×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 93
چهارشنبه, 15 خرداد 1398 10:04

محمد طبیبیان: سطح نازل گفتمان اقتصاد

نوشته شده توسط

يك استاد قديمى از نسل پيش از من كه ده ها سال است در خارج زندگى مى كند، براى ديدار فاميلى به ايران آمده بود. با تعجب اين جمع بندى را مطرح كرد كه بسيارى نشريات كشور مطالب اقتصادى بى سر و ته وحتى خلاف منطق معمول مى نويسند چه رسد به منطق اقتصاد. چند نشريه اى هم كه مطالب معقول مى نويسند مطالب آنان از سطح دو سه فصل اول كتاب هاى اقتصاد بيشتر نيست. چرا حقيقتاً سطح گفتمان اقتصادى در اين مقياس پايين است؟ براى آن بزرگوار استاد، يافتن پاسخ به اين معما مشكل بود.
يادم افتاد به يك خاطره از تجربه شخصى. سال ها پيش زمانى مسئوليت يك نهاد آموزش عالى را به عهده داشتم. در محيط كار تلفن همراه را خاموش مى كردم تا بر امور كارى متمركز باشم. زمانى كه براى شركت در جلسه يا كار ديگرى از محل كار خارج مى شدم گوشى را روشن مى كردم، براى اين كه اگر ضرورتى بود از محل كار تماس بگيرند. محل كار ما راننده اى داشت بسيار محترم مرد ميان سال و با شخصيت و صميميتى كه مورد علاقه همه بود. در اين رفت و آمد ها زحمت رفت و آمد من با او بود. در همين فواصل هم بود كه دوستان روزنامه نگار از روزنامه هاى مختلف زنگ مى زدند و براى تهيه مطلب پرسش هايى را مطرح مى كردند. پرسش ها آنقدر تكرارى و جواب ها هم طبعاً تكرارى بود كه راننده هم ديگر جواب ها را مى دانست. برخى مواقع بعد از اتمام صحبت تلفنى من بر حسب موضوع پرسش خبر نگار و جواب هاى من به آن خبر نگار، راننده مثلا مى گفت آقاى دكتر در مورد اثر افزايش نقدينگى بر رفتار مصرفى خانوار صحبت نكرديد، يا در مورد اثر پايين نگه داشتن نرخ ارز بر بيمارى هلندى و اشتغال توضيح نداديد. يا اين كه سياست دولت در كنترل قيمت تقاضاى اضافى ايجاد مى كند را نگفتيد. .. پرسش ها ده ها سال است ابتدايى و تكرارى است و در نتيجه پاسخ ها هم تكرارى در حد همان چند فصل اول كتاب هاى اقتصاد مانده است. چرا سيستم تصميم گيرى نمى بيند و قبول نمى كند؟ مربوط به ضعف حواس بينايى و شنوايى و ادراك نيست!! چرا برخى اقتصاد دانان روانشناس و مردم شناس و فيلسوف و عارف شده اند و به جاى اين كه ذهنشان بر روى زمين باشد در هپروت است و مطالب آشفته مى سرايند؟ اين هم قاعدتا به آن مربوط مى شود. شايد جواب اين باشد، تصميم ها بر اساس منطق اقتصادى كه متضمن منافع عمومى است اتخاذ نمى شود، بلكه بر اساس منافع متشكل پر قدرت اتخاذ مى شود. مثلا نرخ ارز را نمى توان رها كرد چون چه به سر مردم بى چاره مى آيد؟ پشت پرده چيز ديگرى است مردم وجه المصالحه هستند. اخيرا در خبر ها بود كه مطالعاتى نشان داد كه تغيير تعرفه ارز واردات گوشت از ارز ٤٢٠٠ تومان نرخ گوشت را تغيير نداد، يعنى رانتبران ارز را با هر نرخى از دولت بگيرند كالا را با قيمت آزاد مى فروشند. مى گويند چرا دولت نظارت و كنترل نمى كند؟ چرا مى كند، آن هم مى شود زمينه فساد، زيرا معمولا هر لايه كنترل براى خودش از رانت سهمى مى طلبد. اين منطق ساده اى است كه هم تصميم گيران مى فهمند هم آن گروه شبه اقتصاد دانان حامى و توجيه كننده آنان. چنانكه يك راننده زير ديپلم هم مى فهميد. اماشبكه منافع خاص اجازه تصحيح نمى دهد.
اگر تاريخ اقتصاد ايران را مرور كنيم از زمان قاجار مطالب تكرارى را مى بينيم، توجه به توليد داخلى، رفع موانع توليد، حمايت از سرمايه گذار و توليد كننده، حفظ ارزش پول ملى، خود كفايى، اقتصاد غير وابسته به نفت، نقش راهبردى و برنامه ريزى بهينه دولت...، مطالبى كه از معنا تهى است. هيچ سٓمتى در سياست گذارى نشان نمى دهد اما براى خالى نبودن ميدان تكرار و تكرار مى شود.

 

منبع: کانال تلگرامی دکتر طبیبیان

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: