علیاصغر سعیدی از مولفه فقر و میزان تاثیر آن بر تصمیم به خودکشی میگوید
خودکشی در ایران رو به افزایش است اما نسبت به میانگین جهانی همچنان کمتر از نصف آن است. با این حال گاهی انتشار خبر خودکشی افرادی از جامعه که به جنبههای اجتماعی ماجرا و همبستگی اجتماعی نزدیک است، ترحم و حس دلسوزی تودهای را برمیانگیزد. مثلاً مرگ بر اثر خودسوزی دختر ایلامی که با مساله فقر آمیخته بود، توانست نوعی همدردی عمومی برانگیزد. اگرچه غالب جامعهشناسان در تمامی دنیا خودکشی را پدیدهای تکعاملیتی نمیدانند اما غالب خودکشیها را در جوامعی با اقتصاد ضعیف ارزیابی میکنند و عمده زمینههای خودکشی را اقتصادی میدانند که در شکلگیری تصمیم به خودکشی بیتاثیر نبوده است. با این حال علیاصغر سعیدی جامعهشناس میگوید: خودکشی یک عکسالعمل ارتجالی است که فرد به ناگهان به آن دست میزند و ممکن است در آن موفق شود یا شکست بخورد اما صرفاً نوعی اعتراض طبقات فرودست نیست. درست است که یک لحظه اتفاق میافتد اما ساختار اجتماعی نقش تعیینکنندهای در وقوع آن دارد. بهطور کلی میتواند خاص جوامع و اجتماعاتی باشد که سنت فردگرایی و استقلالطلبی در بین افراد قویتر است.
♦♦♦
برای شروع لازم است اشاره کنم که این روزها خبرهایی از خودکشی و خودسوزی هموطنانی منتشر شده که گفته میشود تحت فشار فقر اقدام به خودکشی کردهاند. برای نمونه یک دختر نوجوان کمسن و سال در ایلام که نداری و فقر را دلیل خودسوزی عنوان کرده است. فقر در خودش و در ماهیتش چه اهرم فشاری دارد که فرد را به چنین اقدامی وادار میکند؟ آیا فقر میتواند چنین محرک باشد؟
قبل از اینکه به این سوال جواب بدهم اجازه بدهید توضیحی کوتاه در مورد دیدگاههای علوم مختلف درباره پدیده خودکشی بدهم. از نظر بیشتر تحقیقات خودکشی یک معضل روانی-اجتماعی است. البته روانشناسان بیشتر روی بعد روانی متمرکز میشوند و ریشه هر نوع خودکشی را در رفتارهای ناسازگار و تفکرات و باورهای فرد میدانند برای همین هم روانشناسان درمان بالینی انجام میدهند، نه محیطی. آنها محیط پیرامون فرد را ثابت فرض میکنند و میگویند فرد نسبت به اطرافش درک منطقی ندارد. یعنی جهان بیرونی اشکال ندارد بلکه این فرد است که مشکل دارد و اگر نتواند خودش را عوض کند خودکشی محتمل است. روانشناسان به فرد توصیه میکنند تا ذهن خود را با عین یا جهان پیرامونی تطبیق دهد و واقعیتها را در جهان پیرامون که بر فرد تاثیر میگذارد بپذیرد. روانشناسان به متغیرهایی مانند سن، جنس، میزان تحصیلات، وضعیت شغلی، روابط اجتماعی، فرهنگ، مذهب، همبستگی اجتماعی و امثال آن توجهی ندارند. اما از نظر جامعهشناسان علت خودکشی را باید در همین متغیرهای اجتماعی جستوجو کرد. در تحقیقی که روی علت خودسوزی در یک منطقه صورت گرفته بود زنان بیشتر از مردان خودسوزی کرده بودند و این زنان شاغل نبودند بلکه خانهدار بودند. اما هرچقدر سطح تحصیلات بالاتر بود، میزان خودکشی پایینتر بود. در اینجا تحصیلات متغیر مهمی است. ممکن است در برخی مناطق در میان تحصیلکردگان بیکار خودکشی بیشتر باشد. در علم پزشکی هم درمانهای بالینی برای فرد تجویز میشود. در سال ۱۳۸۰ در تحقیقی که پزشکی قانونی انجام داده بود، بیشترین تعداد خودکشی در همدان بود. اما زنان همدانی در رتبه هشتم در کشور از نظر میزان خودکشی قرار داشتند. از نمونهگیری که انجام شده بود نتایجی استخراج شده بود به این ترتیب که افرادی که خودکشی کرده بودند در گروه سنی 20 تا 30 بیشترین تعداد خودکشی را داشتند و اکثراً هم متاهل بودند و ۱۵ درصد از آنها سابقه استرس و بحران خودکشی داشتند و اکثر آنها شاغل بوده و شغل آزاد داشتند و تحصیلات آنها زیر دیپلم بوده است. از این اطلاعات میخواهم نتیجه بگیرم که به مساله خودکشی باید از ابعاد مختلف نگاه کرد و سیاستگذار اجتماعی معمولاً باید هم اطلاعات بالینی، هم اقتصادی و هم اجتماعی را در نظر داشته باشد تا بهتر بتواند مساله خودکشی را تبیین کند و برای آن سیاست اتخاذ شود. با این توضیحات میخواهم عرض کنم که فقر نیز یک پدیده اجتماعی است و میتواند مسبب هر اقدام نابهنجار از جمله خودکشی باشد اما به تنهایی نمیتواند عامل موثری باشد بلکه عوامل دیگر هم میتواند روی آن تاثیر بگذارد. بهطور مثال، در بسیاری موارد فقر ناگهانی که سرمایه فیزیکی فرد را دچار نزول کرده، در حالی که سرمایه فرهنگی و اجتماعی فرد قابل توجه است میتواند تاثیر بیشتری بر کنشهایی مانند خودکشی داشته باشد. مثلاً در سالهای اخیر که طبقه متوسط در فشار بیشتری قرار گرفته، شاید به اندازه فقرا و گروههای آسیبپذیر در ریسک خودکشی قرار داشته باشد.
آیا یافتههای قابل اعتنایی وجود دارد که فرضیه افزایش خودکشی به دلیل افزایش فقر را تایید کند؟
تحقیقات بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر تاثیر فقر بر خودکشی مهر تایید زدهاند. در این تقریباً شکی نیست. اما نباید خودکشی را به یک عامل فقر تقلیل داد. اگر بر فقر تمرکز داشته باشیم ابعاد مختلف پدیده خودکشی را ممکن است نادیده بگیریم. مثلاً یکی از مهمترین تحقیقات کلاسیک جامعهشناسی که پیرامون خودکشی انجام شده تحقیق امیل دورکیم جامعهشناس معروف فرانسوی است. اهمیت کار دورکیم در جامعهشناسی این است که امری را که شخصی محسوب میشد و تا آن زمان موضوع کار روانشناسان بود به موضوعی اجتماعی تبدیل کرد که هنوز هم ادامه دارد. از نظر او خودکشی یک امر اجتماعی است که باید با امر اجتماعی دیگری که او «همبستگی اجتماعی» مینامد مطالعه شود. این رابطه بین فرد و جامعه است. برخی از تغییرات ساختاری در جامعه که به بیهنجاری (آنومی) میانجامد، میتواند عامل خودکشی در بین بخشی از افراد جامعه بهویژه جوانان شود. از اینرو تحلیل خودکشی را باید در مفهوم «همبستگی» جستوجو کرد. به هر اندازه همبستگی اجتماعی سست شود و ارتباط و تعلق فرد به گروه و جامعه کاسته شود، او آمادگی بیشتری برای پایان دادن به حیات خود پیدا میکند. اگر فقر به کاهش میزان همبستگی بینجامد مسلماً تاثیر زیادی بر عمل خودکشی خواهد گذاشت. برخی محققان که میخواهند فقر را عامل مهمتری نشان دهند این بحث را مطرح میکنند که فقر همبستگی اجتماعی را تضعیف میکند. یکی از این محققان ویلیام بوریج، پدر دولت رفاهی معاصر بود که میگفت بیکاری، بیسوادی، بیماری شیاطینی هستند که همبستگی اجتماعی را تضعیف میکنند و همین باعث در خطر قرار گرفتن او در مقابل خودکشی میشود. البته اینجا منظور همبستگی بین فرد فقیر و جامعه است. برای همین هم نابرابری اجتماعی را میتوان عامل مهمی در ازهمگسیختگی و تضعیف انسجام اجتماعی دانست. در نتیجه، پدیده فقر اقتصادی از این طریق میتواند موجب خودکشی افراد شود.
خودکشیهای زیادی در میان ثروتمندان و صاحبان مکنت و دارایی وجود داشته که به دلیل ورشکستگی و بدهی اقدام به خودکشی میکنند. یا جوانان عاشقپیشه یا زنان ستمدیده و... آیا در ایران میدانیم چه طبقات یا گروههایی بیشتر دست به خودکشی میزنند؟
بله، درست است. به همین خاطر هم عرض کردم نباید امر خودکشی را تنها به فقر و نابرابری تقلیل داد. وقتی فرد فقیر و آسیبپذیری خودکشی میکند احساس جامعه جریحهدار میشود. شاید این اتفاق برای خودکشی ثروتمندان نیفتد اما به هر حال خودکشی صورت میگیرد. بهطور کل، تغییرات ناگهانی که موقعیت اجتماعی افراد را تغییر اساسی دهد میتواند موجب بروز رفتارهای نابهنجار شود. اینگونه تغییرات ساختاری موقعیت آنومیک ایجاد میکند که محرک خودکشی در افراد هم میتواند باشد. فرقی هم نمیکند که فرد وضع درآمدیاش بهتر شده باشد یا بدتر. رکود ناگهانی یا رونق ناگهانی میتواند ریسک خودکشی را افزایش بدهد. البته ما دقیقاً نمیدانیم چه گروههای اجتماعی بیشتر دست به خودکشی میزنند، چون میزان خودکشی در میان گروههای مختلف ثابت نیست. اما میدانیم چه موقعیتهای اجتماعیای ریسک خودکشی را افزایش میدهند. مثلاً یک نوع از خودکشی که جامعهشناسان تشخیص دادهاند خودکشیای است که جامعه خواستار آن است. شاید این حرف کمی عجیب به نظر برسد، اما واقعیت دارد. حتی در برخی مناطق ایران این نوع خودکشی به صورت خودسوزی صورت میگیرد، که جامعه از فرد، چه زن و چه مرد، -در برخی جوامع ممکن است از یک جنس انتظار بیشتری داشته باشند که در آن موقع میبینید میزان خودکشی یک فرد بسیار بالاتر است- انتظار عملی را دارد. این خودکشی را خودکشی دگرخواهانه میگویند. در این مواقع خودکشی برای تنظیم رفتار افراد صورت میگیرد، نه ضعف آن. یعنی جامعه گویا از فرد میخواهد که خودش را قربانی کند. البته این نوعی انتظار افراطی است اما در برخی جوامع وجود دارد. یعنی درست برعکس جامعهای که کاهش درجه یکپارچگی اجتماعی از طریق فقر یا نابرابری اجتماعی محرک خودکشی است در جوامعی یا در برخی مواقع در هر جامعهای میزان خودکشی با درجه یکپارچگی اجتماعی رابطهای مستقیم پیدا میکند. درواقع در این نوع خودکشی فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را در خود احساس میکند و علاقهمند میشود تا خود را فدای جامعه کند. این هنگامی بیشتر است که فردی احساس همبستگی و انسجام قوی نسبت به یک گروه اجتماعی داشته باشد. در این شرایط منافع فرد یا منافع گروهش یکی میشود و حاضر به انجام هر نوع اقدامی میشود. مثلاً در جوامع محلی و روستایی که از همبستگی گروهی نسبتاً بالایی برخوردارند، این خودکشی بیشتر رواج دارد. همانطور که عرض کردم برخی خودسوزیها که در میان زنان در برخی نواحی ایران رواج دارد ناشی از همین اجبار و انتظار اجتماعی است. اما بهطور خاص اگر بخواهم به سوال شما جواب دهم باید گفت مواردی اتفاق افتاده که ثروتمندان خودکشی کردهاند یا جوانان عاشقپیشه، اما علل اجتماعی اینها را باید مورد به مورد تحقیق و تحلیل کرد اما این مساله امکان دارد و اتفاق افتاده است.
مدل و میزان خودکشی در ایران آیا از الگوی خاصی پیروی میکند؟ در دیگر کشورهای جهان این قضیه چگونه قابل ارزیابی است؟
مدلهای خودکشی تابع شرایط اجتماعی خاصی هستند. همانطور که عرض کردم اگر تغییرات آنومیک با بیهنجاری در جامعه رخ داده باشد میزان خودکشی افزایش پیدا میکند. عموماً با افزایش تقسیم کار اجتماعی ریسک خودکشی افزایش پیدا میکند. اما در مورد ایران، که جامعهای در حال گذار و در حال توسعه است، ممکن است میزان خودکشی از متوسط کشورهای توسعهیافته بیشتر باشد چون هم ممکن است سنتها و انتظار اجتماعی در برخی مناطق خودکشی را افزایش دهد و هم بیهنجاری در شهرهای بزرگ.
آیا خودکشی به واسطه رخدادهای اقتصادی بهخصوص مساله فقر که منجر به آسیب اجتماعی هم میشود، در ایران یا جهان رشد داشته یا روندها برعکس بوده است؟
نخست باید بگویم اینکه آمارهای جهانی گزارش میدهند که ۷۵ درصد خودکشیها در کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط رخ داده، بهطور کل، رابطه معناداری را بین درآمد و وضع اقتصادی با خودکشی نشان میدهد. از اینرو وضع اقتصادی تاثیر ثابتی دارد اما در کشورهای با درآمد بالا نیز میزان خودکشی با بحرانهایی که با آن روبهرو میشود رابطه دارد.
چه راهکارهای تجربهشدهای برای مقابله با افزایش خودکشی ارائه شده است؟
معمولاً دو دسته راهکار برای مقابله با خودکشی صورت میگیرد؛ یکی راهکارهای بالینی است که از جمله آنان درمانهای گروهی است که فردی را که اقدام به خودکشی یا قصد خودکشی داشته در گروهی که تجربه مشابهی داشتهاند قرار میدهند تا از این طریق با انتقال و مبادله تجربیات فرد به موقعیت خودش آگاه شود. همانطور که گفتم این روش به تنهایی مشکل را حل نمیکند و تا حدی اقدام به خودکشی را به تاخیر میاندازد. راهکار دیگر، سیاستگذاری اجتماعی از طریق ارتقای جایگاه اجتماعی افراد به واسطه آموزش و اشتغال است. نقش اشتغال را نمیتوان دستکم گرفت. شغل و حرفه نهتنها برای فرد توانایی مالی ایجاد میکند بلکه تماس اجتماعی ایجاد میکند و فاصله از خانه انرژی روزانه فرد را بسیار مصرف میکند و از همه مهمتر به فرد هویت میبخشد. حتی افرادی که بازنشسته میشوند به سبب بحران هویتی که پیدا میکنند دچار اختلال روحی میشوند و نیاز به مشاوره و راهنمایی دارند اگرچه موقعیت سنی آنها مانع از خودکشی میشود. منظورم تاکید بر اهمیت شغل و حرفه شایسته است. حتی اگر نتوان شغل شایستهای ایجاد کرد، باید از طریق رسانهها، نخبگان و گروههای مرجع راهکارهایی اتخاذ کرد تا ارزش اجتماعی برخی شغلها را بالا برد. مثلاً همین بحران ویروس کرونا نشان داد که برخی شغلهایی که پست به نظر میرسید چقدر میتوانند برای سلامت جامعه حیاتی باشند و فکر میکنم بهتدریج ارزش اجتماعی بیشتری پیدا کنند.
خودکشی بر اثر فقر آیا میتواند یک اعتراض از سوی طبقات اجتماعی فرودست باشد یا صرفاً یک تصمیم لحظهای و فردی است؟
البته عمل خودکشی یک عکسالعمل ارتجالی است که فرد به ناگهان به آن دست میزند و ممکن است در آن موفق شود یا شکست بخورد اما صرفاً نوعی اعتراض طبقات فرودست نیست. درست است که یک لحظه اتفاق میافتد اما ساختار اجتماعی نقش تعیینکنندهای در وقوع آن دارد. بهطور کلی میتواند خاص جوامع و اجتماعاتی باشد که سنت فردگرایی و استقلالطلبی در بین افراد قویتر است. البته چون معمولاً در طبقات فرودست همبستگی اجتماعی آنها با کل جامعه کمتر است ریسک خودکشی بیشتر است، چون میزان کنترل اجتماعی و فشار جمعی بر فرد بسیار کم است و روح جمعی، که همواره میتواند راهنمای عمل فرد باشد، ضعیف است و در نتیجه نوعی بیطرفی در سازمانهای اجتماعی برای ترغیب فرد به انجام مسوولیتهای فردی، باعث میشود غلبه مناسبات و روابط ثانویه و رسمی بر فرد ضعیف باشد. در این جوامع نوعی عدم تعلق فرد به گروه و جامعه باعث اقداماتی از جمله خودکشی، انواع جرائم و اعتیاد میشود. در این شرایط فرد نمیتواند خود را با جامعه خود هماهنگ و همانند کند و همین سبب افزایش تمایل او به خودکشی میشود. معمولاً اینها جوامعی هستند که روزبهروز تقسیم کار اجتماعی در آنها بیشتر و روابط افراد پیچیدهتر میشود، و افراد کمتر برخورد چهره به چهره دارند که در جوامع محلی قبلاً تجربه میکردند. افراد در این شرایط نوعی ناشناسی را در برابر جامعه تجربه میکنند. البته ممکن است این احساس در میان طبقات فرودست بیشتر باشد. در این جوامع افراد شدیداً به اراده خود عمل میکنند و رفتار خود را بنا به میل شخصیشان تنظیم میکنند نه در رابطه با دیگران. در نتیجه ارزشهای حاکم بر جامعه یا هنجارهایی که در جوامع گذشته یا روابط محلی و همسایگی قوی بودند در انتخاب آنها تاثیری ندارد. هرگاه نظارتی که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعیف یا حذف شود، حالت «بیهنجاری» یا «نابسامانی» در جامعه به وجود میآید، بیهنجاری از تضعیف وجدان اخلاقی ناشی میشود.
منبع: تجارت فردا