اقتصاددان
در کانال تلگرامی خود درباره حسن قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت نوشت:
این خبر در منابع اطلاع رسانی مختلف مطرح شد و باز هم فرصتی است برای نگاه کردن به یک مشکل قدیمی در امر بهداشت و درمان و مشخصاً بخش در مان کشور. ریشه این مشکل که از قبل از انقلاب مطرح بوده مدیریت پزشکان بر تشکیلات سیاسی این بخش بوده است. چه این که به دلیل تخصص خاص از امور مدیریتی، مالی و برنامه ریزی اطلاع کافی ندارند و بر اساس برداشت ذهنی و موردی میخواهند به حل مسائل بپردازند. مشکل دوم نیز تضاد منافع است. مدیران سیاسی این بخش بعضاً دارای مطب، سهامدار بیمارستان، یا سهامدار کارخانهها و شرکتهای تولید و واردات دارو و وسائل پزشکی هستند. معمولاً صرف وجود تضاد منافع، حتی اگر نیت و اقدام ویژه خواری هم در کار نباشد کافی است که در کشورهای پیشرفته افراد دارای تضاد منافع را از مدیریتهای عمومی دور نگه دارند. اینجانب از افراد موثق شنیده بودم که در اواخر دوران رژیم سابق این ایده مطرح شده بود که یک غیرپزشک به عنوان وزیر این بخش انتخاب شود.
اما وزیر مستعفی هم مانند بسیاری از وزرای سی چهل سال اخیر یک ایده ساده انگارانه و نشد را به میدان آورد. پول فراوان از بودجه بدهید تا کالا و خدمات ارزان به مردم بدهیم. طبق نقل قول یک کارشناس سازمان برنامه در جراید «اعتبارات بخش سلامت و بهداشت در دولت یازدهم و دوازدهم» بیش از سه برابر افزایش یافته است که البته اگر بیش از سه برابر افزایش یافته به معنی بیش از چهار برابر شدن است و یا اگر منظور درست منتقل نشده باشد. یعنی بیش از سه برابر شده است که به هر حال رقم افزایش فاحشی را نشان میدهد، با توجه به بزرگ بودن بودجه این بخش از لحاظ تاریخی. در بخش درمان این بودجهها صرف پرداخت برای خدماتی شده که علی الاصول عرضه آن ثابت است و افزایش هزینه بودجه ای عمدتاً هزینه و در آمد برخی از مشاغل این بخش را بشدت افزایش میدهد و تضمینی در مورد بهبود خدمات و کیفیت نبوده و نیست.
در مسافرت تابستان به دلیل عارضه غیر قابل پیشبینی برای یک همراه دو روزی درگیر یک بیمارستان در شهرستان کوچکی بودیم. فرصتی دست داد تا با مسئولان بیمارستان صحبت کنم. بیمارستان بوسیله مدیرانی اداره میشد که چنانکه فهمیدم در مزایده برنده شده بودند. بر خلاف انتظار بسیار دلسوز و جدی بودند و با توجه به امکانات ناچیز، کارکنان درمان هم نهایت سعی خود را مبذول میداشتند. بسیاری از وسایل توسط خیرین هدیه شده بود و مدیر بیمارستان نیز گفت بیمارانی که تمکن دارند پس از مرخصی خود یا وابستگان متمکن به بیمارستان کمک میکنند. شاید مواردی از این دست یافت شود اما طبق نتایج اقتصاد درمان، نه سیستم خصوصی خالص، نه سیستم دولتی خالص و نه سیستم خیریه نمیتوانند خدمات درمان را به نحو بهینه اجتماعی تأمین کنند(این قابل توجه کسانی باید باشد که فکر میکنند بازار رقابتی، یا سیستم دولتی یا خیریه میتواند جواب مسأله باشد، نه!). نظام درمان نیازمند یک سیستم گردش مالی پایدار و منطقی است تا بتواند ارائه خدمات درمان پایدار و مکفی را عملی سازد. در این مختصر نمیتوان بیش از این در مورد این مهم سخن گفت.
اما نظام درمان بهطور کلی و بهطور اخص در کشور ما از سه نوع مشکل دیگر هم رنج میبرد که به دو تای اول کژگزینی و کژمنشی گفته میشود. مشکل سوم هم آموزش، گزینش و تخصیص مشاغل است.
فقط مختصری در مورد اولی مطرح میکنیم. کژگزینی(این یک اصطلاح خاص در اقتصاد اطلاعات است و به شرایطی که بین خریدار و فروشنده اطلاع نامتقارن وجود دارد اشاره میکند). در کشور ما تعدادی پزشک وجود دارند که مردم به درست یا غیر آن آنان را پزشکان با کیفیت میدانند(همه ما نام چند پزشک مشهور قلب، پوست، جراحی زیبایی، اورتوپد، جهاز هاضمه را به یاد داریم...). و هرکس دستش به دهانش برسد میخواهد به سراغ آنان برود. البته تشکیلات دسترسی، نوبت و صف خود معرکه عجیبی است و پرداخت ظاهر و باطن... تعداد قابل ملاحظه ای پزشک هم وجود دارند که ممکن است برخی از آنان از نظر تحصیلات و کیفیت خوب باشند اما مردم آنان را در حد متوسط کیفیت آموزش و گزینش کشور که سطح پایینی ارزیابی میشود میدانند. George Akerlof اقتصاد دان برنده جایزه نوبل 2001 که این بحث اقتصاد اطلاعات با کار او آغاز شد میگوید مردم حاضرند برای اتومبیل دست دوم خوب قیمت اتومبیل دست دوم خوب را بپردازند و برای اتومبیل دست دوم بد قیمت اتومبیل دست دوم بد. اما حاضر نیستند برای اتومبیل دست دوم بد قیمت دست دوم خوب را بپردازند. وقتی درصد اتومبیلهای دست دوم بد در بازار زیاد شد در شرایطی که تعیین کیفیت معلوم نباشد، مردم فقط حاضرند برای هر اتومبیل قیمت اتومبیل بد را پرداخت کنند(اتومبیلهای دست دوم خوب بدون مشتری میمانند). در مورد مراجعه به پزشک که پای جان وسلامت در میان است هرکس بتواند از آن دسته پزشکان که کیفیت آنان مشخص نیست و در حد میانگین بازار ارزیابی میشوند میپرهیزند. به همین دلیل گرچه مطب پزشکان مشهور پرجنجال است مطب بسیاری دیگر(دربین آنان پزشکان خوب هم وجود دارد) بدون مشتری است. یعنی تعادلی ایجاد شده که از نظر «پارتومادون» بهینه است. یک گرفتاری دیگر این که آموزش کیفی پزشک هم مثل آموزشهای قدیم شده که هر زرگر، خیاط، نجار، خطاط، موسیقیدان... تعدادی شاگرد دست چین داشت که به آنها رموز حرفه خود را آموزش میداد و بین مشتریان خود برای آنها هم بتدریج شهرت ایجاد میکرد. هر پزشک مشهور هم چند پزشک جوان را در اطراف خود دارد که از خدمات آنان استفاده میکند و آنان نیز عملاً از کار با او آموزش میبینند. این شیوه هم که ناشی از قصور کیفیت در آموزش عالی است سبب میشود که عرضه پزشکان خوب و دارای شهرت که مردم به آنان اعتماد کنند محدود بماند. آیا برای این علتها راه حل وجود دارد؟ راه حل وجود دارد ولی از تخصصهای مدیران با تحصیلات پزشکی نیست.
اگر بخواهیم به سایر وجوه کژگزینی و کژمنشی در امر درمان بپردازیم سخن به درازا میکشد. فقط توجه میکنیم که حل مسأله درمان صرفاً در گرو دریافت بودجههای فزاینده و تزریق در نظام مشکل دار موجود نیست، بلکه بسیاری مشکلات ذاتاً غیرمالی هم وجود دارند که لازم است شناسایی و حل شوند.
https://t.me/MohammadTabibian