این روزها اقبال به بازار سرمایه بسیار است، چرا؟ مورد بحث این نوشته نیست. بسیاری از کارشناسان در مورد آن صحبت کردهاند و راهنماییهای ارزشمندی ارائه میکنند، وارد حیطه دانش و تخصص آنها نمیشوم. از زاویه دیگری به این هجوم گسترده و ممتد برای خرید سهام بنگاههای ارزشمند و حتی غیرارزشمند نگاه میکنم و آن نقش مدیریت بازار در دامن زدن به این هیجان است.
از یکسو بسیاری از کارشناسان و فعالان باسابقه با بیم و امید به این هیجان مینگرند و اندرزهای فراوانی به دولت و مردم میدهند و از سوی دیگر دولت بر تندی این آتش میدمد و میگوید «تمامقد در حمایت از بازار سرمایه ایستاده است.» نظر کارشناسان مشخص است. میگویند حسابشده خرید کنید، مشورت بگیرید و اصول مدیریت ریسک را رعایت کنید. اما حرف دولت بیمعنی است، تمامقد حمایت میکنم یعنی چه؟ آیا در صورت وقوع زیان، زیان خریداران را جبران میکند؟ بهطور حتم، خیر. از دولت به جز اینکه بهعنوان یک سهامدار بخشی از سهام بنگاههای خود را بفروشد اما همچنان بهعنوان سهامدار عمده مدیریت آنها را در اختیار مدیران اغلب ناکارآی خود قرار دهد و همچنان بهعنوان دولت و قانونگذار بازار نهاده و محصول آنها را کنترل و مختل کند، انتظار بیشتری نباید داشت.
این وظیفه ذاتی هر سرمایهگذاری است که خود تصمیم بگیرد وارد این بازار بشود یا نه و اگر وارد شد چه میزان از سرمایه خود را وارد این بازار بکند، در چه بنگاه یا بنگاههایی سرمایهگذاری کند و در چه زمانی خارج شود. دولت تنها وظیفه دارد این فرآیند را برای سرمایهگذاران تسهیل و شفاف کند، نهادهایی شکل دهد که به گردش آزاد اطلاعات کمک میکنند و مانع از تبانیها و پیدایش و توزیع نامتقارن اطلاعات شود. ورود و خروج آزاد به هر بازار قانونی و فعالیت اقتصادی در آن، حق قانونی هر شهروندی است که متاسفانه غالبا به اشکال مختلف مورد تعرض دولت قرار میگیرد. این تعرض در بازار سرمایه به شکلهای مختلف انجام میشود. بارزترین آن وضع محدودیت بر دامنه تغییر قیمت و مفهومی خودساخته با نام حجم مبنا است که کارکردی جز محدود کردن تغییر قیمت و ایجاد صف برای ورود به بازار و حتی خروج از بازار ندارد. طبیعی است که این محدودیت نیز به روال معمول با ماسک حمایت از سهامدار انجام میشود اما در واقع به زیان سهامدار خرد، ناآگاه و فاقد ارتباط با سرمایههای درشت تمام میشود. صف در بازار هیجان ایجاد میکند و هیجان برخلاف تحلیل و در تضاد با عقلانیت عمل میکند. اگر میبینید کل خیزش و ریزش بورسهای دنیا حداکثر در یک روز تمام میشود و سپس جریان طبیعی مبادلات بر آنها حاکم میشود نتیجه تخلیه سریع هیجانهای درست و نادرست ذاتی بازار سهام است. آنها محدودیتهای خودساختهای ندارند که این هیجانها را در طول زمان توزیع کنند و هیجان بیشتر نیز بیافرینند. ناگفته روشن است کسانی که از این هیجان به دور باشند برنده بازار سرمایه هستند و کسانی که در بند هیجان اسیر باشند بازنده خواهند بود. امـا چه کسی کمتر از روی هیجان تصمیم میگیرد؟ آنکه این روزها با دیدن اخبار یومیه وارد بازار سهام میشود و با اندک تحلیلی در انتهای یک صف میایستد یا آنکه سابقه و اطلاعات بیشتری دارد و با سرمایهای کلان حتی صفسازی نیز میکند؟ نقش قوانین بهوجودآورنده صف در توزیع سود و زیان بین فعالان ناهمگن چگونه است؟ ریزش نیز از ویژگیهای بازار سهام است، مجددا تصور کنید چه کسی برنده خروج سریع از بازار است؟ این روزها بحثهای زیادی در مورد رانت خرید سهام عرضه اولیه در روز پس از بازگشایی صورت میگیرد. بله، سهام عرضه اولیه غالبا کمتر از قیمت و به تساوی بین متقاضیان تقسیم میشود اما روز بعد با وجود محدودیت در افزایش قیمت معمولا با صف خرید روبهرو هستند و آنکه بتواند به فاصله ۳۰۰ میلی ثانیه از دیگری در ابتدای صف خرید قرار بگیرد میتواند از رانت کلانی برخوردار شود، شوخی نیست، ۳۰۰ میلی ثانیه! چه کسی چنین سرعتی دارد؟ سرمایهگذاری که برای خرید باید به کارگزاری مراجعه کند و تقاضای خرید پر کند و به متصدی خرید بدهد یا آنکه به نرمافزارها دسترسی دارد و توان مالی و علمی کافی برای جنبیدن در ۳۰۰ میلی ثانیه(!) را دارد؟ چرا اجازه نمیدهند با تغییر آزاد قیمت در روزهای بعد از عرضه اولیه همه خریداران از تمام منفعت توزیعشده بهرهمند شوند؟ آیا آن توزیع چند ده هزار تومانی روز اولیه بین همه خریداران صرفا بهانهای برای توزیع سودهای چند میلیاردی روز بعد بین برخی از خریداران نیست؟
حمایت تمامقد دولت از بازار سرمایه با وجود چنین قوانین قیممآبانه و محدودکنندهای شوخیای بیش نیست و تا وقتی که دولت به خود اجازه میدهد در بازار نهاده و محصول شرکتهای حاضر در بازار سرمایه دخالت کند، قیمتگذاری کند و خرید و فروش را ممنوع کند، این شوخی کسی را نمیخنداند.
دنیای اقتصاد