده و باعث شوک قیمتی شده است. بهطور معمول رشد نقدینگی 27 درصد بوده اما اکنون به 31 درصد رسیده است. چطور میتوان مدعی شد که پنج درصد افزایش نقدینگی بیشتر تا این حد فشار به قیمتها وارد کرده است؟ معتقدم تحولات بازار سرمایه در این زمینه اثرگذار بوده است.
شما میگویید بورس عامل تشدید التهابات فعلی است؟
بههرحال تحولات بازار سرمایه در شکل دادن جهش تورمی اخیر بیتاثیر نبوده است. البته شاید اشتباه کنم اما تصور من این است که حتی رشد بخشی از نقدینگی جدید در شرایط فعلی ناشی از بازار سرمایه باشد. چون بخشی از وامهای بانکی به این سمت منحرف شده است و نیازهای قبلی اقتصاد به وام و تسهیلات هم باقی است و در ضمن رونق بازار سرمایه ثروت ایجاد کرده است و بخشی از این ثروت که به سایر بازارها سرایت کرده است نقش مهمی در جهش قیمتی داشته و به شکل درونزا فشار ایجاد میکند که رشد نقدینگی تشدید شود. البته نباید اثر تحریمها و کرونا را در این زمینه نادیده گرفت.
در این شرایط چگونه رئیس کل بانک مرکزی میتواند بر مشکلات موجود فائق آید و هدفگذاری تورمی را که اعلام کرده است، محقق کند؟
بانک مرکزی تصمیم گرفته رویههای سیاست پولی را تغییر دهد. هدفگذاری تورمی، عملیات بازار باز، سیاست دالان نرخ سود و... تغییرات ساختاری سادهای نیستند که انتظار داشت سریعاً به نتیجه برسند. بستر این تغییرات از قبل وجود نداشته و به زمان نیاز دارد. در دنیا هم هر تغییر ساختاری در سیاست پولی همینگونه است و باید زمان لازم را برای اثرگذاری به بانک مرکزی داد. باید توجه داشته باشیم که بانک مرکزی ما در حال حاضر فشار بسیاری را تحمل میکند و با وجود این تلاش میکند با تغییر سیاست پولی، هدفگذاری تورمی را که در نظر گرفته محقق کند. اما اینکه بسیاری بر رشد پایه پولی در این دوره تاکید دارند طوری صحبت میکنند که انگار بانک مرکزی عمداً باعث افزایش پایه پولی شده است. توضیح دادم که اینگونه نیست و رشد پایه پولی و نقدینگی جدید از کجا نشات گرفته است. به هر ترتیب بانک مرکزی برای اولین بار سیاست دالان نرخ سود را اجرایی کرده است هرچند این کار زمانبر بود و باید مجوزهای لازم از شورای پول و اعتبار گرفته میشد. در حال حاضر نیز تغییر نرخ کف دالان اثر خود را در نرخهای تنزیل اوراق نشان داده است و باعث افزایش نرخها شده است. به نظرم بانک مرکزی در این زمینه موفق عمل کرده و همینگونه پیش برود میتواند بر تورم اثر بگذارد. بازهم تاکید میکنم تغییر ساختار سیاست پولی کار آسانی نیست و امری زمانبر است و به همراهی شورای پول و اعتبار و دیگر نهادها نیاز دارد. دیگران بهتر است به جای قضاوت کردن رئیس کل بانک مرکزی به کمکش بیایند تا بتوان با محقق کردن هدفگذاری تورمی، اقتصاد ایران را از مسیر بحرانی که در پیش گرفته تغییر جهت داد.
یکی از نگرانیهایی که در اقتصاد ایران ایجاد شده مساله ونزوئلایی شدن اقتصادمان است. این روزها برخی کارشناسان معتقدند بیش از هر زمان دیگر در معرض این تهدید قرار داریم. در این شرایط نقش رئیس کل بانک مرکزی چیست و چگونه میتواند اقتصاد ایران را از افتادن در این مسیر دور کند؟
بانک مرکزی واقعاً همه تلاش خود را انجام میدهد تا مانع پولی شدن کسری بودجه شود و خود شما هم گفتید یکی از دغدغههای اصلی آقای دکتر همتی همین مساله است. اما اکنون همه رئیس کل بانک مرکزی را مورد قضاوت قرار میدهند، گویی رئیس کل بانک مرکزی کاناداست و این مشکلات عدیدهای را که در اقتصاد ایران وجود دارد، نمیبینند. فرق است بین کسی که در بانک مرکزی کانادا سیاستگذاری پولی انجام میدهد با کسی که در ایران این کار را میکند. حتی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه هم بانک مرکزی به کنترل نرخ ارز و فراهم کردن مبادلات تجاری اساساً کاری ندارد چون با سیاست پولی میتوان آنها را تنظیم کرد. رئیس کل بانک مرکزی ایران بخواهد هر سیاستی را اجرایی کند باید به مسائل متعددی توجه کند که نکند لطمهای بهجای دیگر وارد کند. بانک مرکزی اکنون تنها سیاست پولی را اجرایی نمیکند بلکه باید مبادلات خارجی کشور را تسهیل کند. در کجای دنیا رئیس کل بانک مرکزی چنین دغدغهای دارد؟ بنابراین این مساله مانع میشود که بانک مرکزی تمام تمرکز خود را بر سیاست پولی بگذارد. در شرایط تحریمی چنین کاری امکانپذیر نیست. در مورد ونزوئلایی شدن اقتصاد ایران باید بگویم این بحث بیجا مطرح شد. ضرورتی نداشت اکنون این موضوع مطرح شود. اقتصاد ما در این مسیر قرار ندارد. مگر میشود رشد 8 /8 درصد پایه پولی در بهار امسال را که حدود دو تا سه درصد بیشتر از متوسط قبلی است، ملاک قرار داد و برمبنای آن بگوییم که ونزوئلا خواهیم شد؟ من بهعنوان کسی که اقتصاد خواندهام از برخی همکارانم گلایه دارم که در این مقطع حساس چنین مسائلی را مطرح میکنند و به انتظارات تورمی میدمند و باعث رنج بیشتر اقشار کمدرآمد جامعه میشوند. من هم مثل هر اقتصادخوانده دیگری همواره نگران تشدید تورم بهعنوان فرمانده بیماریهای اقتصاد ایران و ونزوئلایی شدن هستم اما شرایط اقتصاد ایران تا این لحظه دلالتی بر این ندارد.
منبع: تجارت فردا