ایران و ژاپن دو کشور غیرغربی بودند که هم زمان در سال ۱۸۶۰ میلادی به توسعه و مدرنیته علاقهمند شدند و تنها دو کشوری هم بودند که در آنزمان خارج از آمریکای شمالی و اروپا به سوی مدرنیته رفتند .
ژاپنیها چه کردند ؟
اولین کاری که ژاپنیها انجام دادند این بود که سراغ اروپا رفتند و لیستی از نهادهای آنها را شناسایی کردند ، به آمریکاییها گفتند شما در دبستان چه درس میدهید ؟ به انگلیسیها گفتند شما نیروی دریاییتان را چگونه اداره میکنید ؟ از فرانسویها دانشگاه را گرفتند ، از بلژیکیها نظام بانکی را گرفتند و از آلمانها نظام صنعتی را ... بعد همان نهادها را آوردند ، از تجارب آنها بهره بردند ، رویهها را آموختند بعد با تحقیق و مطالعه آن را به گونهای با فرهنگ بومیشان تلفیق کردند که با وجود رسیدن به قلههای توسعه همچنان نام ژاپن کلماتی مانند سامورایی یا اژدها را در ذهن ما تداعی میکند
ما چه کردیم ؟؟
گفتیم برای رسیدن به مدرنیته آزادی میخواهیم و حکومت مشروطه را مطرح کردیم ... ایران در آن زمان حدود ۱۰میلیون نفر جمعیت داشت که در خوشبینانه ترین حالت ۱۰هزار نفرشان سواد داشتند ، وقتی شما با نه میلیون و نهصد هزاز نفر بیسواد و ده هزار نفر باسواد به دنبال آزادی بروید طبیعیست که آن آزادیخواهی به هرجومرج منتهی خواهد شد اما چون ذهن ما ایرانیها تدریجی و فرآیندی نیست و همیشه دنبال پرش هستیم بجای تعریف نهاد حکمرانی خواستیم با آزادی ره صدساله را یک شبه طی کنیم ، حکمرانی در نهاد تعریف میشود و اصلاح نهادهاست که پایداری میآورد پس ما اگر دنبال ثبات و توسعه هستیم باید نهاد ایجاد کنیم یعنی همان مسیری که ژاپن رفت
اگر ما توسعه میخواستیم از جهانی شدن فرار نمیکردیم چون اگر ما عضو سازمان تجارت جهانی شویم آنگاه مجبوریم که شفاف عمل کنیم ، اگر نظام بانکی ما با دنیا کار کند مجبور است شفاف عمل کند که این به صورت خودکار جلوی تمام فسادها را میگیرد , فساد با تشکیل همایش و سخنرانی درمان نمیشود
باز تاکید میکنم که بزرگترین چالش ما رسیدن به یک قرارداد_اجتماعی ست ، قرارداد اجتماعی یعنی مجموعۀ نخبگان ، روشنفکران ، نویسندگان ، خبرنگاران و جریانهای سیاسی مسلط در کشور به یک جمعبندی برسند که چه کنیم تا کشور خوب اداره شود ، ثروت ایجاد گردد و مردم خوب زندگی کنند نه اینکه هر هشتسال مسیر کشور را عوض کنیم و یک جهانبینی جدید را مبنای عملمان قرار دهیم تا نظام بینالملل اصلا تکلیف خودش را با ما نداند
نگرانی و آگاهی نسل بین ۲۵ تا ۴۵ سال امروز ما نسبت به ایران و آیندۀ آن از نسلهای قبلشان بسیار بیشتر است و این نسل با تشکل پیدا کردن میتواند آغازگر جریان فکری توسعه باشد و روند دموکراتیک شدن کشور زودتر محقق گردد البته اگر مسئولان بالای ٨٠ سال فعلی مملکت به آنها میدان دهند.
اکونومیست فارسی