بسیاری از هواداران اقتصاد "متعارف" از مقررات ضدتراست و "بهبود رقابت" دفاع می کند، در حالیکه اقتصاددانان "لیبرال" اتریشی چنین نیستند، علت هم اختلاف دیدگاه درباره "رقابت" است.
اقتصاد "متعارف" رقابت را در قالب فرض های مدل رقابت کامل می فهمد ( حالتی آرمانی و اغلب دست نیافتنی و حتی به فرض تحقق نامطلوب!) از این رو از قوانین ضدتراست و انحصار حمایت می کند تا واقعیت بیشتر و بیشتر به پیش فرض های مدل رقابت کامل مورد علاقه آنها نزدیک شود، ولی در نگاه اتریشی ها بازار و رقابت یک حالت مشخص (رقابت کامل) نیست که باید به آن نزدیک شد، بلکه یک فرایند مستمر برای کشف و فهم واقعیت های اقتصادی است. بازار و رقابت به عاملان اقتصادی کمک می کنند تا اطلاعاتی تازه خلق کنند. مسئله این نیست که قیمت (نوعی داده تاریخی) را مقدس تلقی کنیم و فکر کنیم همه چیزی است که انسان ها برای کنش اقتصادی به آن نیاز دارند، بلکه قیمت ها این امکان را فراهم می کنند که بتوان از دانش ذهنی دیگران هم بهره برد.
قیمت های بازار هیچگاه به خودی خود دانش مورد نیاز عامل را منتقل نمی کنند، بلکه عاملان اقتصادی و کارآفرینان برای دستیابی به اهدافشان باید چنین دانشی را کشف و خلق کنند. از این روست که اتریشی ها حتی قانون های ضدتراست را هم بر نمی تابند و مخالف دخالت دولت در فرایند پویای بازار اند. ورود منطق سیاسی دولت برای کنترل بازار در نهایت انگیزه تولید ثروت و رشد بهبود استانداردهای زندگی را کند می کند و از بین می برد. دفاع از رقابت واقعی یک جزء لاینفک دارد: دفاع از حقوق مالکیت.
هواداران مداخله دولت هنوز آن هیولایی که از آن دفاع می کنند و "سیاست" را نشناخته اند، دولت آن فرانکشتینی است که علیه "سازنده" خود هم طغیان می کند، بیش از تجویز مداخله باید کمی هم از علم سیاست خواند، شاید آثار نیکولو ماکیاولی به عنوان یک متن جدی در فلسفه سیاسی شروع خوبی باشد، والله اعلم.
کانال راهبرد