قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا قطعا از ایران بیشتر است و تصمیم اخیر ترامپ و پمپئو درباره سپاه پاسداران، مستظهر به همین قدرت است. اما قدرت سیاسی و بینالمللی آمریکا، با همه بزرگی و گستردگیاش، برای تحقق هدفهای نهفته در این تصمیم کفایت نمیکند؛ زیرا تحقق این هدفها مستلزم عبور از چند مانع حقوقی و سیاسی و تبلیغاتی است که امکانناپذیر مینماید.
۱- تروریست خواندن بخشی از قوای حاکمیتی یک کشور، با روح منشور ملل متحد و استقلال و برابری کشورها و بهویژه بندهای ۴ و ۷ ماده ۲ منشور مغایرت تام دارد و ایران میتواند با رجوع به این قانون مورد قبول جامعه جهانی، خواستار مواخذه جهانی آمریکا در سازمان ملل شود. حق وتوی آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل، منافی حق دادرسی ایران نیست. طرح دعوی علیه آمریکا با آنکه در کوتاهمدت نمیتواند به تصمیمی به نفع ایران منجر شود، سابقهای ایجاد میکند که در بلندمدت کارساز خواهد بود.
۲- تروریست خواندن مهمترین و بزرگترین نیروی نظامی خاورمیانه، اقدام تحریککننده و تهدیدکننده صلح و ثبات منطقهای و جهانی است و با همه مواد فصل ششم منشور سازمان ملل متحد، بهویژه ماده ۳۳ مغایرت دارد. پیوستن ایران به برجام، عمل کردن به الزامهای این فصل منشور و خروج یکجانبه آمریکا از آن، نقض همین فصل منشور بوده است. اکنون آمریکا با کنار گذاشتن توصیههای موکد منشور، اقدام تحریکآمیز دیگری انجام داده که در چارچوب الزامهای منشور سازمان ملل متحد قابل پیگیری است. ایران باید مدام این موضوعات حقوقی را با جامعه جهانی در میان بگذارد و یادآوری کند که رویه شدن چنین اقدام تحریکآمیزی، فردا میتواند مثلا دامن ارتش پاکستان را بگیرد و پسفردا ارتش کشور دیگری را.
۳- آمریکاییها دقیقا و کاملا میدانند که اقدامات سپاه پاسداران در مناطق بحرانی خاورمیانه، هرگز ناقض صلح و ثبات نبوده و غالبا تکمیلکننده اقدامهای دستهجمعی جامعه جهانی برای دفع تروریسم بوده است. حتی در مهمترین بحرانهای سه دهه اخیر در افغانستان و عراق، نیروهای سپاه و نیروهای ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا، اقدامهای همسو کردهاند. آن چیزی که مورد پسند آمریکاییها نیست این است که سپاه پاسداران و کل حاکمیت جمهوری اسلامی حاضر نیستند پس از دفع خطراتی مانند القاعده و طالبان و رژیم بعث و داعش و نظایر اینها، سرزمینهای آزادشده از دست تروریستها را به آمریکاییها یا دستنشاندگان آنها بسپارند. این خواسته آمریکا خلاف مصالح و منافع ملی ایران است و حال که راه مصالحه و معامله بسته است، آمریکاییها میخواهند با زور به این هدف دست یابند؛ دستگاه دیپلماسی ایران میتواند این موضوع را برای جامعه جهانی توضیح دهد که حضور مستشاری ایران در مناطق بحرانی خاورمیانه، بدون استثنا، با اذن دولتهای رسمی این کشورها بوده و حضور نظامی آمریکا، غالبا در قالب تهاجم یکسویه و ندرتا مجوز شورای امنیت بوده است.
۴- آمریکاییها از اوایل هزاره سوم میلادی امیدوار بودند با مداخله در افغانستان و عراق و در مراحل بعدی سوریه و لبنان و تغییر رژیم این کشورها، «رژیمهای الگو» بسازند و با رجوع به موفقیت این رژیمهای الگو، بقیه نظامهای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا را دگرگون کنند تا بتوانند «مساله فلسطین» را با برتری کامل اسرائیل فیصله دهند. اما این طرح در همان گام نخست و در پی ناامنیهای طولانی در افغانستان و عراق و بعدها فاجعه انسانی در سوریه شکست خورد. آمریکاییها با اغراق درباره سهم ایران در این ناکامی، حال به این نتیجه رسیدهاند که شاید بهتر باشد اقدامهای فرسایشی را کنار گذاشته و به مصاف مستقیم با ایران بیایند و مشکل را از ریشه برطرف کنند. چنین تغییر رویکردی، کوبیدن بر طبل جنگ است که فعلا نشانهای از همراهی بینالمللی و حتی همراهی همه نهادهای آمریکایی با آن دیده نمیشود.
۵- تحلیل و تشخیص آمریکاییها در این مرحله، بسیار پر اشتباه و خیالپردازانه است. آمریکاییها یا نمیدانند یا تجاهل میکنند که مطالبات مردم ایران عمدتا از جنس کارآمدی و مقابله با فساد است و چنین مطالباتی مستلزم بهسازی روشهاست نه تغییر نظام سیاسی. آمریکاییها براساس این جهل یا تجاهل، خاماندیشانه گمان میکنند، نارضایتیهای کنونی از وضع اقتصادی قابلیت تبدیل شدن به جنبش همگانی علیه نظام سیاسی را دارد و ضربه از بیرون، این روند را تسریع و تشدید میکند؛ حال آنکه مواضع همه نیروهای موثر کشور، از جمله بخشهایی از مخالفان سیاسی که حتی حکومت آنان را بهرسمیت نمیشناسد و مخالفان غیرقانونی بهشمار میروند، در دو روز اخیر نشان داده است که اینجا هیچ فرش قرمزی برای آمریکاییها پهن نشده است و شلیک نخستین تیر بهسوی ایران، جبهه متحد ایرانیان را به حرکت در خواهد آورد.
۶- هیات حاکمه کنونی ایالاتمتحده در میان عوام آن کشور حامیانی پرشور دارد؛ اما مخالفتهای خواص با برنامههای پوپولیستی آن چنان گسترده است که میدان را برای موجسواری تیم احساساتی ترامپ-بولتون-پمپئو بهشدت تنگ کرده است. پروندههای فساد سیاسی و حقوقی و انتخاباتی این تیم هم مزید بر علت شده است. از این رو، هیاهوی تیم ترامپ مصداق همان شبگرد تنهایی است که از ترس تنهایی سوت میزند.
۷- این موانع و مشکلات دولت آمریکا واقعیاند؛ اما تاثیر بازدارنده آنها بر تحریکات کنونی آمریکا، بستگی تام دارد به نحوه مواجهه دولت ایران با این تحریکات. اعضای تیم ترامپ امیدوارند با تحریک حکومت ایران و سپاه پاسداران، آنان را وادار به زدن ضربه اول کنند. هنر دیپلماسی و نظامی ایران در این مقطع حساس باید این باشد که به آمریکاییها بفهماند، ایران کاملا آماده دفاع است و بهقول تیراندازان، خلاصی ماشه را گرفته است؛ اما با تسلط کامل بر رفتارش، منتظر نخستین خطای آمریکاییهاست و پس از آن در چکاندن ماشه، تردید نخواهد کرد. تیم ترامپ که با منطق جنگ سرد میاندیشد، معنای خلاصی ماشه و چکاندن بیدرنگ را بهتر میفهمد تا فراخوان دعوت به صلح جهانی را که بقیه دولتها و ملتهای جهان میفهمند. با آمریکا باید با منطق جنگ سرد سخن گفته شود و با بقیه جهان با منطق صلح جهانی از طریق همکاری بینالمللی.
دنیای اقتصاد