خامفروشی گسترده و وفور مشاغل مونتاژی با ارزش پایین سبب شده است که تولید نتواند نقش چندانی در توسعه کشور بازی کند. گذشته از این، طرحهای عمرانی کشور به جای آنکه بر زیرساختهای اساسی تولید متمرکز باشد، به سدسازی و ساختمانسازی محدود شده است؛ پروژههایی که البته تمامنشدنی هم به نظر میرسند.
بحران برنامهریزی
معضلات و کاستیهای مدیریتی در برنامهریزی و تدوین راهبرد سبب شده که ما با صنایعی مواجه شویم که بسیاری از آنها در جهان جایگاه باارزشی ندارند و نمیتوانند بقای کشور را تضمین کنند یا نقشی در توسعه کشور داشته باشند و نتیجه این ناکارآمدی در برنامهریزی آن شده که کشور امروز گرفتار مسائل متعدد محیطزیستی، فرونشست زمین، خروج سرمایه، مهاجرت نیروی انسانی، بحران شبکه بانکی و صندوقهای بازنشستگی و... شده است.
بر اثر بیبرنامگی، صنایع تکراری و مشابه هم از طرف بسیاری از دولتها در این یک سده ایجاد شده که به لحاظ سطح تکنولوژی در سطوح پایین طبقهبندی فناوری جهانی قرار گرفته است. اگر اقدامات دولتها در چند دوره محدود نبود، به گمانم امروز ما در موقعیت بسیار مشکلتری نسبت به آنچه درحالحاضر هستیم، قرار داشتیم. طبق تجربهام در مطالعات انجامشده، بسیاری از دولتها اهمیت و توجهی به تولید و بهویژه به صنعت ندارند. چهبسا اگر اغراقآمیز نباشد، اول پشت به تولید هستند و دوم ضد تولید عمل میکنند.
ازجمله بهعنوان یکی از صدها نمونه، همین قطع برق صنایع در تابستان و قطع گاز در زمستان، گویای بیتوجهی دولتها و تصمیمگیران به بخشهای تولیدی و صنعتی کشور است. باید گفت ما این روزها شاهد گلایهها و شکوههای زیادی از سوی برخی صاحبان صنایع در کشور هستیم؛ اما برخی گفتهها و گلایهها از سوی صاحبان صنایع نیز، پایه و اساس درستی ندارند. برای نمونه پتروشیمیها همواره به شرایط خود معترض هستند؛ اما اگر به صورتهای مالی حسابرسیشده منتشرشده در بورس آنها نگاهی بیندازید، مشاهده خواهید کرد که این صنایع در عین خامفروشی و زدن چوب حراج به سرمایهها و ثروت این کشور که متعلق به تمام مردم این سرزمین، ازجمله آیندگان است، چه سودهای کلانی میکنند و ما با نوعی عدالت رنگباخته روبهرو هستیم و این منابع و سود آن را در اختیار گروه اندکی قرار دادهایم.
ارزش هر تن واردات محصولات پتروشیمی 6 برابر صادرات
گاهی شرمگین میشوم که منطبق بر چه برنامه متقنی و چگونه چنین صنایعی در کشور ما پا گرفته است؟ از سوی دیگر اگر به آمارهای رسمی منتشرشده توجه کنیم، حقایق دردناکی در برابر ما قرار میگیرد.
برای مثال در کشور چندین و چند شرکت مثلا در متانولسازی یا اتیلن یا پروپیلن و مثالهای مشابه وجود دارد؛ ولی همه طبق گفتههای رسمی مدیران ارشد شرکت ملی صنایع پتروشیمی، بسیاری از آنها خامفروش هستند.
آمارهای رسمی منتشرشده بانک مرکزی نیز نشان از حقیقت همین گفته دارد. آمار صادرات و واردات بانک مرکزی بر حسب طبقهبندی بینالمللی کالا نشان میدهد که ارزش متوسط هر تن صادرات محصولات شیمیایی (که شامل محصولات پتروشیمیایی هم هست) در سالهای 1385 تا 1398 حدود 574 دلار بوده؛ درحالیکه بر حسب همین طبقهبندی، ارزش وارداتی هر تن این مواد با میانگین قیمت حدود سههزارو 400 دلار صورت میگیرد. به عبارت دیگر هر تن واردات محصولات شیمیایی به کشور حدود ششبرابر گرانتر از صادرات ما است.
همین وضعیت را در محصولات فولادی شاهدیم، به نحوی که بر حسب طبقهبندی بینالمللی کالا در آمارهای بانک مرکزی مشاهده میشود که در سالهای 1398-1385، متوسط ارزش صادرات هر تن محصولات آهن و فولاد حدود هشتهزارو 532 دلار بوده؛ درحالیکه در همین بازه زمانی ارزش هر تن واردات همین محصولات 11هزارو 752 دلار بوده است. تأسفآور است که طبق آمارهای منتشرشده بانک مرکزی در سالهای 1398-1384 اولا بیش از 233 میلیون تن کلوخههای کانی فلزی صادر کردهایم که بهطور متوسط ارزش هر تن 61 دلار بوده است.
باید گفت با این رویه تولیدی که ما در پیش گرفتهایم، در حقیقت ما کارگر برخی کشورها شدهایم که آب، برق و سایر منابع را با هزینه بسیار پایین به نابودی میکشانیم تا یک محصول با ارزش افزوده کمتر و فناوری پایین برای صادرات تولید کنیم و به آن هم میبالیم و فخر میفروشیم. البته این ماجرا محدود به پتروشیمیها نیست و درباره فولاد، محصولات معدنی، محصولات کانی غیرفلزی مانند سیمان، تولید مرغ گوشتی، تولید بهاصطلاح خودرو، تولید بهاصطلاح تلویزیون، تولید بهاصطلاح موتورسیکلت، تأسیس دهها شرکت هواپیمایی و صدها مورد دیگر هم صدق میکند. من بهعنوان یک پژوهشگر توسعه شرمگین هستم که حقوق وصولشده کل معادن کشور در طول 17 سال (1401-1385) مجموعا برابر با 68 هزار میلیارد تومان شده است. این در حالی است که سود خالص پس از کسر مالیات تنها یک شرکت خامفروش در همین فعالیت، در سال 1400 برابر با 50 هزار میلیارد تومان بوده است.
زیرساخت گران، تولید ارزان!
این روزها شاهدیم که این صنایع از افزایش هزینه انرژی شاکی و گلایهمند هستند. فرض بگیریم که انرژی این صنایع هم تأمین شد، حال چه اتفاقی میافتد؟ آیا ما میخواهیم خانه خرابکن خود و دنیا آبادکن دیگران شویم؟! چندی قبل اینهمه برای پیوستن به پیمان شانگهای تبلیغ شد؛ اما نگفتند ما چه داریم که به این کشورها صادر کنیم، جز اینکه مواد خام مورد نیازشان را از منابع خودمان تأمین کنیم؟ اینها همه از بیبرنامگی است. این مسیری که ما میرویم، مسیر توسعه نیست، مسیر زدن چوب حراج به منابع خدادادی و ثروتهای بیننسلیمان است که به ثمن بخس میفروشیم.
در برخی زمینهها ما دچار مشکل ناتوانی در برنامهریزی هستیم. مثلا وفق دادههای وزارت صمت در پایان سال 1400 ما دارای 183 واحد با شخصیت حقوقی و حقیقی دارای پروانه بهرهبرداری تولید میلگرد آهنی و فولادی بودهایم و درعینحال 73 مجوز در دست اجرا هم صادر شده است. یقینا با این روش در دنیا هیچ حرفی برای گفتن نداریم و فقط ارز و برق و مواد خام کشور را مصرف و طبیعت را نابود میکنیم.
پژوهشی را روی واحدهای فولادی انجام داده بودم که نشان میداد در بازه زمانی 1375 تا 1397 حدود 19 میلیارد دلار شمش فولاد برای واحدهای نوردکار واردات کردیم. واقعا دولتها و مجالس ما چه کار کردند؟ این نوع تولید چه فایدهای برای ما دارد؟ این دو نهاد چه توجیهی در کشورمان دارند؟ ما فقط آب و برق و تمام انرژیشان را با قیمتهای ارزان تأمین کنیم تا برایمان کالای نهچندان باارزش تولید کنند! وفق آمارهای مرکز آمار ایران در سال 1399، ارزش سوخت مصرفی کارگاههای صنعتی دارای 10 نفر کارکن و بیشتر در بخش تولید فلزات پایه بیش از 36 درصد، تولید مواد شیمیایی و فراوردههای شیمیایی بیش از 25 درصد و همچنین برای تولید سایر فراوردههای معدنی غیرفلزی بیش از 15 درصد بوده است؛ یعنی بهتنهایی 76 درصد انرژی بخش صنعتی را تنها این سه بخش مصرف کردهاند. منطبق بر همین آمار، ارزش برق مصرفشده این سه بخش بهتنهایی 76 درصد مصرف کل صنایع نیز بوده است. باز هم منطبق بر همین دادههای رسمی، ارزش آب مصرفشده همین سه بخش بیش از 74 درصد کل صنایع است. بههمیندلیل هم بسیاری از کشورهای دیگر دندان طمعِ کندن از منابع کشور ما را دارند. همه میخواهند با ما پیمان تجاری ببندند و دولتهای ما هم مشتاق بستن قراردادهای تجارت ترجیحی با دیگر کشورها هستند، برای اینکه از ما مواد خام بگیرند و کالاهای با ارزش افزوده و با فناوری بالای خود را به ما بفروشند. ما بازار مصرف کالاهای تولیدی آنها و تأمینکننده مواد اولیهشان شدهایم.
اتلاف برق ایران در شبکه توزیع 2 برابر عربستان
یکی دیگر از مواردی که در کشور رها شده و به آن بههیچعنوان توجهی نمیشود، بحث اتلاف در انتقال و توزیع برق است. تا این را میگوییم، پاسخ آقایان این است که استهلاک همه جا وجود دارد! با استفاده از آمارهای ترازنامه انرژی وزارت نیرو در سالهای مختلف، مشاهده میشود که تلفات انتقال و توزیع برق کشور بالای 12 یا 13 درصد است؛ درحالیکه این عدد مثلا در عربستان شش درصد است و در برخی دیگر از کشورها مثل کره جنوبی چهار درصد است».
سهم ما در سال 2021 از تجارت جهانی تنها 21صدم درصد بوده است که عموما هم از محل صادرات محصولات صنایع وابسته به منابع طبیعی و خامفروشی این کشور به دست آمده است. از همین رو است که کشورهای پیشرفته از منظر تجارت دیگر اهمیتی برای ما قائل نیستند و رفتار اخیر برخی از کشورهایی که تصور میشود متحد ما هستند، از این زاویه باید بررسی شود.
خوب است از خود بپرسیم که با این سهم از تجارت جهانی که عمدتا از محل منابع خام است در همان حال با تعدد واحدهای مشابه و ارزشافزوده پایین برخی مدیران کجای دنیا میخواهیم خودی نشان دهیم؟ آن هم با بنگاههای تکراری که گاه بازار خرابکن همدیگر در بازارهای جهانی هستند.
اتکای بیرویه صنایع به منابع طبیعی
همچنین باید تأکید کرد که ادعای بسیاری از این نوع صنایع مبتنی بر منابع طبیعی کشور که میگویند در اشتغال و تولید نقش پررنگ دارند، نادرست است. تولید ناخالص داخلی و ارزشافزوده ما در مقایسه با کشورهای رهاشده از توسعهنیافتگی همچون تایوان، کره جنوبی، چین و... کیفیتی ندارد. همه شعار اشتغال میدهند اما اشتغالمان هم مانند ارزشافزوده کمکیفیت است.
اشتغال ما امروز بهسوی کارهای نامولد رفته است؛ چراکه بیبرنامگی در تمام امور کشور موج میزند. البته دولت و مجلس اسما میگویند برنامه نوشتهاند اما فقط مواردی از آمال و آرزوهایشان را روی کاغذ میآورند و بعد هم فراموشش میکنند، چون در این یک سده بهجز دورههایی محدود، نه برخی از مجالسمان کار درست و اصولی بر مبنای یک برنامه و راهبرد بلندمدت انجام دادهاند و نه بخشی از دولتهایمان.
برای خرید محبوبیت، در فضای گفتمان یکطرفه در رسانهها اعلام میکنند، برق پاساژ و منازل را قطع نمیکنند و سراغ برق صنایع میروند. بعد هم درحالیکه یک فرد مستقل در مقابلشان برای استدلال وجود ندارد، میگویند 580 هزار واحد صنعتی را تأمین برق کردیم اما نمیگویند این واحدهای عموما صنفی که فیدرهای مستقل برق برای قطعکردن ندارند چند درصد ارزشافزوده کشور را تولید میکنند، یا میگویند نصف روز از ساعت 11 تا 23 برق واحدهای صنعتی در شهرکها را قطع میکنند و مطلب را ساده نشان میدهند اما نمیگویند که این یعنی دو شیفت تعطیلی یک کارخانه و متأسفانه وزیر متولی صنعت هم با سکوت این مطلب را برگزار میکند.
از طرف دیگر با سادهسازی اعلام میکنند که یک روز در هفته را تعطیل میکنند، ولی دولت در وزارتخانههای خود هماهنگ نمیکند که بهجای تعطیلی روز جمعه، هر واحدی تعطیلیاش همان روزی باشد که برق ندارد تا دردسر و هزینه تحمیلی بنگاه تولیدی کمتر باشد. به گمانم وزارت نیرو به دادههای مقایسهای با سایر کشورها که در ترازنامه انرژی خودش منتشر میکند هم اعتقادی ندارد، چون این دادهها نشان میدهند که کشورهای توسعهیافته، چگونه به تولید و صنعت خود اهمیت میدهند و در پی کاهش هزینههای آن هستند اما به صنعت در کشور ما به علت ناکارآمدی تصمیمگیران هزینههای زیادی تحمیل میشود. به عبارت دیگر صنعت در کشور ما به حیاط خلوت تصمیمگیران تبدیل شده که هر جا به علت ناکارآمدی و یا عدم برنامهریزی، دولتها در هر بخشی با کمبود مواجه شدند، از این بخش مایه بگذارند و کمبودها و ناکارآمدیها را جبران کنند.
از این گذشته در ایران ما با گویشهای عجیبی روبهرو هستیم. مثلا در اینجا وزیر صمت ما میگوید شرکتها بروند و نیروگاه تأسیس کنند. این موضوع بسیار قابلتأمل است. پس وظیفه دولت چیست؟ دولت باید نیروگاه بزند و برقش را برساند که هزینه عوامل تولید را کم کند. دولتها باید حافظ و نگهبان تولید، توسعه و ملزومات آن باشند اما متأسفانه ما در این کشور حافظی برای تولید و توسعه نمیبینیم. مثالها هم فراوان است. مثلا اخیرا بنگاههای صنعتی مواجه شدهاند با عطف بماسبق شدن قوانین و مبتنی بر یک مصوبه هیئت دولت در سال 1399، میگویند شرکتهایی که مصرف برقشان فلانقدر است، باید برای تأمین انرژی، سراغ بورس انرژی بروند. خیلی عجیب است و حداقل نمونهای در دیگر کشورهای توسعهیافته ندیدهام یا از طرف دیگر برای رفع ناترازی گاز میگویند، بروید مخزن بزنید، گاز را مایع کنید و نگه دارید؛ مثل این است که هر کارخانهای یک بمب داشته باشد.
ادغام صنایع
اما با این واحدهای صنعتی و نبود برنامه در دولت و مجلس چه باید کرد؟ در قدم اول باید بین واحدها، واحدهای با ارزشافزوده بالاتر را شناسایی و انتخاب کنیم. مثلا در زیربخش فولاد همانطورکه گفتم ما بیش از 180 میلگردساز دارای پروانه بهرهبرداری داریم. یا اگر اشتباه نکنم 89 واحد تولید سیمان داریم؛ که اکثر آنها به تولید سیمان خاکستری پرتلند مشغولاند و نه سیمانهای موردنیاز کارهای مهندسی کشور.
منابع کشور از آب تا خاک و برق هم برای اینها از دست میرود. این را مقایسه کنید با کره جنوبی که تنها 10 شرکت دارد اما بیشتر و باکیفیتتر از ما تولید میکنند. برای مثال، شاخصهای اقتصادی و مالی شرکتهای پتروشیمیمان را تنها با یک شرکت کرهای به نام SK مقایسه کردم، نتیجه تأسفبار بود. راه چاره ما اقتصاد مقیاس است و برای آن لازم است که شرکتها را در هم ادغام کرد.
در ایران به ازای هر بشکه نفتی که استخراج میشود، معادل 33 درصد هدررفت آب رخ میدهد. همچنین پتروشیمیمان آببر است و بر اساس گزارش سال 1399 مرکز آمار ایران مشاهده میشود که بیش از 42 درصد آب مصرفی صنایع کشور را این بخش مصرف کرده است و در مصاحبهای که مدیر یک شرکت برای احداث واحد پتروشیمی در کهگیلویه و بویراحمد تا جایی که به خاطر دارم اعلام کرده بود، به ازای تولید هر کیلو اتیلن، 15 لیتر آب مصرف میشود یا هر کیلو فولاد تولیدی، هشت لیتر آب مصرف میکند، پس بیدلیل نیست که کشور با کمآبی روبهرو شده است.
حذف مجوزهای بیهوده
زمانی وزیر صمت، آقای شریعتمداری در جراید روزهای 10 و 11 مهرماه 1396 اعلام کرد «١١٠ میلیون تن مجوز راکد و ۶۵ میلیون تن مجوز با سرنوشت نامعلوم در زنجیره فولاد وجود دارد».
او در ادامه گفت: «تمام مسئولان نظام با یک برادر سرمایهگذار پشت در اتاق معاون معدنی نشستهاند تا مجوز فولاد بگیرند».
مجوزهای بیهوده و حسابنشده در همه رشتهها بلای جان کشور شده است که عنصر اصلی بسیاری از آنها رانتهایی است که در این نوع صنایع خامفروش و نابودکننده محیط زیست و ثروتهای ما توزیع میشود. آخرین آن هم همین پتروشیمی میانکاله است که بازهم در زمینه تقویت بیشتر خامفروشی به قیمت نابودی طبیعت کشور در جریان است.
انحصار پروژههای عمرانی به سدسازی و ساختمانسازی
همچنین باید تأکید کرد که با ازدستدادن فرصتهای طلایی در 114 سال گذشته، از کشف اولین چاه نفت که قدرتی اثرگذار برای ایران بود و هدر رفت، این دولتها و مجالس در طول یک سده گذشته عموما -به جز چند دوره محدود که در آن دورهها انصافا ابزارها و توانمندیهای جهش و توسعه در این کشور بنا نهاده شد و استقرار یافت که همچنان با توجه به ذخیره داناییای که آنها بنا نهادند، در صورت بروز فرصت، میتوان امید به جبران عقبماندگیها داشت- هیچ راهی بهجز فروش نفت، گاز و مواد معدنی حاصل از منابع طبیعی خدادادی کشور و توانایی کنترل و برنامهریزی صحیح علمی را گویا ندارند و دائما مشغول ساختمانسازی، سدسازی، راهسازی و امور مشابه تحت نام اهمیت زیرساختها هستند که تمامشدنی هم نیستند یا اینکه ایجاد واحدهای مونتاژکاران و کارخانجات مشابه را معادل توسعه و پیشرفت میدانند. اگر با همین روند پیش برویم باید گفت، وضعیت همین گونه که هستیم باقی خواهد ماند و علاوه بر آن با تخصیص نامناسب منابع، شاهد نابودی ابعاد مختلف زیست جمعی از جمله محیط زیست خواهیم بود.
درجازدن اشتغال با مونتاژ و خامفروشی
متأسفانه یکی دیگر از مواردی که صاحبان مشاغل وابسته به خامفروشی یا مونتاژکاران به کار میبرند و بر آن جهت ادامه فعالیتهای خود تأکید میکنند، واژه اشتغال است.
شاهد این هستیم که این افراد واژه ایجاد اشتغال را بهعنوان تبلیغ مبارها به کار میبرند و کمیتها را برای خرید محبوبیت در این میان بهخوبی به کار میگیرند و تبلیغ میکنند که این تعداد اشتغال داریم اما نمیگویند صفر تا صد این اشتغالها به ارز و ارزبری وابسته است و این اشتغال هیچ ارزشی ندارد.
اینها واقعیتهای تلخی است که نه وزرا درباره آن با رؤسای جمهور حرف میزنند و نه رؤسای جمهور خواهان آن میشوند که نخبگان مستقل در جلسات ایشان حضور داشته و سستبودن این استدلالها را به چالش بکشند.
سال گذشته در مراسمی ریاست محترم جمهور شرکت داشتند و وزرا چندده پروژه را به عنوان طرح پیشران استارت میزنند ولی هیچکس از نخبگان مستقل نبود که به رئیسجمهور محترم حداقل بگوید که اینها پیشران نیست. اگر این بخشهایی که معرفی کردهاند، پیشران هستند، چرا در این یک سده گذشته که شاهد سرمایهگذاری در دهها طرح مشابه آنها بودهایم، توسعه حاصل نشده است؟ جز این است که از موبایل تا کولرگازیمان تا صنایع فولاد و نخ فرشمان صدها محصول فناورانه دیگر که هر روز استفاده کرده و ضروری هم هستند، همه وارداتی و ارزبر هستند؟». درنهایت باید گفت باوجود برنامههای غیرعلمی و بیثمری که برای توسعه کشور تهیه و تدوین شده و همچنان میشود، من کشور را در صورت بهکارگیری نخبگان منتخب نخبگان، دارای توانایی فائقآمدن بر تمامی مشکلات، در مدت نسبتا قابلقبولی میدانم. زیرا بر اثر فداکاری کارشناسان شرافتمند رده میانی بسیاری از دولتها، امکانات سختافزاری مورد نیاز و همچنین ذخیره دانایی داخل و خارج جوانان اندیشمند ایرانی شرایطی فراهم است که با اتکا به آنها میتوان تغییرات بسیار مثبتی را پدید آورد. صنعت، اقتصاد و شرایط اجتماعی کشورمان دچار مشکلاتی است و این مشکلات از همان سطح و نهادهایی که باعث بهوجودآمدن آنها شده است، قابل حل نیست. باید به سطح بالاتری رفت.
منبع: شرق