حسین راغفر دانشآموخته دانشگاه اسکس انگلستان و عضو هیاتعلمی دانشگاه الزهراست. او از جمله اقتصاددانان منتقد مشی اقتصادی دولتهای نهم و دهم (محمود احمدینژاد) و همچنین منتقد دولتهای یازدهم و دوازدهم (حسن روحانی) است، گرچه در انتخابات ریاستجمهوری دوازدهم (96) از حسن روحانی حمایت کرد. درباره تبارشناسی بورژوازی در ایران با این استاد دانشگاه گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه خواهید خواند. راغفر معتقد است بورژوازی در ایران، به شکل بورژوازی کمپرادور رشد کرده است و ما حتی در دهه 40 و 70، بورژوازی ملیای که منجر به صنعتیشدن شود، نداشتیم. او با نقد نگاه حاکم بر سیاستگذاری اقتصادی پس از جنگ و برنامه سوم توسعه، دهه 70 را منشأ مشکلات کنونی اقتصاد ایران میداند.
اساسا تفکیک «بورژوازی ملی» از «بورژوازی کمپرادور» از چه زمانی مطرح شده و چه چارچوب تحلیلیای در اختیار ما میگذارد؟
ابتدا احمد اشرف در کتاب «موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران» این بحث را مطرح میکند. تمایز آنها بر سر این است که «بورژوازی ملی» میتواند فرصتهایی را برای سرمایهگذاری و رشد، بهخصوص در زمینههای صنعتیشدن مهیا کند. در حالی که «بورژوازی کمپرادور» عمدتا وابسته به درآمدهای حاصل از منابع نفتی است؛ این همان موردی است که امروز در جامعه ما وجود دارد و البته از پیش هم وجود داشته است. در بورژوازی کمپرادور از ارتباطات و زد و بند و منافع حاصل از منابع طبیعی، صاحب ثروت میشوند و یک سبک زندگی متمایز از بقیه را در جامعه ایجاد میکنند. اینها بیشتر به دنبال حفظ یک ساختار تجاری آن هم از طریق تجارت و عمدتا تجارت منابع طبیعی و خامفروشی هستند. در حالی که بورژوازی ملی میتواند محرک اصلی توسعه صنعتی شود و زمینهساز تجهیز سرمایهها برای سرمایهداری صنعتی باشد که البته این مورد متاسفانه در ایران نصیب ما نشده است.
یعنی در تاریخ اقتصاد سیاسی ایران، از قاجاریه که این بحثها جدیتر مطرح شده تا الان، ما با سیر «تطور بورژوازی کمپرادور» مواجه بودهایم یا «سیکل ناقص بورژوازی ملی»؟
خیلیها معتقدند ما اصلا بورژوازی نداشتهایم. اقتصاد ایران کاملا متاثر از وضعیت توزیع درآمدهای حاصل از فروش منابع طبیعی است. به همین دلیل اگر بورژوازی هم در ایران وجود داشته، به شکل بورژوازی کمپرادور رشد کرده است. ما بورژوازی ملی که منجر به صنعتی شدن شود [نداشتیم] و آن تجربهای که در اروپا رخ داد، در ایران رخ نداده است. علت آن نیز همین درآمدهای ساده و سهلی است که از زد و بند و نزدیکی به قدرت، برای برخی افراد حاصل میشود. به خاطر مناسباتی که در ساخت قدرت و توزیع آن به وجود میآید، این گروه منابع را بین آنهایی که به قدرت نزدیک هستند، توزیع میکنند. در ایران هم به صورت سنتی، یکی از اصلیترین منابع درآمد، منابع درآمد حاصل از واردات و صادرات کالاهای خام است. به صورت سنتی، ما صادرات گوگرد و محصولات کشاورزی مثل تریاک و نظیر آن را در دوران گذشته داشتیم. امروز هم نفت، گاز و محصولات کشاورزی را داریم که این مورد آخر، تولیدی است که عمدتا به آب وابسته است، یعنی این آب رایگان است که تولید و صادر میشود. اگر قرار باشد برای این آب قیمت بگذارند، (که البته در ایران به خاطر محدودیتهای آبی حتما این قیمتگذاری هم گران خواهد بود)، مطمئنا تولید این دست محصولات [کشاورزی] مقرون بهصرفه نخواهد بود، چه برسد به اینکه بخواهد صادر شود.
بحثی که این روزها مطرحشده این است که ما باید با «سرمایهداری ملی» به جنگ «سرمایهداری دولتی» برویم. تجربه دهه 40 و بهخصوص دهه 70 را هم بهعنوان مویدی برای حرف خود میآورند.
این صحبتها مهمل است؛ حتی در دهه 40 هم ما بورژوازی ملی نداشتهایم. اینها همهشان، بخش قابلتوجهی از منابعشان، حاصل توزیع درآمدهای نفتی است. اگرچه یک جهتگیری سیاستی صنعتی در دهه 40 در کشور شکل میگیرد، آن موردی که محرک این صنایعی است که عمدتا هم مونتاژ هستند، درآمدهای حاصل از فروش نفت است. در دهه 40 حجم فروش نفت ما زیاد شد.
مثلا کارخانههایی مثل کبریت توکلی، ارج، صنایع خودروسازی و... ماهیتا به بورژوازی ملی ربطی ندارد؟
بالاخره تلاشهایی شده است، منتها همه اینها بر اساس زمینهها و فرصتهایی بوده است که درآمدهای نفتی آن را امکانپذیر ساخته است. تز این آقایان است که میخواهند بگویند چون در دهه 40 بورژوازی ملی بوده، پس رشد اقتصادی بالا بوده، در حالی که رشد اقتصادی در اینجا کاملا وابسته به درآمدهای نفتی است.
یعنی رشد اقتصادی در دهه 40 ناشی از فروش نفت و منابع گسترده حاصل از آن بوده و ربطی به بورژوازی ملی نداشته است؟
فروش نفت و درآمدهای نفتی است که مشخص میکند این درآمدها عملا چگونه باعث رشد میشوند. بعد از آن باید رشد را در اینجا تعریف کنیم. تعریف رشد اینجا چیست؟ اینها معانی مهمی است. وقتی از «صنعت» صحبت میکنیم، منظورمان از صنعت چیست؟ مثلا فولاد مبارکه و کارخانه ناسیونال و... را صنعت میدانیم؟! به نظر من، اینها اصلا صنعت نیستند. اینها وبال اقتصاد کشور هستند. در همهجای دنیا، صنعت را دولتها ترغیب کردهاند و بدون حضور دولت اصلا امکانپذیر نیست. این حرف، حرف مهملی است. هیچجای دنیا اینطور نیست، شما یک مدل نشان بدهید که بخش خصوصی این کار را کرده باشد. حتی در آمریکا، آنهایی که راهآهن کشیدهاند، چند کیلومتر اطراف زمینهای خطآهن را به کسانی که این سرمایهگذاریها را داشتند، واگذار کردند. و اینها منشأ درآمدهای خیلی کلان و رانتهای بسیار کلان و انحصاری برای گروههای خاص شد. هیچ کجای دنیا نیست که دولت کنار نشسته باشد و این بازار و عرضه و تقاضا این فعالیت را انجام داده باشد. این حرف، حرف بسیار بسیار مهمل و خامی است و نشاندهنده این است که نه تاریخ اقتصادی میدانند چه هست و نه تئوریهای اقتصادی را میشناسند، فقط یکسری موارد خیلی کلی را مطرح میکنند. ما الان هم صنعت نداریم، در آن زمان هم صنعت نداشتیم. کارخانه ارج یا کبریت توکلی که صنعت نمیشود عزیز من! درست است مرحوم توکلی که چندی پیش هم از دنیا رفت، از سر تعلق خاطر و عشق به مملکت این کار را کرد. اتفاقا صنعتگران بخش خصوصی واقعی در کشور له شدهاند. اینها کسانی هستند که پیش از انقلاب، فعالیت خودشان را شروع کردهاند، منتها اتفاقا اینها به اسم بازار و بازاری کردن اقتصاد و واگذاریها و... [دارند از بین میروند]. بحث ما این است مادامی که نهادهای لازم در کشور کار نکنند، این حرف مهملی است که فکر کنید فقط عرضه و تقاضا میتوانست این زمینهها را فراهم کند. اگر ساختار تولید صنعتی ایران را واکاوی کنیم، مشخص میشود که اصلا ما صنعت داشتهایم یا نداشتهایم. با ارج یک کشور صنعتی نمیشود عزیز من! درست است که اینها یکسری کالاهای مصرفی بوده است و یک عده سرمایهگذار بخش خصوصی هم آمدند و روی اینها سرمایهگذاری کردند ولی بدون حمایتهای دولتها اصلا امکان نداشته است که اینها بتوانند این سرمایهگذاریها را انجام بدهند.
در مورد دهه 70 چطور؟
در مورد دهه 70 که کاملا حرف بیربطی زده میشود. اتفاقی که در دهه 70 میافتد، رانت بسیار بزرگی است که توزیع میشود. در سال 72 بحث خصوصیسازیها مطرح میشود که واگذاری داراییهای دولت به دوستان، رفقا و افراد درون قدرت است.
یعنی همان بورژوازی کمپرادور؟
بله، همان بورژوازی کمپرادور. بعد هم خیلی از اینها کارخانهها و واحدها را گرفتند و بعد از مدتی یا این واحدها تعطیل شدند یا آنها را فروختند و سرمایههایشان را برداشتند و از کشور خارج شدند. خیلی از اینها هم تبدیل شد و تغییر ماهیت پیدا کرد؛ برج ساختند، زمینهای کارخانه نساجیای را که وسط شهر بود، فروختند و کارگرهای آن را بیکار کردند. اسم اینکه خصوصیسازی نبود، غارتی بود که صورت گرفت و منشأ بدبختیهای کنونی ما از همین دهه 70 شروع میشود. دقیقا این نوع نگاه که بعد از جنگ به اقتصاد کشور حاکم میشود، منشأ مصیبتهای کنونی اقتصاد ایران است. در این دهه سلطه سرمایههای تجاری که از زمان قاجار به این طرف همواره وجود داشته است، تثبیت میشود و رشد میکند. بعد هم آن بخش عمدهای که در طول جنگ سرمایهگذاری شده بود بههمراه منابع بسیاری، با وجود تمام بدبختیها و گرفتاریها تجهیز شد اما مثلا ذوبآهن، فولاد مبارکه و... را از بندرعباس به اصفهان آوردند و همینها این شهر را زمینگیر کرد. زایندهرود را نابود کرد و منطقهای را از بین برد. اسم اینها صنعت نیست. بدون سنگآهن رایگان، بدون برق رایگان و بدون گاز رایگانی که به اینها داده میشود [اصلا نمیتوانند روی پای خودشان بایستند]. یا همین پتروشیمیهایی را که ساخته شد به اسم همین خصوصیسازی به دوستان و رفقا منتقل شد و بعد از آن یک ریال سرمایهگذاری در این واحدهای واگذارشده توسط همین بخش به اصطلاح خصوصی صورت نگرفت. بنابراین این صحبت مهملی است. اینها اول باید توضیح بدهند که صنعت چیست؟
به نظر بنده، آن چیزی که اسم آن خودروسازی است واگذار شد و آن چیزی که اسم آن صنایع پتروشیمی است و خیلی از آن هم واگذار شد یا صنایع فولاد یا خصوصیسازیهایی که عملا در قالب واگذاری معادن بزرگ کشور به دوستان، رفقا و افراد درون قدرت انجام گرفت، اسم اینها بخش خصوصی نیست؛ اسم این اقتصاد غارتی است. این آقایان تلاششان این است که وانمود کنند این اتفاقا داشت کار میکرد؛ نخیر! کار نمیکرد. تمام شواهد هم حکایت از این دارد که اینها از ابزارهای قدرت و نظام تصمیمگیری برای حفظ منافع گروههای خاص استفاده کردهاند. این همان موردی است که به آن میگوییم سرمایهداری کمپرادور، یعنی آن چیزی که ما امروز در پتروشیمی و فولاد صادر میکنیم، خامفروشی است. جالب است خیلی از این محصولاتی که صادر میکنیم (که تقریبا بالغ بر 80 درصد آن به کشورهایی مثل ترکیه، چین و اینطور جاهاست) بعدا با ارقام چند برابر تمامشده، همان کالاها را وارد میکنیم، یعنی ما خام صادر میکنیم و نیمهساخته و ساختهشده وارد میکنیم. این همان موردی است که اقتصاد باید به آن جواب میداد اما نتوانسته است جواب بدهد. بنابراین مساله این است که بدانیم منظور ما از صنعت چیست؟ صحبتهای اینها حرفهای بسیار خامی است.
بحث دیگری که در رابطه با آسیبشناسی خصوصیسازی از طرف این گروه مطرح میشود این است که قبل از آنکه خصوصیسازی بخواهد انجام شود، اول باید روال آزادسازی قیمتها و بهطور کلی آزادسازی اتفاق بیفتد، بعد از آن خصوصیسازی شود؟
خیر، اول باید نهادسازی شود. اصلا این امکان ندارد. اتفاقی که میافتد همین است که شده، یعنی فقط یک فساد بسیار گسترده شکل میگیرد، چون کسانی که دستشان به قدرت نزدیک است، منابع را دریافت میکنند، بنابراین اول باید نهادسازی شود. این غارتی که صورت گرفته، روی مناسبات فاسد صورت گرفته است. فرض اصلی کار کردن بازار، وجود یک نظام قضایی کارآمد است. اگر دستگاه قضایی کار نکند، هر لحظه ممکن است فساد دیگری شکل گیرد و بعد خود آن دوباره زمینهای برای فساد بعدی شود.
نقش اتاق بازرگانی در آزادسازی قبل از خصوصیسازی چیست؟
تمام اینهایی که این چند وقت دستگیر شدهاند، همه عضو اتاق بازرگانی هستند. این صحبتها همه مهمل است. آزادسازی یعنی چه؟!
این منافع برای اقشاری مثل اتاق بازرگانی و بهاصطلاح سرمایهداران کمپرادور اتفاق میافتد دیگر؟
بله، همینطور است. اینها کسانی هستند که در نظام تصمیمگیری حضور دارند.
سرمایهداری صنعتی آنجا شکل میگیرد که یک دستگاه قضایی وجود دارد که نظارت بسیار قدرتمندی بر تخصیص منابع و فرصتهای عمومی انجام میدهد. نمیشود چون شما در قدرت هستید، این معدن یا این فرصت تاسیس بانک را به نام خودتان بگیرید و بعد با همان بانک بروید از بانک دیگر وام بگیرید و یک بانک تاسیس کنید! اینها قوانینی است که در برنامه سوم تصویب شده است. در سال 1378 مصوب شده است که بانکهای خصوصی اجازه فعالیت دارند. همین آقایانی که مدعی هستند برنامه سوم را نوشتهاند، همینها زمینهها را برای چپاول فراهم کردهاند. در بحث تجهیز بانکهای خصوصی میگوید برای ایجاد رقابت با بانکهای دولتی، به بانکهای خصوصی اجازه تاسیس داده میشود. سال بعد به این بانکها میگوید شما میتوانید دو تا سه درصد بهره بیشتر بدهید. مبنای رقابت چه شد؟ رقابت یعنی چه؟ یعنی اینکه همه از فرصتهای برابر برخوردار باشند. اما شما اولا به بانکهای خصوصی اجازه میدهید بیایند از بانکهای دولتی وام بگیرند و بانک خصوصی تاسیس کنند و بعد دو تا سه درصد بهره بیشتر بدهند. کلی فرصتهای دیگر هم در اختیار این بانکها قرار گرفت و همه اینها مصوبات برنامه سوم است، یعنی همان دهه 70 که اینها را تصویب کردهاند.
برنامهای که آقای مسعود نیلی بستهاند؟
بله، موارد متعددی از این جهت وجود دارد. شما قبل از اینکه بخواهید وارد این حوزهها شوید، دولت باید چارچوبهای توزیعی را به نحوی تنظیم کند که نظام پاداشدهی به سمت تولید برود. دوم اینکه محور اصلی هم باز تولید صنعتی باشد. در اقتصاد و ساختاری که شما درآمدها و سودهای بزرگی در بخش تجارت و واردات و سوداگری در زمین و مسکن حاصل میکنید، اصلا صنعت شکل نمیگیرد. هزینههای صنعتی بسیار بالا و سود آن هم بسیار پایین است. شما اگر بخواهید یک کارخانه تاسیس کنید، اگر همه موارد آن آماده باشد، پنج سال طول میکشد که به محصول، فروش و سوددهی برسید. در حالی که میتوانید چهار بار در سال خودرو وارد کنید و بفروشید. بنابراین نظام بانکی در خدمت این فعالیت سوداگری قرار میگیرد نه در خدمت یک فعالیت بلندمدت ثمربخش که اشتغال پایدار هم ایجاد و آینده اقتصاد کشور را تضمین میکند و ارزش افزوده به وجود میآورد، منتها پرهزینه است. هزینه آن را چه کسی باید تامین کند؟ باید از این فعالیتهای دلالی، سفتهبازی و سوداگری مالیات بگیرند و به صنعت یارانه بدهند. در همه جای دنیای صنعتی سرمایهداری در حال حاضر این اتفاق میافتد. آقایان یا این موارد را نمیدانند یا میخواهند تجاهل کنند. علت آن هم این است که اینها حافظ منافع هستند، اینجا مساله منافع است. آقایان در خدمت منافع گروههای قدرت- ثروت هستند و نه در خدمت منافع ملی. از خودشان یکسری فرضیهسازی درست میکنند که مبنای واقعی ندارد و در هیچ کجای دنیا هم تحقق عملی و علمی نداشته است.
ما نیازمند اصلاحات ساختاری در اقتصاد ایران هستیم. به نحوی که نظام بانکی، آنجایی که باید منابع خرد را تجهیز کند، این را در خدمت تولید قرار دهد نه اینکه منابع بزرگی را در بخشهای تجاری، ساختوساز مسکن لوکس و ویلاها، واردات کالاهای مصرفی، یا سفتهبازی روی زمین و سوداگری در ارز، سکه و... وارد کند. اینها فعالیتهایی است که باید مالیاتهای کلانی از آنها گرفته شود و این مالیاتها به سمت تولید هدایت شود. مادامی که بازدهی سرمایه تجاری و سوداگرانه خیلی بالاست، اساسا صنعت شکل نمیگیرد. مقصر اصلی آن هم دو نهادند؛ یکی بانکها که تجهیزکننده منابع هستند و دوم نظام مالیاتی است که باید از اینها مالیات بگیرد و آن را بین بخش صنعت توزیع کند. قطعا این امکانپذیر است کمااینکه در کشورهای دیگر هم این کار را کردند و از همین مسیر، آنها هم صنعتی شدند و توسعه یافتند.
اما معتقدید دولت حتما باید دخالت کند؟
قطعا همینطور است. راه دیگری ندارد. دولت نباید کارخانهداری کند، دولت باید روند فرآیندها را تسهیل کند و قوانین و مقررات را بهنحوی تنظیم کند که بهسمت تولید صنعتی حرکت کنیم و تولید معنادار شود. الان اصلا تولید غیرمنطقی است. در همین شرایط کنونی، بنگاههای پتروشیمی هیچ دلیل و انگیزهای برای اینکه بیایند سرمایهگذاری کنند و نوآوری و خلاقیت داشته باشند، ندارند. خیلی راحت میتوانند سودهای بسیار کلانی را با چانهزنی در کریدورهای مجلس و دولت انجام دهند. مثلا یک سِنت قیمت خوراکشان را پایین بیاورند و صدها میلیارد تومان سود به جیبشان بزنند. بنابراین چه انگیزهای وجود دارد که اینها بیایند نوآوری داشته باشند و خلاقیت ایجاد کرده و سختکوشی کنند. چهدلیلی برای این کار وجود دارد؟ وقتی این ساختار امکانی را به آنها میدهد با زد و بند بتوانند فرصتهای بزرگ را خلق کنند.
بعد از دهه 70 و دوران اصلاحات هم یکی از شعارهای اصلی احمدینژاد هم مبارزه با بورژوازی کمپرادور بود. حتی یکی از مشاوران ایشان در یادداشتی تیتر زده بودند: «نبرد تاریخی احمدینژاد با بورژوازی کمپرادور»! لطفا اشارهای هم در این زمینه بفرمایید دولتی که سالها قبل از اینکه این بحث توسط طرفداران بازار آزاد مطرح شود، این شعار را سر داده بود، سرانجامش به کجا رسید و چه اتفاقی در این مقطع در اقتصاد کشور رخ داد؟
بسیاری از بدبختیهای کشور از دوره احمدینژاد شروع شد. در این دوره منابع بسیار بزرگ نفتی حاصل شد و همین بورژوازی کمپرادور این منابع را بین دوستان و رفقا توزیع میکند و نظام بانکی در خدمت همین دسته از فعالیتها قرار میگیرد. بهنحوی که وقتی دولت نهم بر سر کار آمد، کل دیون معوقه بانکهای کشور 12 هزار میلیارد تومان بود، اما وقتی که رفت، کف این رقم به 160 هزار میلیارد تومان رسید و تا 260 هزار میلیارد تومان این رقم تخمین زده شده است. یعنی منابع بانکی را عملا به دوستان و رفقا دادند، بدون اینکه زمینههای بازگشت پول با گرفتن وثیقههای کافی از این افراد فراهم شده باشد. بنابراین خود اینها شروع به دلالی و سوداگری کردند. در پایان دولت خاتمی، کل واردات در ایران 16 میلیارد دلار بود که همانموقع هم کلی اعتراض نسبت به اینکه چرا در دوره کوتاهی اینقدر رشد واردات زیاد شد، مطرح بود. اما احمدینژاد این رقم را در سال 90، به 90 میلیارد دلار رساند و کشور را با واردات کالاهای مصرفی کاملا وابسته کرد. بهنظر من یکی از دلایل شکلگیری مفهوم اقتصاد مقاومتی همین است، چون کشور در این دوره در مقابل شوکهای خارجی بهشدت آسیبپذیر شد. اقتصاد کشور کاملا به درآمدهای نفتی که منشأ و منبع اصلی درآمدهای کشور بود، وابسته شد. اینکه آنها چه گفتند و چه شعاری دادند مهم نیست، مهم این است که چه اقداماتی انجام دادند. سهم قابل ملاحظهای از بحران کنونی، مربوط به دوره احمدینژاد است.
زمینههای این فسادها هم در دهه 70 و با شکلگیری همین بانکهای خصوصی در کشور بهوجود آمد. بعد از آن هم قوانین و مقرراتی تصویب شد که امکانات کسب رانت را برای همین بانکهای خصوصی فراهم کرد. منابع بسیار بزرگی که در اثر فساد کارکردهای بانکهای بهاصطلاح خصوصی حاصل شده بود و عملا از سپردههای مردم گم شد، (که این رقم بین 500 تا 600 هزار میلیارد تومان است) باعث شد دولت فخیمه کنونی هم از دیماه 1396 بسته نجات بانکهای فاسد را به همراه ترمیم بدهی 500 هزار میلیارد تومانی دولت از طریق سه اقدام انجام دهد؛ یکی افزایش قیمت ارز بود که از این طریق جیب مردم خالی شد. دوم فروش اقلام متفاوتی از جمله 70 تا 76 تن شمش طلا است که بهصورت سکه عرضه شد و سکه را هم از 1.5 میلیون تومان به پنج میلیون تومان رساندند که مابهالتفاوت آن به جیب بانکها و دولت و بانکمرکزی رفت. بخش دیگر هم از طریق وامدهی بانک مرکزی به بانکها با نرخ بهره 16 درصد صورت گرفت که بانکها هم همین منابع را با سی و چند درصد بهره وام میدادند و به این طریق سود کلانی از این راه وارد جیب بانکهای فاسدی شد که منشأ گرفتاریهای کنونی هستند و همه اینها هم به اسم اقتصاد بازار آزاد انجام شد.
فرهیختگان